شعر و رسالت شاعران انقلابی
آنجا که عنصر تصویر و بهره گیری از آرایههای ادبی در ابلاغ پیام های انسانی شاعر اخلال ایجاد میکند، شاعر باید به ندای وجدان خویش گوش جان بسپرد و بی واسطه تصویر و آرایههای ادبی و زبان بازی های فضل فروشانه، با «بیداری بیعت» کند و به شوق «دیدار صبح» با واژه های شعله ور، آتش در خرمن مستکبران و جهانخواران جهان - که در رأس آنها آمریکای جهانخوار است - در اندازد.
مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): هنر و ادب دینی و انقلابی از موضوعات مناقشه برانگیز در جامعه ایران پیش و پس از انقلاب بوده است. موضوع آنجه در ادامه میآید، یادداشت تازهای از رضا اسماعیلی، شاعر برجسته آیینی در این باره است:
شعر را مقصود اگر آدم گری ست
شاعری هم وارث پیغمبری ست
(علامه اقبال لاهوری)
همه ما این سخن مشهور را شنیده ایم که: «شعر همانند رقصیدن و نثر همانند راه رفتن است. راه رفتن به سوی مقصدی است؛ حال آنکه رقص مقصدی ندارد و رقصکنان به مقصدی رفتن، مضحک خواهد بود. پس هدف رقص، خودِ رقص است.»
گوینده این سخن پل والری شاعر سمبولیست فرانسه است که متاسفانه به خاطر دلبرانگی و فریبندگی ظاهر، این جمله در نقد و نظرهای ادبی مورد استناد بسیاری از ما قرار میگیرد، حال آن که در جهانبینی اسلامی چنین دیدگاهی محلی از اعراب ندارد. چرا که اسلام طرقدار و مبلغ هنر و ادبیات متعهد است، از این منظر نظریه «هنر برای هنر» نظریهای جاهطلبانه و غلط انداز است که در نهایت به دنبال نفی رسالت الهی، انسانی و انقلابی انسان است .
من نیز بر این باور و اعتقادم که گاهی وقتها شعر باید تاریخ مصرف داشته باشد. تاریخ مصرف داشتن در اینجا به معنای هویت داشتن و شناسنامهدار بودن شعر است. شعر گذشته ما بیشتر «فرازمانی» و «فرامکانی» بود، ولی بعد از انقلاب ادبی نیما، شعر صاحب تشخص و هویت شد و با زندگی مردم پیوند خورد.
استاد محمد کاظم کاظمی نیز در مقالهای عالمانه بر این نظریه مهر تایید میزند و میگوید: «واقعیت این است که برای دریافت فضای زندگی شاعر، شعر فروغ فرّخزاد برای ما از شعر فروغی بسطامی مفیدتر است. حالا تو بگو فروغ از سینمای فردین و مزة پپسی و کفش ملی میگوید و حالا بعد از چهل سال، فردین به رحمت خدا پیوسته و شرکت پپسی توقیف شده و کفش ملی هم ممکن است روزی روزگاری از رونق بیفتد. میگویم اینها همه درست، ولی ما با این شعر، فضای اجتماعی، احساسات، خواستهها و نیازهای انسان دهة چهل را درک میکنیم، ولی با شعر فروغی، همان را هم درک نمیکنیم.»
این مقدمه را گفتم که بگویم رسالت انسانی و انقلابی ما حکم میکند که گاهی از پیله زبان بازی های صرف زبانی و صنعتگری های شاعرانه بیرون بیاییم و برای همراهی و همدلی با مردم و پاسخ به مطالبات اجتماعی «شعر تاریخ مصرفدار» بگوییم. چنان که شاعران بزرگی چون قیصر با «شعری برای جنگ»، سید حسن حسینی با شعر «میروم مادر که اینک کربلا میخواندم»، محمد رضا عبدالملکیان با شعر «خیابان هاشمی» و علیرضا قزوه با شعر «مولا ویلا نداشت» این کار را کرده اند.
سرودن شعرهایی از این جنس توسط شاعران بزرگ نه تنها چیزی از شکوه و عظمت آنها کم نمیکند، بلکه گاهی شکوه و عظمت آنها را در چشم و دل مردم دو چندان میکند. بیعلت نیست که وقتی از قله غزل فارسی استاد شهریار – که رحمت خدا بر او باد – میپرسند بهترین شعری که تا کنون خوانده اید چه شعری است؟ با سربلندی و افتخار میگوید: «من تا کنون شعری زیباتر، جاندارتر و با شکوه تر از شعر: خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار» نخواندهام. در حالی که ممکن است این جمله در نظر منتقدان ادبی بیش از یک شعار نباشد.
این حکم در مورد شاعران عصر مشروطه نیز صادق است. شاعران مردمی و انقلابیای همچون: عارف قزوینی، میرزاده عشقی، فرخی یزدی، سید اشرفالدین حسینی (نسیم شمال)، و … که به قصد همراهی و همنوایی با ملت به پا خاسته، با وجود توانمندی های ادبی غیر قابل انکار، فروتنانه از حصار زبان بازی و فضل فروشی های شاعرانه خود را رها ساختند و با سرودن شعارها و شعرهای مردمی و انقلابی زبان مردم شدند.
به نمونه زیر از شاعر انقلابی و آزادیخواه «نسیم شمال» توجه کنید:
غلغلى انداختی در شهر تهران اى قلم
خوش حمایت مىکنى از شرع قرآن اى قلم
گشت از برق تو ظاهر نور ایمان اى قلم
مشکلات خلق گردد از تو آسان اى قلم
نیستى آزاد در ایران ویران اى قلم
*****
اى قلم تا مىتوانى در قلمدان صبر کن
یوسف آسا سالها در کنج زندان صبر کن
همچو یعقوب حزین در بیتالاحزان صبر کن
کور شو بیرون نیا از شهر کنعان اى قلم
نیستى آزاد در ایران ویران اى قلم
بسیاری از شاعران بزرگ ادب مقاومت عرب زبان نیز گاهی به قصد عمل به رسالت انسانی و انقلابی خویش، ناگزیر به ابلاغ بیواسطه پیام های خویش در قالب شعار و رجزهای انقلابی شدهاند.
آری، آنجا که عنصر تصویر و بهره گیری از آرایههای ادبی در ابلاغ پیام های انسانی شاعر اخلال ایجاد میکند، شاعر باید به ندای وجدان خویش گوش جان بسپرد و بی واسطه تصویر و آرایههای ادبی و زبان بازی های فضل فروشانه، با «بیداری بیعت» کند و به شوق «دیدار صبح» با واژه های شعله ور، آتش در خرمن مستکبران و جهانخواران جهان – که در رأس آنها آمریکای جهانخوار است – در اندازد.
اینچنین باد.
::::