ماشین زمان !
شنیدن اینکه یک پلیس امریکایی یک سیاهپوست بیگناه را کشته باشد به مراتب تکان دهندهتر از شنیدن خبر شکنجهی تروریستها توسط مأموران سیا است. چرا؟ چون قبلاً هم این خبر را شنیدهایم؟ درست یادمان نمیآید کجا اما اطمینان داریم این خبر جدید نیست. بله! هالییوود ذهن ما را برای شنیدن این خبر آماده کردهبود. آنقدر صحنههای شکنجهی موجه دیدهایم و آنقدر از شکنجه نشدن یک تبهکار عصبانی شدهایم که حالا وقتی میگویند این شکنجهها با هدف توقف حملات تروریستی بوده بی برو برگرد میپذیریم.
مبارزه(رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام)-سرویس فرهنگی :
کمپانی برادران وارنر دو سریال پربیننده در شبکهی CW دارد که شخصیتهای آنها از قهرمانان داستانهای دی سی کمیک گرفته شدهاند. Arrow و The Flash. در دو قسمت اخیر این سریالها یک اتفاق جالب رخ داد. اولیور کوئین قهرمان سریال Arrow به شهر بری آلن قهرمان The Flash رفت تا به او کمک کند و بعد در یک قسمت از سریال Arrow هم بری آلن به دیدار اولیور رفت تا بازدیدِ آن دیدار را به جا آورد. از ابتکارِ جالب سازندگان این دو سریال در به اشتراک گذاشتن طرفداران و افزایش محبوبیت سریالها که بگذریم نکتهای دیگر در داستان این دو سریال اتفاق افتاد که شاید ربط دادن آن به سیاست بدبینانه بوده و همه چیز کاملاً تصادفی رخ داده باشد اما باز هم مرور آن خالی از لطف نخواهد بود. اولیور کوئین زندگی سخت تری نسبت به بری آلن داشته. او در مقابل تبهکاران خشن تر رفتار میکند. چیزی که بری آلن با آن مخالف است. بری وقتی با صحنهی شکنجهی یک تبهکار توسط اولیور مواجه میشود به او اعتراض میکند. اولیور معتقد است باید هرچه سریعتر اطلاعات لازم برای پیدا کردن یک تروریست را از دهان آن تبهکار بیرون میکشید و به همین دلیل شکنجه تنها راه بود. در ادامه با یک فلش بک میبینیم که اولیور در گذشتهاش یک بار برای شکنجهی یک تروریست ِ تحت بازجویی دچار تردید شده بود و نتیجهاش این شد که انفجار یک بمب چندین نفر را به قتل رساند.
شش روز پس از پخش این قسمت از سریال Arrow یک گزارش جنجالی از سوی کمیتهی اطلاعات سنای امریکا منتشر شد. ۵۲۵ صفحه از گزارشی ۶هزار صفحهای که تهیهی آن پنج سال به طول انجامیده، ۴۰ میلیون دلار هزینه برداشته و هشت ماه پیش سنا به انتشار بخشهایی از آن رأی داده بود. اگرچه بخشهایی از گزارش اولیه به دلایل ناگفته –اما قابل حدس- منتشر نشدهاند اما افشای برنامهای که به برنامهی بازدادشت و بازجویی سازمان سیا معروف شده کافی بود تا یک جنجال رسانهای بزرگ اتفاق شکل بگیرد. این برنامه که به گفتهی کمیتهی اطلاعات سنا از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۶ و پس از حادثهی ۱۱ سپتامبر برای یافتن تروریستهای بینالمللی و اطلاع از نقشههای تروریستی علیه ایالات متحده انجام میشده به علت استفاده از روشهای وحشیانه و غیرانسانی بازجویی و شکنجه مورد توجه قرار گرفتهاست. جمهوریخواهان معتقدند این گزارش با حمایت دولت اوباما و برای تخریب چهرهی آنها با هدف پیروزی دموکراتها در انتخابات بعدی ریاست جمهوری اتفاق افتادهاست.
از سوی دیگر انتشار این گزارش در روزهای اوج تظاهرات خیابانی علیه پلیسهای آمریکایی توانست توجه رسانهها را از آن حوادث دور کرده و به موضوع شکنجههای انجام شده توسط مأموران سیا جلب کند. چیزی که آنقدرها هم برای مردم دنیا عجیب نبود. بدین ترتیب آمریکاییها با یک حرکا هوشمندانه شاه را پشت چند سرباز مخفی کرده و با فدا کردن اسبی که پیشتر از دست رفته بود، از کیش و مات گریختند! به هر حال شنیدن اینکه یک پلیس امریکایی یک سیاهپوست بیگناه را کشته باشد به مراتب تکان دهندهتر از شنیدن خبر شکنجهی تروریستها توسط مأموران سیا است. چرا؟ چون قبلاً هم این خبر را شنیدهایم؟ درست یادمان نمیآید کجا اما اطمینان داریم این خبر جدید نیست. بله! هالییوود ذهن ما را برای شنیدن این خبر آماده کردهبود.
آنقدر صحنههای شکنجهی موجه دیدهایم و آنقدر از شکنجه نشدن یک تبهکار عصبانی شدهایم که حالا وقتی میگویند این شکنجهها با هدف توقف حملات تروریستی بوده بی برو برگرد میپذیریم. همانطور که وقتی پس از ماجرای ادوارد اسنودن میگفتند شنود تلفنها و ایمیلها برای برقراری امنیت ملی بوده، افکار عمومی دنیا پذیرفتند و فراموش کردند (به عنوان نمونه سریال Person of Interest قبلاً در چهار فصل به این موضوع پرداخته بود). آنها یاد گرفتهاند در دنیایی که نمیشود اطلاعات را بیش از چند ماه یا حداکثر چند سال مخفی کرد، چگونه دستِ پیش را بگیرند. هالیوود نه تنها ما را با مفاهیمی چون شکنجه، تجاوز به حریم خصوصی، دروغ شنیدن از سیاستمداران و فساد سیاسی آنها آشنا کرده که به مرور سعی میکند برای هریک از آنها یک توجیه اخلاقی هم به خوردمان بدهد. در عصری که اطلاعات با سرعت نور منتشر میشوند، برای اینکه از تاریخ عقب نمانی باید همیشه چند قدم جلوتر از زمان حرکت کنی.
::::