۱۰:۴۰ - ۱۳۹۷/۰۲/۲۴

یک دست اسلحه، یک دست شاخه زیتون

شگفتا؛ کاری که روزی چپ‌گرایی به شمار می‌رفت؛ امروز راست روی به حساب می‌آید! حمایت از نهضت فلسطین که زمانی نماد روشنفکری بود امروز حرکتی حکومتی قلمداد می‌شود و فریاد علیه اسرائیل که سه دهه پیش فریاد علیه استبداد بود اکنون به سکوت گسترده و آزاردهنده روشنفکران ایران در برابر اقدامات دولت یهود تبدیل شده است. در دو هفته‌ای که از حمله‌ تازه اسرائیل به فلسطین می‌گذرد در ایران این تنها حکومت بوده که از طریق رسانه‌ها و اجتماعات دولتی و شبه‌دولتی موج حمایت از ملت فلسطین را رهبری کرده است و جامعه مدنی ایران بخصوص روشنفکران و حتی...

مبارزه(رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام)-محمد قوچانی:

چرا روشنفکران درباره فلسطین سکوت کرده‌اند؟

شگفتا؛ کاری که روزی چپ‌گرایی به شمار می‌رفت؛ امروز راست روی به حساب می‌آید! حمایت از نهضت فلسطین که زمانی نماد روشنفکری بود امروز حرکتی حکومتی قلمداد می‌شود و فریاد علیه اسرائیل که سه دهه پیش فریاد علیه استبداد بود اکنون به سکوت گسترده و آزاردهنده روشنفکران ایران در برابر اقدامات دولت یهود تبدیل شده است. در دو هفته‌ای که  از حمله‌ تازه اسرائیل به فلسطین می‌گذرد در ایران این تنها حکومت بوده که از طریق رسانه‌ها و اجتماعات دولتی و شبه‌دولتی موج حمایت از ملت فلسطین را رهبری کرده است و جامعه مدنی ایران بخصوص روشنفکران و حتی اصلاح‌طلبان با واگذاری این امور به حکومت حمایت از فلسطین را به هنجاری حکومتی بدل کرده‌اند. از آن شگفت‌تر بخش عمده‌ای از طبقه متوسط ایران – که صدای آنان از خانه‌ها و اداره‌ها و مدرسه‌ها و دانشکده‌ها شنیده می‌شود – در کمال ناباوری به تحلیل‌هایی روی آورده‌اند که مغز متفکر آنها رسانه‌هایی چون VOA است. تحلیل‌هایی که نمونه آن در بیانیه طیف لیبرال دفتر تحکیم وحدت آمد و به توقیف روزنامه کارگزاران منجر شد. اما آیا براستی حوادث غزه همان‌گونه است که رسانه‌های متخاصم ایران و آمریکا چه در جام‌جم و چه در VOA نشان می‌دهند؟ آیا می‌توان براساس داده‌های محدود و جهت‌داری که هر یک از این رسانه‌ها در اختیار مخاطبان خود قرار می‌دهند به تحلیل واقع‌بینانه‌ای دست یافت؟ آیا اصولا رسانه‌های دیداری از نوع تلویزیون می‌توانند دانش و انصاف لازم و کافی را در اختیار ما قرار دهند؟ آیا تحلیل سیاسی بدین معناست که متناسب با اینکه همسرایان ما چه کسانی هستند درباره وقایع سیاسی موضع‌گیری کنیم؟

اگر فرض کنیم که رسانه‌های دیداری (تلویزیون) فوری‌ترین ابزار و قوی‌ترین صورت اطلاع‌رسانی است که اولین تحلیل‌های سیاسی را به مخاطب خود در اشکالی چون خبر، گزارش و تحلیل حقنه می‌کند برای تحلیل مساله فلسطین و اسرائیل می‌توان پنج رهیافت مستقل و مجزا را انتخاب کرد:

اول - رهیافت تاریخی: براساس این رهیافت برای تحلیل مساله فلسطین و اسرائیل ابتدا باید پرسید این سرزمین، این ارض موعود از ‌آن چه کسی است؟ عرب‌ها یا یهودی‌ها؟

