۱۴:۴۷ - ۱۳۹۴/۰۹/۱۹

در سالروز تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی امام(س) به اعضای شورا چه گفتند

مثلًا ما جنگ داریم، جنگ چیز مهمى نیست، حل مى شود، و بحمد اللَّه خوب است وضع، و جهات سیاسى اى که در دنیا هست، آنها هم حل مى شود و ان شاء اللَّه، چیزهایى است حساس باید بود. اما مسئله دانشگاه یک مسأله فوق العاده است ...

مبارزه(رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام)-سرویس تاریخ

یک سال بعد از تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی، حضرت امام خمینی(س)، اعضای این شورا را در جماران به حضور پذیرفتند و پیرامون موضوع دانشگاه و انقلاب فرهنگى مطالبی را بیان فرمودند:

 بسم اللَّه الرحمن الرحیم

مسئله دانشگاه یک مسأله فوق العاده است

من قبلًا تشکر کنم از همه آقایان که تشریف آوردند این جا از نزدیک خدمتشان برسیم. و من الآن باید بگویم که اطمینان دارم که با این جمعیتى که الآن، اعضاى محترمى که الآن هستند در شورا، دیگر نگرانى اى نسبت به دانشگاه ها و ان شاء اللَّه سایر چیزها نباشد. مع ذلک البته مسأله چون خیلى مهم است و سرنوشت انقلاب و اسلام بسته به اوست بقایش، از این جهت، باید همیشه این حساسیت را داشت. در همه امور باید حساس بود، اما فرق است ما بین آنى که ادامه باید این حساسیت پیدا بکند. یک چیزهایى که حل مى شود، مثلًا ما جنگ داریم، جنگ چیز مهمى نیست، حل مى شود،و بحمد اللَّه خوب است وضع، و جهات سیاسى اى که در دنیا هست، آنها هم حل مى شود و ان شاء اللَّه، چیزهایى است حساس باید بود. اما مسئله دانشگاه یک مسأله فوق العاده است که این افرادى که از دانشگاه در مى آیند یا مخرب یک کشورى هستند یا سازنده آن کشور هستند، و در کشور ما، یا رو به اسلام مى برند کشور ما را، یا منحرفش مى کنند. این از چیزهایى است که از دانشگاه مى آید این کار، چنانچه از حوزه هاى علمیه مى آید این کار، از این جهت، خیلى مهم است این امر.

در انقلابها  انگیزه ها مهم است و محتواها

در انقلاباتى که در عالم واقع مى شود یا در شورش ها یا در کودتاها، یکى اصل این  شورش و انقلاب و کودتا، یکى انگیزه اش، یکى محتوایش اینها سه امرى است که باید در آن توجه کرد. خودشان، خود انقلابات یا خود اینها شبیه به هم اند، یا شورش است یا کودتاست یا انقلاب، صورتاً مثل انسان ها مى ماند که همه صورتشان مثل هم هست اما معناشان فرق با هم دارد. انگیزه ها مهم است و محتواها. گاهى وقت ها انگیزه خوب است، محتوا خوب نیست، گاهى وقتها محتوا خوب است، انگیزه درست نیست. ممکن است یک نفر حالا،- حالا نسبت به یک نفر عرض مى کنم- یک نفر آدم با یک انگیزه خوبى بخواهد یک کار خوبى به نظر خودش انجام بدهد و او بد باشد، این آدم مُصاب است لکن کارش خلاف است. یک اشخاصى مى شود که یک کارهاى خوبى انجام مى دهند با انگیزه بد. مثلًا یک کسى کشف یک چیزى مى کند و انگیزه اش بد است براى این کار و کارش خوب است، یک وقت هم هر دویش خوب هستند. انقلاب فرهنگى هم همین جور است که یک انقلاب است که تحول است از یک حالى به حالى دیگر، نه پیشبرد همان چیزى که هست. چنانچه انقلاب جمهورى اسلامى در کل هم همین طور است، یک انقلاب شد به توسط مردم، یک انگیزه انقلاب بود و یک محتواى انقلاب. امیدوارم که انگیزه انقلاب در مردم الهى باشد. اما در انقلابات ممکن است که ما انقلاب بکنیم، یک حکومتى را برداریم، یک حکومت دیگر براى خودمان درست کنیم، خودمان مى خواهیم به یک نوایى برسیم، کار نداریم ببینیم چه بشود. این چه محتوایش خوب باشد، چه محتوایش بد باشد براى ما فایده ندارد، براى اینکه مى خواهد تشکیل بدهد وقتى انگیزه اش این است که فقط به دستش بیاید یک قدرتى، بخواهند قدرتمند باشند، او سابقى بوده، ما آن قدرت را از او بگیریم، خودمان بگیریم.

