۰۶:۵۷ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۹ طالقانی؛ به مثابه یک پدیده حوزوی‎

آیا طالقانی «آیت الله»‌ بود؟

اگر چه آقای یزدی از تفسیر «پرتوی از قرآن» مرحوم طالقانی با احترام یاد می برد ولی حوزویانی هم بوده اند که چندان دل خوشی از متد تفسیری طالقانی نداشته اند. متدهای طالقانی که هیچ قرابتی با متدهای رایج در حوزه نداشت و بیشتر ناشی از ذوق و قریحه ذاتی طالقانی بود چندان به مذاق درس خوانده های حوزه خوش نمی آمد. اما مجاهدت های بی دریغ و کم نظیر طالقانی و جایگاه بی نظیر اجتماعی وی سبب شده که کمتر فقیهی متعرض روش های تفسیری وی شود.

taleganiمبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام) – علی‌اشرف فتحی: طالقانی خود را به گونه ای بر زمانه خود تحمیل کرد که کمتر کسی نیازی دید تا درباره مکانت علمی و حوزوی وی چون و چرا کند. اما اکنون که بیش از سه دهه از فقدان او می گذرد جسته و گریخته شاهدیم که سخنانی درباره پیشینه حوزوی او در برخی خاطرات شفاهی مطرح می شود. اهمیت بحث درباره موقعیت حوزوی و روحانی طالقانی از آن روست که او مورد اعتماد طیف متنوعی از دینداران و عالمان دینی جامعه بود ولی منش و سلوک قرآنی و اخلاقی او چندان فراگیر نشد. این پرسش مطرح است که آیا می شود این انقطاع رفتاری و پنداری را به برخی سستی ها و خلل ها در مکانت حوزوی او نسبت داد؟ باید واکاوی شود که چرا طالقانی هیچ گاه در حوزه های علمیه شیعه به عنوان یک متفکر دینی پذیرفته نشد؟ آیا این یک نقص در ساختار فکری او بود و یا دلایل بیرونی دیگری در چنین انقطاعی مؤثر بوده است؟

حکایت پدر و پسر طالقانی

سید محمود طالقانی زمستان صد سال پیش در خانه یک روحانی مبارز و جسور طالقانی به دنیا می آید. پدرش از همفکران و دوستان شهید مدرس بود و از همین رو، طالقانی در جوانی شاهد اعمال محدودیت هایی در زندگی خانواده اش به دلیل مخالفت با رضاخان بوده است. پدرش مرحوم آقا سید ابوالحسن طالقانی روحانی محترمی بود ولی در زندگی اش بر خلاف بسیاری از روحانیون دیگر از وجوهات شرعی ارتزاق نمی کرد و از طریق ساعت سازی روزگار می گذراند. سید محمود طالقانی از جانب شوهر خواهرش سید محی الدین طالقانی به مؤسس حوزه علمیه قم معرفی می شود تا تحصیلات تکمیلی علوم دینی را در حوزه نوپای قم ادامه دهد. طالقانی در قم غریبه نبود. خواهرزاده اش علی اکبر حکمی زاده پسر آیت الله شیخ مهدی پایین شهری از دوستان دوره طلبگی طالقانی بود. البته حکمی زاده به دلیل نگارش «اسرار هزار ساله» و پاسخی که امام خمینی در اوایل دهه بیست با تألیف کتاب «کشف اسرار» به او داد در تاریخ معاصر به عنوان یکی از مهم ترین مطرودین حوزه مطرح شد.