پیروان این رهیافت می‌کوشند با پاسخ به پرسش‌محوری آن، حق را به کسی بدهند که اول بار به این سرزمین پای گذاشته است. با همین استدلال بود که بنیان‌گذاران اسرائیل قدم به خاک فلسطین گذاشتند و مهاجرت یهودیان به آن را ترویج کردند و برای خود مشروعیت تاریخی دست و پا کردند. اما این استدلال از پای‌بست ویران است چراکه تاریخ چنان پیچ در پیچ است که از آن هیچ فضل تقدمی برای هیچ قومی در سرزمین موعود یافت نمی‌شود. اگر فرض کنیم که ابراهیم(ع) سال ۱۹۰۰ قبل از میلاد مسیح(ع) از عراق به فلسطین از عور به کنعان رفته است و ابراهیم را پدر توحید و پدر اسحاق و اسماعیل بدانیم درمی‌یابیم که حیات هر دو قوم عرب (فرزندان اسماعیل) و  یهود (فرزندان اسحاق) همزمان آغاز شده است ضمن آنکه براساس اسناد تاریخی این سرزمین پیش از آن که در سال ۱۰۰۰ قبل از میلاد مسیح(ع) توسط شاه – پیامبر داوود متحد و به دولت اسرائیل باستان تبدیل شود، فلسطین نام داشت و اقوامی بنام فلسطینی در آن زندگی می‌کردند. ضمن آنکه سده‌ها حیات ملتی بنام فلسطین با مذاهب اسلامی و یهودی و مسیحی در عمل احیای اسرائیل باستان را ناممکن کرده است. نتیجه آنکه عملا رهیافت تاریخی برای اثبات حقانیت و مشروعیت اسرائیل نادرست و ناممکن است؛ اما در روزگار ما حاشیه‌ای افسانه‌ای بر این رهیافت تاریخی زده‌اند که از اصل آن شگفت‌تر و غیرواقعی‌تر است و آن ادعایی است که برخی گویندگان رسانه‌ای می‌کنند: یهودیان پس از مهاجرت به فلسطین زمین‌های اعراب را خریده‌اند و با پرداخت پول حق مالکیت سرزمینی پیدا کرده‌اند. این واقعیت است که در سال ۱۹۳۶ میلادی اعراب خواستار منع مهاجرت تشکیلاتی یهودیان از سراسر جهان به فلسطین و منع فروش زمین به ایشان شدند اما همین واقعیت نشان می‌دهد که اعراب مخالف فروش زمین به یهودیان بودند و یهودیان با حمایت گروه‌های تروریستی مانند هاگانا وایرگون توانست شهرها و سرزمین‌های فلسطینی را ناامن و سپس اشغال کند و از جمع آنها دولت اسرائیل را تشکیل دهد. یهودیان چنان در تروریسم برای صهیونیسم راسخ بودند که حیث بریتانیایی‌های حاکم بر فلسطین (بجز عرب‌ها) را ترور می‌کردند. اوج عملیات علیه انگلیسی‌ها انفجار هتل کینگ دیوید و متعاقب آن ربودن و اعدام سه افسر انگلیسی در ملأ عام در سال ۱۹۴۶ بود. بنابراین اگر بتوان دولتی را تروریست خواند باید اسرائیل را به این نام نامید که بسیاری از رهبران دولت کنونی اسرائیل ریشه در همین گروه‌های تروریستی دارند. اگر خاطره ملی یهود هولوکاست است خاطره ملی عرب هم دیریاسین و کفرقاسم و نیز صبرا و شتیلاست که در آن کشتارهای دسته‌جمعی اعراب به دست صهیونیست‌ها یا با حمایت آنان از فالانژیست‌ها صورت گرفت.