 

این با او نسبت به اصل مسئله انگیزه فرقى ندارد؛ یعنى، یک حکومتى رفته است، یک حکومت دیگرى هم آمده است، هر دویشان هم مثل هم هستند، مثل سایر کودتاها مى ماند که در دنیا واقع مى شود، این فرقى با هم ندارد. یک وقت این است که یک قیام  مى شود، یک نهضتى مى شود براى یک کار خوبى اما الهى نیست. از باب اینکه کار خوب است براى ملتمان خدمت بکنیم کار خوب است، فلان، به این ممکن است ارج بدهد، اما آن که مقصود است، نیست. آن که مقصود است این است که انسان در کارهایش چه در تشکیل حکومتش، چه در انقلاب فرهنگیش، چه در انقلابات دیگرش نظرش این باشد که یک کار الهى کرده باشد، آن پیش خدا ارزش دارد مثل انبیا. انبیا کارشان به واسطه این ارزش داشت نه براى عمق کارشان- و عرض مى کنم که- سعه کارشان، حکومتشان زیاد باشد، کم باشد فرقى نمى کند. انبیا، آنى که هیچ نتوانسته کار بکند با آنى که خیلى کار کرده هر دو در انگیزه مثل هم هستند؛ یعنى، هر دو مى خواستند که یک کارى براى خدا بکنند و پیش خدا مأجورند و هر دو هم مأجور هستند، یکى موفق شده، یکى موفق نشده است، آن دیگر دست خود این نبوده، موفق نشده است.

هر درسى مى خواهند بخوانند مانع ندارد، درس هایى که [مفید] است ، انگیزه تان این باشد که این دانشگاه را ببرید طرف اسلام

و در انقلاب فرهنگى، آنى که براى شما فایده دارد- یک وقت براى مملکت فایده دارد، یک وقت براى دانشجوها فایده دارد، یک وقت براى شما آقایان- آنى که براى شما فایده دارد این است که انگیزه تان این باشد که این دانشگاه را ببرید طرف اسلام، الهى اش کنید. هر درسى مى خواهند بخوانند مانع ندارد، درس هایى که [مفید] است، اسلام با همه [درسها]، الّا بعضى از درس ها استثنا کرده، با همه موافق است. اما آنى که براى ماها فایده دارد این است که ما بخواهیم همین اسلامى بودن را الهى اش کنیم، بخواهیم الهى باشد این کار ما، براى خدا کار بکنیم، این براى خودتان فایده دارد، موفق بشوید فایده دارد، موفق هم نشوید فایده دارد. و اگر این انگیزه شد مسلماً دنبال این هستید که کار خوب باشد وقتى انگیزه الهى شد، دیگر نمى شود اینکه انسان انگیزه اش الهى باشد و دنبال این باشد که خودش یک راهى باز کند، حالا چى باشد، هر چى شد، شد. این قهراً خواهد این طور شد که وقتى که انگیزه براى خدا شد، دنبال این است که این کار را انجام بدهد، به طورى که خداپسند باشد، از این جهت، در این کار موفق است. اگر موفق نشد در انجام و نتوانست انجام بدهد، خوب، قصور قدرتش است، قدرت نداشته بیشتر از این؛ اما پیش خدا این ارزشش با آن کسى که قدرت داشته مثل هم مى ماند.

مى خواهید حکومت کنید، براى خدا؛ حکومت کنید

بنا بر این، آنى که براى انسان ارزش دارد، ارزش انسانى و روحانى دارد، ارزش الهى دارد، این است که این انگیزه را حفظش بکند که براى خدا این کار را بکند. مى خواهید تربیت کنید اطفال مردم را، براى خدا، مى خواهید تربیت کنید جوان هاى مردم را، براى خدا، مى خواهید تربیت کنید ملت را، براى خدا؛ مى خواهید حکومت کنید، براى خدا؛ حکومت کنید، همان حکومتى که انبیا مى کردند، خوب، موسى هم حاکم بود، پیغمبر هم حاکم بود، على هم حاکم بود. از آن طرف، [افراد] مفسد هم حاکم هستند، آن هم صورت مثل هم مى ماند- الّا در بعضى جهات- انسانها صورتهایشان یکى هست. مثل هم مى ماند همه، یک وضع دارند. گاهى اگر یک وضع اختلاف داشتند، وضع جسمانى و حیوانى است دیگر، آن چیزى که فرق مى گذارد ما بین اینها، آن معنایى است که در آنها هست. و مهم آن انگیزه الهى است که برگردد همه چیز به خدا.