طلبه اخلاق مدار و مبارز

طالقانی پس از ورود به قم در مدرسه رضویه این شهر حجره می گیرد و به تحصیل مشغول می شود. دوستان دوره طلبگی در قم از پررنگ بودن جنبه های اخلاقی در شخصیت سید محمود طالقانی می گویند. مرحوم آیت الله سید حسین بُدَلا که از نزدیکان و معتمدین بسیاری از مراجع تقلید معاصر بود، درباره دوره جوانی طالقانی چنین گفته است:«بعد اخلاقی آقا سید محمود از همان دوران نوجوانی و جوانی بیش از هر چیز دیگر مرا تحت تأثیر قرار می داد. یک بار در فصل زمستان، من در همان مدرسه رضویه دچار بیماری شدم. نخستین کسی که از این ماجرا مطلع شد مرحوم طالقانی بود. او به حجره من آمد و پی برد که لحاف روانداز من، جوابگوی سرمای شدید زمستان نیست. این بود که بلافصله به حجره خودش رفت و برای من پتویی آورد. آقا سید محمود محبت و عنایتش را نه فقط نسبت به من بلکه نسبت به همه مبذول می داشت و به دلیل داشتن فطرت پاک به افراد اعتماد می کرد … بعضا به ایشان می گفتند که فلان کس احتیاج به کمک دارد و ایشان هم بدون تحقیق کمک رسانی می کردند و بعدا معلوم می شد که قضیه از پایه بی اساس بوده است.» (۱)

طالقانی آنگونه که ۴ خرداد ۵۸ به دامادش محمد بسته نگار بازگویی کرده است، علاوه بر شیخ عبدالکریم حائری یزدی، نزد حضرات آیات عظام حجت کوه کمره ای و سید محمد تقی خوانساری نیز درس می خواند و به گفته خود از حاج شیخ عبدالکریم اجازه اجتهاد می گیرد. (۲) در بیوگرافی هایی که که درباره طالقانی منتشر شده، ظاهرا با استناد به همین منبع، گفته شده که وی به گواهی مؤسس حوزه علمیه قم به درجه اجتهاد نائل شده است. (۳) همچنین گفته شده که وی مدتی کوتاهی را در نجف پای درس مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی نشسته است. اما آیت الله حسین بدلا نظر متفاوتی دارد:

«ایشان مشغول سطح بودند و درس خارج را شروع کرده بودند که دیگر ادامه ندادند و قم را ترک کردند. ایشان اگرچه با مرحوم آقای بروجردی رفت و آمد داشتند اما به طور رسمی از محضر درس ایشان بهره نبردند و گمان می کنم که به مرتبه استنباط و اجتهاد، دست کم تا زمانی که با هم بودیم نایل نشدند. بعد از آن هم دیگر اطلاع دقیقی از وضعیت ایشان نداشتم اما برایم مسلم بود که رفتن ایشان حکم سفر به طالقان را داشت و بیشتر به انگیزه ملاقات با پدرشان و تقویت جنبه های اجتماعی بود تا تحصیل علم.» (۴)

آنگونه که از گفته های طالقانی در اواخر عمرش پیداست وی گرایش های سیاسی و معترضانه اش را در اوان طلبگی نیز بروز می داده است. وی که در اوایل اقامت در تهران به دلیل دفاع از یک زن محجبه زندانی حکومت رضاشاه شد، در اواخر عمرش در مدرسه فیضیه قم از فعالیت سیاسی خود در دوره حضورش در حوزه چنین می گوید:«این در و دیوار این مدرسه، خاطرات پنجاه ساله من است. الان دارد آگاهم می کند، دیوانه ام می کند. شما نشسته اید، نمی دانید این در و دیوار چقدر برای من الهام بخش است. فریاد اعتراض و صدای شیخ محمد تقی بافقی توی همین صحن، زیر تازیانه رضاخان اینجا به گوش من می رسد. چکمه پوشان رضاخانی که با توپ و تانک حمله کردند به این مرقد مطهر، ما در میانشان بودیم، کتک خوردیم، سرنیزه خوردیم، وقتی به مدرسه فیضیه آمدم ببینم کسی هست حق را یاری کند، طلاب همه فرار کرده بودند، حجره ها خاموش، همه وحشت زده …» (۵)