دوم - رهیافت دینی: اسرائیل دولتی است که براساس تئوری مذهبی بنیان نهاده شده است. یهودیت مفهومی ملی – مذهبی است یعنی هم ملیت است و هم مذهب. یهودیت چون اسلام و مسیحیت دینی تبشیری و دعوتی جهانی نیست. یهودیان از اقلیت بودن ناراضی نیستند و تلاشی برای اکثریت شدن در جهان ندارند. صهیونیسم با وجود آنکه در جهان مدرن  شکل گرفت و با وجود آنکه بسیاری از روشنفکران مدرن رهبر آن بودند اما در ذات خود نهضتی بنیادگرایانه است چراکه وعده بازگشت به سرزمین صهیون را می‌دهد و از ایجاد دولت یهود، دولتی دینی دفاع می‌کند. البته این باور در طول زمان و در نیم قرن گذشته بی‌معنا شده است چراکه سران دولت اسرائیل اکثرا صهیونیست‌هایی سکولار و لائیک‌اند که خود از خطر بنیادگرایی مذهبی درون اسرائیل آگاهند و برهمین اساس از تصویب قانون اساسی برای اسرائیل جلوگیری کرده‌اند و در عمل بخصوص در سال‌های اخیر با طرح ایده پُست‌صهیونیسم تلاش کرده‌اند به یهودیت تنها به عنوان یک هویت بنگرند و نه مذهب چنان که شارون رسما در گفت‌وگو با اوریانا فالاچی اعلام کرد یک یهودی مذهبی نیست. با وجود این قیام سران اسرائیل علیه فلسفه وجودی اسرائیل به عنوان دولت یهود نه‌تنها در نظر ناممکن است بلکه در عمل با وجود فراکسیون‌های قدرتمند پارلمانی احزاب بنیادگرای یهود در پارلمان اسرائیل امکان‌پذیر نیست و دولت‌های لائیک اسرائیل همواره مجبور به ائتلاف با احزاب بنیادگرا شده‌اند تا هم افکار عمومی ایشان را به سوی خود جذب کنندو هم ثابت کنند که قصد ندارند با عدول از نظریه دولت یهود از موجودیت نظام اسرائیل دفاع کنند. بدین‌ترتیب یهودیت افزون بر سه شاخه اصلی انشعاب تازه‌ای یافته است. شاخه‌های قدیمی عبارتند از یهودیان سنت‌گرا/ ارتدوکس که تا قیام نجات‌بخش نهایی ایجاد دولت یهود را خلاف شرع می‌دانند، (همچون انجمن حجتیه ایران) یهودیان بنیادگرا/ رادیکال که از تاسیس دولت اسرائیل به عنوان دولتی مذهبی دفاع می‌کنند و یهودیان نوگرا/ لائیک که مؤسسان و سران دولت اسرائیل هستند. تاکنون جناحین دوم و سوم در حیات اسرائیل با هم متحد بودند اما اینک با ظهور جناح چهارم؛ پُست‌صهیونیست‌هایی که معتقدند اسرائیل تنها دولتی مدرن بدون توجه به مذهب و ملیت است این آرایش قوا برهم خواهد خورد و بار دیگر مشروعیت مذهبی دولت اسرائیل زیر سوال می‌رود. بخصوص آنکه سران حزب کادیما و برخی رهبران حزب کارگر تحت تاثیر پُست‌صهیونیسم هستند.

در مقابل اما فلسطینی‌ها به عنوان ملتی بدون دولت بیشتر سکولار و لائیک بوده‌اند. یاسرعرفات رهبر فلسطین در سال ۱۹۴۷ در مجمع عمومی سازمان ملل متحد اعلام کرد که قصد دارد فلسطینی سکولار و دموکراتیک بنا کند و جنبش فتح از آغاز چنین گرایشی داشته است. جنبش حماس نیز با وجود اسلام‌گرا بودن هرگز اعلام نکرده که قصد دارد دولتی اسلامی در فلسطین برقرار کند و اجرای شریعت را در صدر برنامه‌های خود قرار دهد. اصولا حماس نهضتی است که برای مقاومت و در جهت اهداف سیاسی و نظامی ملت بی‌دولت فلسطین ایجاد شده است و نه استقرار شریعت در سرزمینی که هنوز با وجود میلیون‌ها آواره فلسطینی جمعیت مسلمان و یهودی در آن شکننده است و امکان استقرار دولت یهودی یا دولت اسلامی در آن وجود ندارد.