خدا هم که انبیا را فرستاده، مقصد اصلى این نبوده که حکومت بکنند، مقصد اصلى این نبوده است که نظام ایجاد کنند، مقصد اعلا این نبوده که عدالت اجتماعى ایجاد کنند، مقصد اعلا اینها نیست، اما اینها مقصد است- بعضیهایش مقصد است- البته عدالت، اجراى عدالت یک مقصدى است، عدالت الهى را بخواهید اجرا کنید للَّه تعالى، مقصدى است.

بخواهید عدالت الهى را ایجاد کنید براى خاطر اینکه مشهور بشوید، به اینکه آقا چه آدم خوبى است، دارد چى مى شود، این براى خودتان بد است، واقعش خوب است، براى مردم آن وقت خوب است. بعضى چیزها براى مردم خوب است، براى دانشگاه خوب است، بعضى از چیزها براى شما خوب است، بعضى چیزها براى هر دو خوب است. اگر موفق بشوید هم این معنا را درست بکنید که انگیزه، انگیزه الهى و خدایى باشد، نه براى خودم یک کارى مى خواهم بکنم، براى خدا مى خواهم یک کارى بکنم، براى ملت هم نیست، براى خداست، اگر این طور باشد موفقید در کارتان راجع به این جهت. در آن کار اگر هم- به حسب قاعده موفق خواهید شد در آن کار هم- اگر هم خداى نخواسته، یک وقت چیزهایى آمد پیش، موانعى آمد پیش، نتوانستید موفق بشوید، این دیگر قدرت نداشتید، خدا هم از شما قبول دارد، بیشتر از قدرت از شما نمى خواهد. بنا بر این، این انگیزه را باید ما حفظ بکنیم. یک کسى ممکن است درس بخواند، درس الهى بخواند، توحید بخواند، عرفان بخواند و جهنم برود. دیگران از استفاده از او تو بهشت بروند، این براى اینکه خودش انگیزه باطل داشته باشد جهنم برود. یک کسى مى خواهد درس بخواند براى اینکه مثلًا فلان منصب را پیدا کند، آقاى محله بشود، آقاى شهر بشود، آقاى یک مملکت بشود، آقاى دنیا بشود. یک کسى مى خواهد درس بخواند براى اینکه خودش معروف بشود، در این جاها، در این ده، در این شهر معروف بشود، همه اش برگشت به این است که یا خودم یا خدا، یا من یا او. این «من» را اگر انسان زیر پا گذاشت و «او» شد، اصلاح مى کند همه چیز را. و در همه اقطار کارها این طورى است که فرق ما بین اینکه این کار یک کارى است الهى، آدم خودش باید فکرش را بکند.

گاهى وقتها خود انسان هم در اشتباه است لکن باید فکر کند حالا این کارى که من دارم مى کنم و این قدر خوشحالم براى اینکه براى خدا این کار را کردم، اگر یک کسى بهتر از من این کار را انجام بدهد، حاضرم که این را به او بدهم و خوشحالتر هم بشوم براى اینکه، او بهتر براى خدا کار مى کند یا نه. اگر اینجا آدم فهمید که نه، این طور نیست، حاضر نیست این کار را، بداند این خدایى نبوده- صرف خدایى- اخلاص نبوده در آن. آنى که براى ما فایده دارد اخلاص است که براى خدا هم کار بکنیم، خدا هم احتیاجى به هیچ چیز ندارد، احتیاجى به اخلاص ما هم ندارد. خدا مى خواهد که، میل دارد، یعنى میل به آن معنایى که دیگران دارند نه، انبیا را فرستاده که تربیت کنند، مردم را نجات بدهند. نجات مردم هم به این است که دنبال انبیا باشند و انگیزه هایشان هم انگیزه انبیا باشد؛ نمى توانیم به آن قدر، به هر اندازه اى که مى توانیم. البته ما نمى توانیم که انگیزه اى که حضرت امیر دارد ما داشته باشیم، این معلوم است که ما نمى توانیم. اما مى توانیم که یک انگیزه هایى داشته باشیم که  مشابه او باشد، برویم طرفِ آن طرف.