طالقانی ۲۸ ساله از سال ۱۳۱۷ قم را ترک می گوید و در تهران مستقر می شود. مدتی در سال ۱۳۱۸ زندان حکومت رضاشاه را تجربه می کند و پس از شهریور ۲۰ نیز همراه با مهندس بازرگان و دکتر سحابی انجمن اسلامی دانشجویان را تأسیس می کند و فعالیت های اجتماعی و سیاسی خود را در پایتخت متمرکز می کند. بدین سان در دوره حضور ۴۰ ساله وی در تهران هیچ گونه سابقه تحصیل در محضر علمای تهران نیز گزارش نشده است و گفته های مرحوم بدلا از این جهت قابل تأیید است. تنها گویا او مدت کوتاهی در برخی دروس فلسفه که آن روزها در حوزه تهران رونق فراوانی داشت شرکت می کند. از سوی دیگر طالقانی بر خلاف همه کسانی که در دروس خارج  حوزه شرکت می کنند نه تقریری از دروس استادانش نوشته است و نه سابقه تدریس در حوزه در بیوگرافی های وی گزارش شده است.

روحانی ارشد پایتخت

فعالیت اجتماعی و تبلیغی طالقانی جوان از دهه بیست اوج گرفت و سابقه دوستی او با مهندس بازرگان و پدرش، منجر به شکل گیری مثلث تأثیرگذار و تاریخ ساز «طالقانی – بازرگان – سحابی» شد. ذوق سلیم و سلیقه خلاق طالقانی در کنار جسارت و شجاعت او سبب شد که اقبال به این روحانی جوان و خوشفکر افزایش یابد. او به تدریج دامنه فعالیت دینی اش را از عمق اجتماعات مردمی پایتخت به درون دانشگاه ها نیز گسترش داد و تکیه خلاقانه او بر مفاهیم قرآن و نهج البلاغه که به ندرت در امثال او دیده می شد به جذب اقشار مختلف مردم کمک می کرد.

اما تعمیق ارتباط او با نواندیشان دینی دانشگاهی به دوری وی از فضاهای سنتی منجر می شد. او عملا ارتباط مستمری با قم نداشت و بر مبارزات سیاسی و فعالیت های نواندیشانه دینی تمرکز کرده بود. همه این نوآوری ها به ایجاد حساسیت هایی درباره وی در قم منجر شد. آیت الله دکتر مهدی حائری یزدی فرزند مؤسس حوزه قم در خاطراتش گفته است: «طالقانی از قدیم الایام معروف بود به تمایلات تسنن، و در حوزه علمیه قم این مطلب درباره ایشان شیوع داشت.» (۶)

آیت الله بدلا نیز به دید منفی برخی حوزویان به طالقانی اشاره کرده و گفته است:«طلاب حوزه و رفقای اهل علم طالقانی، از رابطه ایشان با جبهه ملی و مهندس بازرگان و نیز دکتر مصدق و نهضت آزادی چندان راضی به نظر نمی رسیدند. البته افرادی هم در همین حوزه علمیه بودند که به امثال مصدق و بازرگان خوش بین بودند و هنوز هم احتمالا هستند.» (۷)

آیت الله محمد یزدی نیز از بی اعتمادی بخشی از حوزویان نسبت به آیت الله طالقانی چنین می گوید:«می توان گفت که مرحوم آقای طالقانی ایدئولوگ آقایان ملیون بودند … ما سراغ نداریم که مرحوم طالقانی حتی در یک مورد با منافقین با حالت تقابل برخورد کنند. البته وقتی منافقین سلاح های خود را به سمت نظام و امام نشانه گرفتند دیگر آقای طالقانی از آنان حمایت آشکار ننمودند ولی تبری هم نجستند.» (۸) این سخن آیت الله یزدی چندان با واقعیات تاریخ سازگار نیست، چرا که اگر مراد وی از منافقین، مجاهدین خلق باشد این سازمان دو سال پس از درگذشت آیت الله طالقانی علیه جمهوری اسلامی اعلام مبارزه مسلحانه کرد و تا مدت ها پس از وفات طالقانی به رسمیت شناخته می شد.