بدین‌معنا اگر روشنفکران غربی معتقد باشند جدایی دین از دولت اساس دولت‌های مدرن است هیچ روشنفکری نمی‌ تواند از ترجیح دولت یهودی اسرائیل بر دولت لائیک فلسطین سخن بگوید و اگر کسی  به سطح دموکراسی در اسرائیل اشاره کند کسی نمی‌تواند منکر شود که جنبش حماس در انتخاباتی با نظارت سازمان ملل متحد و ناظران آمریکایی و اسرائیلی به قدرت رسیده است. دولت‌های غربی اختلاف‌نظر اسرائیل با یاسرعرفات بر سر انتفاضه را به دیکتاتور بودن عرفات تقلیل دادند و گمان می‌کردند  با دموکراسی بیشتر در فلسطین غرب‌گرایان بر سر کار خواهند آمد اما بی‌توجهی آنان به پیش‌بینی‌های عرفات سبب شد که با دموکراسی بیشتر اسلام‌گرایان به قدرت برسند. جنبش حماس البته از آغاز از رقیب خود جنبش فتح دعوت کرد که با تشکیل دولت وحدت ملی با یکدیگر فلسطین را اداره کنند اما فتح این پیشنهاد را نپذیرفت. در عین حال حماس در این چند سال هیچ نشانه‌ای برای ایجاد حکومتی از نوع طالبان یا القاعده از خود نشان نداده است. بدین‌ترتیب اگر با رهیافت دینی به تحلیل مساله فلسطین – اسرائیل بپردازیم براساس نظریه‌های دولت سنتی اسرائیل با فاصله گرفتن از مفهوم دولت یهود (بخصوص پس از خروج ارتش اسرائیل از نوار غزه و پذیرش نظام دودولتی) فاقد مشروعیت مذهبی (از نگاه سنت‌گرایان و بنیادگرایان) است و براساس نظریه‌های دولت مدرن اصولا استقرار دولتی دینی در سرزمینی چندمذهبی فاقد تعریف دولت مدرن است. یعنی اگر اسرائیل دولت یهود است که جهان باید از حاکمیت بنیادگرایان یهودی در آن نگران باشد (همان‌گونه که از حاکمیت بنیادگرایان اسلامی بر دولت اتمی پاکستان نگران است) و اگر اسرائیل دولت مدرن است که نباید تنها به نام یک قوم و مذهب شناخته شود و بهتر است این سرزمین به کنفدراسیونی عربی – عبری که نامش اسرائیل نباشد تبدیل شود.