انگیزه الهى در عظمت حرکت انبیا

دانشگاه را باید شما رو به خدا ببرید، رو به معنویت ببرید و همه درسها هم خوانده بشود، همه درسها هم براى خدا خوانده بشود. اگر این را توانستید که شما براى این کار بروید و این کار را بکنید، در کارتان موفقید، چه برسید به مقصدتان، چه نرسید به مقصدتان. و اگر براى خودتان باشد ممکن است کار، بسیار کار عادى باشد اما براى دیگران نفع دارد، براى شما نفع ندارد، گاهى براى شما ضرر دارد؛ براى دیگرى نفع دارد، براى شما ضرر دارد و گاهى براى شما نفع دارد، براى دیگران ضرر دارد. شما مى خواستید یک کار خوبى بکنید نشده است و کار بد شده است، اما شما مى خواستید خوب انجام بدهید. این معنا را ما باید همیشه در ذهنمان باشد و توجه به این داشته باشیم تا موفق در امور بشویم، در هر کارى موفق بشویم. من ادعا نمى کنم که امثال من یک همچو چیزى هستیم، نه، ما آدمهاى ناقصى هستیم، باید برویم تحصیل کنیم، تا تحصیل کمال بکنیم. اما مردم، بودند در بینشان که یک همچو اشخاصى بودند، لا اقل ما مى دانیم انبیا بودند، اولیاى خدا بودند که این جور بودند، براى او بوده هر چه کار کردند، نه این است که براى حکومت بوده است یا براى چى بوده. مى رفتند دنبال حکومت براى اینکه از دست جائرین بگیرند، فشار مى آوردند که از دست جائرین بگیرند، لکن نه از دست جائرین بگیرند که خودشان حاکم باشند، از دست جائرین مى برند که عدالت الهى را اجرا بکنند. این کار، کار انبیا بوده، عدالت الهى را مى خواستند ایجاد کنند للَّه تعالى. از این جهت که للَّه تعالى بوده است و خالص بودند آنها، الهى بودند خودشان، کارهاشان این طورى بوده. ما ناقصیم، ما اعتراف مى کنیم پیش خدا که ما ناقصیم، تا آخر هم نمى توانیم این طور کمال را پیدا بکنیم. اما باید فکر باشیم که، دنبال این معنا باشیم، همچو نباشد که پشت بکنیم به این معانى، دنبال این معنا باشیم که ما یک کارى که مى کنیم براى خدا باشد. و من امیدوارم که موفق بشوید وقتى که یک همچو انگیزه اى باشد، حتى در آن کارهایى که پیشتر نمى توانستید انجام بدهید با این انگیزه انجام بدهید، با این انگیزه اى که عرض مى کنم قدرت به انجام پیدا بکنید. خدا تأیید مى کند یک همچو انگیزه اى را، یک همچو کارى را تأیید مى کند خداى تبارک و تعالى. چنانچه دیدیم که انبیا با دست خالى مى آمدند کارهاى بزرگ مى کردند. پیغمبر اکرم چى بود؟ خوب، یک شبانى بود در مکه، همه هم با او مخالف بودند و اذیتش هم مى کردند و چه مى کردند منتها [مؤمن ] بود، اما این یک شبان پا شد یک همچو کارى کرد که حالا دنیا را این طور کرده. حضرت عیسى هم همین طور، حضرت موسى هم یک شبانى بود آن هم این طور، حضرت ابراهیم هم همین طور، یکى بودند اینها خودشان، لکن جمع بودند، یک ملت بودند هر یکیشان، یعنى همه چیز داشتند. و عمده همان است که نقطه اتکا خدا بوده است، براى خدا بوده، حرکت براى خدا. سیر الى اللَّه تعالى بوده، سیر الى اللَّه تعالى چون بوده است، هر کارى که مى کردند الهى بوده. ناهار هم مى خوردند الهى بوده. نماز هم مى خواندند الهى بوده، جنگ هم مى کردند الهى بوده.

من امیدوارم که ما دنبال این مسأله باشیم. و من مطمئنم که شما آقایان ان شاء اللَّه موفق هستید در این کارى که دارید انجام مى دهید و همیشه هم حساس باشید در آن، هیچ وقت خیال نکنید که نه، تمام شد مسأله. دانشگاه جورى است که نظرهاى فاسد دنبالش است به اینکه یک کار خلافى بشود در آن. دنبالش است، موفق ان شاء اللَّه نشوند. و همیشه باید انسان حساس باشد که نگذارد این سنگرى که مى تواند همه چیز را درست کند و مى شود که همه چیز را به هم بزند، یک وقت از دستتان این سنگر [گرفته ] بشود، یک خللى در آن واقع بشود. من هم دعاگوى شما هستم و امیدواریم که همیشه موفق و مؤید و منصور باشید و همیشه براى این ملت و براى خدا خدمت بکنید.

و السلام علیکم

(صحیفه امام، ج ۱۹، ص: ۴۴۳-۴۴۹)

::::

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

- 2 = 5