یزدی در ادامه درباره دیدگاه جامعه مدرسین نسبت به طالقانی گفته است: «جامعه مدرسین نسبت به مرحوم آقای طالقانی احترام می گذاشت. اما هرگز او را به عنوان کسی که باید مورد اطاعت قرار گیرد به رسمیت نشناخت. در واقع بسیاری از آقایان جامعه با توجه به نوشته های آن مرحوم همچون پرتوی از قرآن، برای ایشان احترام قائل بودند … مرحوم طالقانی دید استقلالی داشت و مصلحت اندیشی های جامعه را دربست نمی پذیرفت. لذا رابطه ایشان و جامعه مدرسین هرگز به عمق لازم نرسید.»

اگر چه آقای یزدی از تفسیر «پرتوی از قرآن» مرحوم طالقانی با احترام یاد می برد ولی حوزویانی هم بوده اند که چندان دل خوشی از متد تفسیری طالقانی نداشته اند. متدهای طالقانی که هیچ قرابتی با متدهای رایج در حوزه نداشت و بیشتر ناشی از ذوق و قریحه ذاتی طالقانی بود چندان به مذاق درس خوانده های حوزه خوش نمی آمد. اما مجاهدت های بی دریغ و کم نظیر طالقانی و جایگاه بی نظیر اجتماعی وی سبب شده که کمتر فقیهی متعرض روش های تفسیری وی شود. آیت الله منتظری که مدت زیادی را با مرحوم طالقانی در زندان شاه به سر برده بود درباره این همرزمش گفته است:«آقای طالقانی رحمة الله علیه مرد بسیار وارسته ای بودند. ذوق تفسیر و حدیث ایشان خیلی خوب بود. آدم بسیار متعبدی بود. اهل تهجد بود. شب ها بلند می شد نماز شب می خواند. مقید بود نمازش را اول وقت بخواند. در زندان که نماز جماعت راه انداختیم ایشان مرتب شرکت می‎کرد، من در زندان نماز جمعه هم می‎خواندم که ایشان شرکت می‎کرد، خیلی با نظام و حکومت شاه و دولتیها بد بود، حتی ساعت را که تغییر داده بودند ایشان ساعتش را تغییر نداده بود -با اینکه ساعت طبق احتیاج است – یک روز ما یواشکی ساعت ایشان را تغییر دادیم ایشان پا شد سر ساعت نمازش را خواند، بعد به ایشان گفتیم نمازتان را قضا کنید، ایشان ناراحت شد که چرا ساعتشان را تغییر داده ایم. ایشان هم بسیار متعبد بودهم خیلی انقلابی، روحیه سلحشوری داشت با دستگاه واقعا مخالف بود، حاضر نبود به هیچ وجه به آنها امتیاز بدهد.» (۱۰)

talegani

اما این همه حقیقت نیست. گزارش هایی هم وجود دارد که نشان می دهد تفاسیر نوگرایانه طالقانی با مخالفت برخی روحانیون برجسته زندانی مواجه شده است. آیت الله مهدوی کنی یکی از این افراد بود که بعدها درباره هم بند خود گفت:« خیلی‌ها به خاطر جوّ سرمایه‌داری زمان شاه و انحصار ثروت در دست گروهی که دنبال منافع شخصی بودند، متأثر بودند و ناخودآگاه، روحیه سوسیالیستی داشتند؛ مرحوم آیت‌الله طالقانی و مرحوم شهید بهشتی از آن جمله بودند. اینها تحت تأثیر جوّ ناخوشایند زمان شاه بودند و برای مقابله با آن می‌گفتند که باید دست زالوصفتان را قطع کرد، لذا در سخنرانی ها، نوشته‌ها، برخوردها و حتی در قانونگذاری ها دائماً به آن سو گرایش داشتند. این برخورد روی حسن نیّت بود، ولی به عقیده من جهت‌گیری درستی نبود. برخورد با این موضوع خیلی ظریف است. هدف آنها نوعی سرمایه‌ستیزی غیردولتی بود، ولی منجر به سرمایه‌داری دولتی می‌شد.» (۱۱) به گفته مهدوی کنی، الان هم اگر کسی بحث‌هایی نظیر بحث‌های مرحوم طالقانی را پیش بکشد، ممکن است خیلی‌ها زیر بار نروند و بگویند تفسیر به رأی است. (۱۲)