سوم - رهیافت ایدئولوژیک: قوم یهود به عنوان قومی با نخبگان بسیار و نیز در مقام یک قوم اقلیت همواره نزد روشنفکران غربی مورد توجه بوده است. اینکه مارکس و فروید و انیشتن و تروتسکی یهودی بوده‌اند برای روشنفکران جهان مدرن مهم بوده است. در عین حال به دلیل آنکه در بسیاری از سرزمین‌ها و مذاهب اکثریت مردم پیرو یک مذهب چون اسلام یا مسیحیت از اشتغال به پاره‌ای از مشاغل مغایر با شریعت خویش همچون بانکداری (به دلیل ربوی بودن آن) اکراه داشتند نقش یهودیت در پیدایش سرمایه‌داری و عواقب آن به عنوان پدر مدرنیته بی‌نظیر بوده است. از آنجایی که یهودیان برخلاف مسیحیان و مسلمانان در اروپا و خاورمیانه نمی‌توانستند زمین‌های بسیار بخرند (تا همچون فلسطین مدعی سرزمین‌های مسیحی و اسلامی نشوند!) و از آنجایی که رباخواری در شریعت محمدی و عیسوی حرام موکد است می‌توان فرض کرد یهودیان در تطور اشکال حیات اقتصادی از زمین‌داری به سرمایه‌داری نقش مهمی داشته‌اند که مقدم بر مذهب پروتستان است ضمن آنکه پروتستانیسم هم نوعی بنیادگرایی مسیحی برای بازگشت به عهد قدیم (تورات) بود و حتی آن را مسیحیت یهودی شده یا صهیونیسم مسیحی خوانده‌اند. بدین‌ترتیب یهودیت در تقابل با اشرافیت زمیندار و کلیسای کاتولیک و ایجاد بورژوازی در اروپا نقش مهمی داشته است و با پیدایش مارکسیسم در تکامل بورژوازی لیبرال به سوی سوسیالیسم نیز نقش مهمی ایفا کرده است با همین منطق بود که دولت اسرائیل از آغاز تاسیس تا مدت‌ها توسط صهیونیست‌های سوسیالیست حزب ماپای (کارگر) اداره می‌شد و شکل حیات اقتصادی آن نوع خاصی از سوسیالیسم دولتی بود که در کیبوتص‌ها و مزارع اشتراکی تجلی می‌یافت. رابطه دیالکتیکی عجیبی که میان سرمایه‌داری و سوسیالیسم در اسرائیل وجود داشت بخش عمده‌ای از روشنفکران ایران بخصوص نیروی سوم (خلیل ملکی و یاران او چون جلال آل احمد) را در آغاز متوجه اسرائیل کرد اما در مقابل گرایش‌های سوسیالیستی رهبران فلسطین و حمایت‌های ایالات متحده از اسرائیل به این تصورات پایان داد و نهضت حمایت از فلسطین را به جنبشی روشنفکری تبدیل کرد. اگر در گذشته یادآوری  دادگاه دریفوس در فرانسه یا فاجعه هولوکاست در آلمان نازی سبب می‌شد روشنفکرانی چون امیل زولا و ژان پل سارتر از اسرائیل دفاع کنند در عصر ما روشنفکرانی چون نوام چامسکی و ادوارد سعید این مد روشنفکری را شکستند و در کنار ملت فلسطین قرار گرفتند امروزه اما هر دو پویش ایدئولوژیک در دفاع از طرفین به پایان رسیده است: هم اسرائیل دولتی راستگرا شده است و هم در فلسطین خبری از چپگرایی نیست. پویش و رهیافت ایدئولوژیک نیز مانند دو رهیافت گذشته به پایان رسیده است. نبرد میان فلسطین و اسرائیل نبرد پرولتاریا و بورژوازی نیست، نبرد سوسیالیسم و سرمایه‌داری نیست و به همین علت روشنفکران ایرانی نمی‌توانند تحلیلی جامع از این نبرد ارائه کنند و با ظهور پدیده‌هایی چون جنبش حماس در فلسطین ترجیح می‌دهند ناتوان از توضیح شرایط سکوت پیشه کنند.تنها رهیافتی که می‌تواند در شرایط کنونی روشنفکران ایران را متوجه مساله فلسطین کند رهیافت حقوق بشری است. در این رهیافت روشنفکران می‌توانند با بی‌طرفی سیاسی و مذهبی و تاریخی و عقیدتی از کشتار افراد غیرنظامی در فلسطین انتقاد کنند و با یادآوری معاهدات حقوق بشردوستانه (حقوق بشر در دوره جنگ) ندا دردهند که اگر حقوق بشر را رعایت نمی‌کنید لااقل حقوق بشردوستانه را رعایت کنید. این رهیافت البته تنها رهیافت اخلاقی است چراکه متاسفانه حقوق بین‌الملل و حقوق بشر تنها تلاشی اخلاقی برای مهار جهان خشن امروز است و فاقد ضمانت اجرایی قابل ملاحظه‌ای است. جهان مدرن نه براساس حقوق و صلح که براساس سیاست و قدرت بنا شده است و تنها قدرت است که قدرت را مهار می‌کند نه اخلاق، سیاست را. تنها حسن جهان مدرن نسبت به جهان کهن این است جنگ در آن قواعدی دارد که مانع از خشونت‌های کهنه می‌شود. به این قواعد حقوق بشردوستانه می‌گویند. اما رهیافت علمی و عملی در فهم اوضاع فلسطین و اسرائیل رهیافت سیاسی است.

واقعیت این است که بدون توجه به اینکه چه کسی برای اولین بار در سرزمینی که امروز مورد نزاع ملت فلسطین و دولت اسرائیل است ساکن شده، بدون توجه به اینکه ابراهیم خلیل‌الله فرزندان اسحق و اسماعیل را در خاورمیانه سکنی داده است، بدون توجه به اینکه موسی کلیم‌الله یا داوودشاه – پیامبر چگونه بازگشت و دولت اسرائیل باستان را سامان دادند، بدون توجه به اینکه مذهب یهود در اکثریت است یا مذهب اسلام، بدون توجه به اینکه چه  کسی پرولتاریا و چه کسی بورژوازی است باید مساله فلسطین – اسرائیل را از نگاه سیاست مدرن بازکاوی کرد کاری که از عهده روشنفکران و ایدئولوگ‌ها بر نمی‌آید و برعهده سیاستمداران حرفه‌ای، دیپلمات‌های کارآمد و حقوقدانان مستقل است:

۱- سرزمین فلسطین تا قبل از پیدایش دولت اسرائیل مدرن،  فلسطین نام داشت و نه اسرائیل. بنیان‌گذاران رژیم صهیونیستی خود می‌دانستند صرف استناد به تاریخ اسرائیل باستان نمی‌تواند به منشأ مشروعیت برای جهان مدرن تبدیل شود در نتیجه به سازمان ملل متحد رجوع کردند و تنها دولت مدرن بودند که با مصوبه سازمان ملل متحد و براساس اسناد حقوق مدرن ایجاد شدند اما مشکل اسرائیل این بود که دولتی بی‌ملت بود یعنی دولت آن مقدم بر ملتش ایجاد شد و اگر فلسطینی‌ها از نبود دولت رنج می‌بردند اسرائیلی‌ها از نبود ملت سختی می‌کشیدند. متاسفانه به جای آنکه فلسطینی‌ها به دولت‌سازی دست زنند اسرائیلی‌ها به ملت‌سازی روی آوردند و با تجزیه ملت‌های دیگر برای خود ملتی ساختند.

اما به همان اندازه که دولت اسرائیل مدرن بود ملت آن مدرن نبود. ملت در اسرائیل به همان معناست که در ایران پیش از عصر مشروطه، ملت اسلام را بدان می‌خواندند در  واقع ما با مفهومی بنام ملت اسرائیل روبه‌رو نیستیم آنچه وجود دارد امت یهود است. اسرائیلی‌ها مردمانی از سراسر جهان که مادرشان یهودی بودند را شهروند خود خواندند و از مذهب یهود ملت اسرائیل را ساختند و این نه به معنای ملت مدرن که همان امت‌های باستانی است.

۲-‌ فقر سیاست‌ورزی فلسطینی‌ها سبب شد که در سال ۱۹۴۸ دولت اسرائیل تشکیل شود اما از دولت فلسطین خبری نشد. ضعف فنی و نظامی اعراب سبب شد در سال ۱۹۶۷، اسرائیل سرزمین‌های بیشتری را اشغال کند. تلاش‌های یاسرعرفات در اردن و لبنان به نتیجه‌ای نرسید و عملا مفهوم فلسطین از سوی اسرائیل به مفهوم اردن فرو کاسته شد. مهارت بازیگری یاسرعرفات در چرخش‌های خارق‌العاده سبب شد با خاموش شدن امیدهای او در ایران و عراق (که درگیر جنگی بزرگ شدند) عرفات که با یک دست اسلحه و با دست دیگر شاخه زیتون را بلند کرده بود، اسلحه را واگذاشت تا به صلح و سرزمین برسد.

۳- اما عرفات هم به‌زودی دریافت که صلحی که متکی به سلاح نباشد معنا ندارد. این واقعیتی تلخ است که از جنگ جهانی دوم تا امروز جهان براساس صلح مسلح بنا شده است. آمریکا و شوروی با یکدیگر نمی‌جنگیدند چراکه از نیروی اتمی یکدیگر در هراس بودند. هندوستان و پاکستان شبه‌جزیره هند را با خاک یکسان نمی‌کردند چراکه در شرایط صلح مسلح بسر می‌بردند. یاسرعرفات در روزهایی که در رام‌الله محبوس بود به این واقعیت فکر می‌کرد که غربیان و یهودیان تنها زمانی با او دیدار می‌کردند که چریک‌های مسلح حامی او بودند و از این رو حتی آن چریک پیر سازشکار هم در فکر انتفاضه دیگر بود: فشار از پایین و چانه‌زنی در بالا.