بدین ترتیب طالقانی با همه ساختار شکنی هایی که در فهم دین و متون دینی داشت، به سبب سلامت بالای اخلاقی و مجاهدت های بی نظیرش مورد احترام موافقین و مخالفین قرار گرفته بود و اندیشه هایش نقادی نشد. پس از وفاتش نیز اسطوره شد و کمتر کسی به فکر نقد او افتاد. اگرچه دکتر سروش در سال ۸۵ از ضرورت نقد طالقانی سخن گفت (۱۳) ولی هنوز هم آثار و افکار او به تیغ نقد سپرده نشده است. طالقانی در اوج محبوبیت و عظمت از دنیا رفت. همه مراجع تقلید و علمای وقت طی پیام های جداگانه ای مقام علمی و عملی او را ستودند و اکثرا درباره او از لقب حوزوی مخصوص مجتهدین (آیت الله) استفاده کردند (۱۴)

طالقانی در سال ۵۸ پایان یافت. نه خلأ جایگاه سیاسی و اجتماعی او پر شد و نه متد فکری و تفسیری او تداوم یافت. چرا که همه این ویژگی ها معلول ذوق و خلاقیت شخصی و مکانت اخلاقی این مجاهد پیر بودند و طبعا با پایان او نیز دچار ایستایی می شدند. نه حوزه توانست چهره ای چون طالقانی بازتولید کند و نه نواندیشان دینی از عهده ترمیم شکاف ناشی از فقد طالقانی برآمدند. شاید از همین رو بتوان گفت که طالقانی یک «پدیده حوزوی» به معنی واقعی کلمه بود.

پاورقی:

۱-      هفتاد سال خاطره از آیت الله بدلا، ص ۳۳

۲-      یادنامه ابوذر زمان،شرکت انتشار، چاپ سوم، صفحه نه زندگینامه

۳-      همچون پاورقی شماره یک صفحه ۳۲ خاطرات آیت الله بدلا که از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی تنظیم شده است.

۴-      هفتاد سال خاطره از آیت الله بدلا، ص ۳۴

۵-      سخنرانی آیت الله طالقانی در مدرسه فیضیه قم، ۳۱ فروردین ۱۳۵۸

۶-      خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی، ص ۱۰۶

۷-      خاطرات آیت الله بدلا، ص ۳۵

۸-      خاطرات آیت الله محمد یزدی، ص ۵۰۵

۹-      همان، ص ۵۱۳

۱۰-  خاطرات آیت الله منتظری، ج۱،  ص ۳۸۲

۱۱-   گفتگوی آیت الله مهدوی کنی با ماهنامه یادآور

۱۲-  گفتگوی آیت الله مهدوی کنی با مجله شاهد یاران

۱۳-  سخنرانی دکتر سروش در مراسم دعای کمیل خانه عبدالله نوری

۱۴-  تنها امام خمینی و آیت الله العظمی گلپایگانی از لقب «آیت الله» برای طالقانی استفاده نکردند (بنگرید به مطبوعات روزهای ۱۹ و ۲۰ شهریور ۵۸)

 

منبع: وبلاگ تورجان

:::

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

+ 89 = 94