۴- پیدایش جنبش حماس در فلسطین محصول قهری اذعان به واقعیتی است که به آن اشاره کردیم. بخصوص آنکه این جنبش با پذیرش فرآیند دموکراسی از یک گروه شبه‌نظامی به گروه سیاسی و از اپوزیسیون به حاکمیت تبدیل شد. سرزمین‌هایی که امروزه قرار است به سرزمین تحت حاکمیت دولت آینده فلسطین تبدیل شود تکه‌پاره‌هایی هستند که این دولت را از کرانه باختری تا نوار غزه به دولتی تا ابد مستعمره اسرائیل تبدیل می‌کند. کدام دولت را سراغ دارید که برای عبور و مرور ملت خود باید از دشمن اجازه بگیرد؟ و مالیات خود را باید پس از نظارت دولت متخاصم خرج کند؟

۵-‌ بدین‌ترتیب نه‌تنها سیاست جنبش فتح ستودنی است بلکه مقاومت جنبش حماس هم ضروری است. سیاست جنگ قدرت است. چه کسی دولت‌های جعلی خاورمیانه مانند اردن را ایجاد کرد؟ مشروعیت تاریخی شیخ‌نشین‌های خلیج‌فارس کجاست؟ با چه منطقی مردم اوستیا یا مونته‌نگرو حق تشکیل دولت دارند اما ملت فلسطین از این حق محرومند؟ آیا جز این است که این مرزها ساخته دست دولت‌هایی چون انگلیس است؟ هر ملتی حق دارد مرزهای سرزمینی خود را خود تعیین کند و سازمان ملل متحد و نهادهای حقوق بین‌الملل هم متاسفانه در عمل چیزی جز مشروعیت بخشیدن بر اعمال قدرت ملت‌ها نیست همچنان که ایجاد دولت اسرائیل محصول تلاش گروه‌های تروریستی ایرگون و هاگانا و مهر تایید سازمان ملل است، همچنان که اشغال عراق و سرنگونی دولت آن با اراده آمریکا و مهر تایید سازمان ملل (پس از اشغال) رخ داد.

۶-‌ اما این واقعیت‌ها مانع از آن نمی‌شود که اختلاف و انشعاب در دولت فلسطین میان حماس و فتح و تبدیل این سرزمین به دو کشور فتحستان و حماسستان را بپذیریم و افسوس نخوریم که چرا فلسطینی‌ها نباید دولتی متحد و هماهنگ داشته باشند حتی اگر قرار است فتح نقش کبوتر و حماس  نقش عقاب را بازی کند و این اتفاقا همان چیزی بود که یاسرعرفات رهبر فقید فلسطین از آن نگران بود و از توسعه دموکراسی پرهیز می‌کرد و می‌ دانست با اقبال حماس در نزد مردم نتیجه دموکراسی چه می‌شود و چه بهتر که اپوزیسیون همان اپوزیسیون بماند و از پایین فشار آورد و دولت همان دولت بماند و در بالا چانه‌زنی کند.

۷- در کنار این تحلیل باید توجه کرد که فلسطینی‌ها به عنوان ملتی بدون دولت دست یاری به سوی هر دولت دیگری دراز خواهند کرد. اولین سلاح فلسطینی‌ها توسط چینی‌ها به آنها داده شد هنگامی که انقلاب اسلامی ایران پیروز شد آنان نمی‌توانستند شعف خود را پنهان کنند  و علی‌رغم سوابق و مذهب سنی و سلفی خود دل به قیامی شیعی بستند. در عین حال صدام‌حسین را نیز دوست می‌داشتند که ممکن بود به بمب اتمی دست یابد و فلسطین را از چنگ اسرائیل نجات دهد  (امیدی که اشتباه بود) امروز نیز حماس به دولت ایران امید دارد. جنبشی که محاصره شده و با وجود اقبال ملت خود نمی‌تواند وظایف دولتی‌اش را انجام دهد و از همه دولت‌های عربی جز خیانت ندیده جز امید به ایران چه می‌ تواند بکند؟ کسانی که می‌گویند حماس در پناه مردم فلسطین آرمیده و از پناهگاه‌های انسانی برای دفاع از دولت خود استفاده می‌کنند غافلند از اینکه حماس امروز مساوی فلسطین است. آنان منتخبین ۶۰درصد ساکنان نوار غزه و کرانه باختری (فلسطین موجود) هستند. از سوی دیگر تلاشی برای حذف حماس به عنوان برنامه‌ای عربی – غربی تلاش برای نبردی جدید در جبهه شرقی خاورمیانه است. اسرائیل برای صلح با اعراب به دشمنی تازه برای ایشان در خاورمیانه نیاز دارد و آن ایران است. ایرانی که با قدرت گرفتن شیعیان عراق در خاورمیانه صاحب نفوذ تازه‌ای شده است و با نبرد ۳۳ روزه حزب‌الله لبنان و ناکامی اسرائیل از حذف حزب‌آلله بازیگری قدرتمند در منطقه شده است. اکنون دغدغه‌های اسرائیل و عربستان مشترک است و حذف حماس حذف ایران هم هست.مهم نیست که حکومت ایران در دست چه کسانی باشد: اصولگرایان یا اصلاح‌طلبان. احمدی‌نژاد یا خاتمی. حتی اگر سران رژیم سابق در ایران حکومت می‌کردند این جنگ در صورتی تکرار می‌شد. در واقع زیر پوست جنگ فلسطین – اسرائیل جنگ عرب – عجم هنوز ادامه دارد. هنگامی که اعراب وارد پرونده هسته‌ای ایران می‌شوند. سال‌ها قبل عرفات در مشهد شعار داد ایران فردا فلسطین امروز اما اعراب شعار می‌دهند امروز حماس فردا ایران. پس هر کسی حاکم ایران باشد باید بداند زیر پوست این جنگ، جنگ دیگری در جریان است که ربطی به حکومت‌ها  ندارد. آن جنگ به فرهنگ‌ها باز می‌گردد. ایران به همان علت در عراق و فلسطین و لبنان دخالت می‌کند که فرانسه در لبنان یا آمریکا در اسرائیل یا عراق. در واقع سیاست خارجی هر کشور ادامه منطقی منافع ملی آن است که برای ایجاد فضای حیاتی بوجود می‌آید. روشنفکران و اصلاح‌طلبان ایرانی می‌توانند در درون ایران از موانعی که بر سر راه دموکراسی وجود دارد انتقاد کنند و حتی با دولت فعلی ایران رقابت کنند اما نمی‌توانند سیاست خارجی ملی را انکار کنند. وظیفه تاریخی اصلاح‌طلبان این است که از محبوبیت شخصیت‌های ملی و جهانی خود مانند سیدمحمد خاتمی برای ارائه طرح صلح در خاورمیانه، اصلاح روابط فلسطینی‌ها و تلاش‌های دیپلماتیک  برای صلح استفاده کنند. ما می‌توانیم با نفوذ خود بر حماس آنان را به آ‌شتی با فتح دعوت کنیم. پس ایران، امروز هر چه از عمق فاجعه در غزه جلوگیری کند در آینده به خویش کمک کرده است.

***

اثر منفی حکومت‌ها بر سیاست‌ها و واقعیت‌ها سبب شده که در ایران فضایی سیاسی مستقل از دولت وجود نداشته باشد. در چنین موقعیتی اگر حکومت طرفدار پدیده‌ای باشد مردم و روشنفکران مخالف آن هستند و اگر حکومت مخالف پدیده‌ای باشد مردم و روشنفکران موافق آن هستند. گویی پدیده‌ها هویت مستقلی ندارند و فاقد واقعیت خارجی هستند. رسانه‌های مدرن به این شیوع جهل روشنفکری کمک بیشتری می‌کنند چراکه روشنفکران بر حکومتند نه با حکومت. امروز اما هنگام بیرون ‌آمدن از این پیله است. قصد نداریم به ادبیات رسانه‌های دولتی از مظلومیت ملت فلسطین بگوییم (که در داوری اخلاقی مفهومی درست است) اکنون باید از حقانیت ملت فلسطین سخن گفت که قضاوتی سیاسی است. دوره نگاه آرمانی به سیاست سپری شده است. سیاست جنگ قدرت است و تنها با قدرت است که می‌توان قدرت را محدود کرد. قدرت اسرائیل اسلحه است و سازمان ملل متحد از زمان مرگ یاسر عرفات توازن قدرت فلسطینی برهم خورده دست قدرت فلسطینی‌ها همان است که او گفت یک دست شاخه زیتون و یک دست سلاح. باید چون او پیدا شود تا بار دیگر حماس و فتح دست در دست هم بگذارند.

 سال انتشار (۸۷)

::::

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

+ 75 = 82