ابطحیها؛ از سید خوابنما تا سید وبلاگنویس
میتوان به صراحت تأکید کرد که مواضع محمدعلی ابطحی ربطی به انجمن حجتیه ندارد. تنها ماشین شانتاژ و دروغسازی اصولگرایان میتواند در ادامه پروسه جعل تاریخی در قالب جریانشناسی سیاسی! وی را به حجتیه منتسب سازد. آنهم در شرایطی که نه اتهام انتساب پدر وی به حجتیه قابل اثبات است و نه خود وی نسبتی با افکار پدر دارد!
مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): انتصاب محمد نهاوندیان به عنوان رئیس دفتر رئیس جمهور یازدهم، بهانهای شد برای بازخوانی سوابق و افکار وی از جمله انتساب به انجمن حجتیه. اما وقتی سوابق سایر روسای دفاتر رئیسجمهور را هم بنگریم، موارد مشابهی در ارتباط تشکیلاتی یا خانوادگی با انجمن حجتیه خواهیم دید. از مهندس جواد مادرشاهی و مهندس مصطفی میرسلیم که مشاور و روئیس دفتر بازرسی رئیس جمهور دوران جنگ بودند گرفته تا محمدعلی ابطحی پسر سید حسن ابطحی مشهور، اسفندیار رحیم مشایی که به افکار نوحجتیهای مشهور بود و حالا محمد نهاوندیان.
اینک این سوال مطرح میشود که آیا ارتباط سازمان یافتهای میان روسای دفتر روسایجمهور با تشکیلات یا تفکر حجتیه وجود دارد؟
بخش قبلی این سلسله گزارشها با عنوان «محمد نهاوندیان؛ مرید کرباسچیان و عضو حجتیه!؟» به بررسی این ادعا پرداخت و البته نتیجهگیری نهایی را به خوانندگان واگذار کرد. بخش دوم هم به کارنامه مهندس جواد مادرشاهی و میرسلیم اختصاص داشت. اینک؛ بخش سوم این سلسله گزارش ها به برسی نسبت محمدعلی ابطحی با حجتیه میپردازد.
محمدعلی ابطحی کیست؟
سیدمحمدعلی ابطحی از اعضای مجمع روحانیون مبارز است که در طول سالهای اخیر بیشتر به عنوان وبلاگنویس مطرح بوده است. وی در دولت سید محمد خاتمی ریاست دفتر رئیسجمهور، معاونت پارلمانی و حقوقی ریاست جمهوری و سمت مشاور وی را بر عهده داشت و اکنون رئیس مؤسسه گفتگوی ادیان است. ابطحی که فرزند سید حسن ابطحی و خواهرزاده شهید هاشمینژاد است، سال ۱۳۳۸ در مشهد متولد شد و مطابق با سنت خانوادگی پس از تحصیلات ابتدایی به تحصیل علوم دینی پرداخت و در ۱۳۵۵ به خارج فقه رسید. چنانچه خودش مینویسد: «شهید هاشمینژاد دایی عزیزم و دکتر شریعتی خیلی در آن سالها بر ساخت شخصیتم تأثیر گذاشتند.»
پس از انقلاب او مدتها در صدا و سیما مسئولیت داشت تا آنکه در سال ۱۳۶۷ از طرف وزیر ارشاد وقت (سید محمد خاتمی) طی حکمی به معاونت امور بینالملل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منصوب شد اما با استعفای خاتمی از ارشاد در مرداد ۱۳۷۱ او هم استعفا داد. بعد از پیروزی خاتمی، در تاریخ ۱۹ تیر ۱۳۷۶ رئیس دفتر رییسجمهور شد و در دور دوم ریاستجمهوری خاتمی به عنوان معاون حقوقی و پارلمانی رییسجمهور منصوب گردید.
در انتخابات ریاستجمهوری دهم، او که برخلاف خاتمی از حامیان مهدی کروبی بود، روز ۲۶ خرداد به اتهام مشارکت در حوادث پس از انتخابات بازداشت شد. دادگاه وی در تاریخ ۱۰ مرداد ۸۸ برگزار شد که به شش سال حبس تعزیری محکوم و با سپردن وثیقه پس از ۱۶۰ روز آزاد شد. البته ابطحی پیش از آزادی همراه با محمد عطریانفر در کنفرانس خبری حضور پیدا کرد و مهندس موسوی را دچار توهم تقلب دانسته، همراهی خاتمی با موسوی را خائنانه خواند.
سید حسن ابطحیخراسانی
همچنانکه گفته شد، آقای ابطحی فرزند سید حسن ابطحیخراسانی (متولد ۱۳۱۴ در مشهد) است که خود از روحانیون شهر مشهد به شمار میآید. وی که با خواهر شهید سید عبدالکریم هاشمینژاد وصلت کرده بود، چهار پسر دارد که ازان آنها، سید محمدعلی و سید محمدتقی شناخته شدهاند. سید محمد تقی که انتشارات بطحاء را ادارهکند، برخلاف سید محمدعلی، افکار نزدیکی به پدرش دارد.
در مورد سوابق وی تا پیش از انقلاب تردید وجود دارد، از جمله اینکه گفت میشود مدتی از یاران نزدیک شهید نواب صفوی بوده است. اما آنچه مسلم است اینکه وی به آیتالله سید کاظم شریعتمداری نیز نزدیک بوده که مواضع سیاسی ایشان به هیچوجه در جهت مبارزه با رژیم شاه نبود. با این حال در همین دوران، ابطحی با مرکزی به نام «کانون بحث و انتقاد دینی» را در مشهد اداره میکرد که در آن مرکز هاشمینژاد ضمن سخنرانی علیه رژیم پهلوی سخن میگفت و ابطحی بعنوان رئیس کانون در طول هفته به ساواک احضار و تعهد به عدم تکرار میداد. گاهی هم به عکس هاشمینژاد تعهد میداد و ابطحی سخنرانی میکرد. وقایعی چون اعتراض به تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، سرکوب مردم قم و تبریز و تحریم عید نوروز در سال ۵۷، رفع خطر از جان هاشمینژاد در حادثه مسجد فیل، حمله به حرم حضرت رضا(ع) توسط رژیم و… از مواردی هستند که رژیم شاه را وادار به اذعان این مطلب نمود که: «ضمنا دستورات مراقبتی با توجه به شرکت عبدالکریم هاشمینژاد و حسن ابطحی در کانون فوقالذکر که هر دو از روحانیون افراطی و مخالف میباشند جهت کانون مورد بحث صادر گردیده است.»
اما در دوران پس از انقلاب، سیدحسن ابطحی به دو دلیل مورد اتهام بوده است. نخست؛ ارتباط و علاقه وی به آیتالله شریعتمداری و دوم؛ ارتباط فکری (و یا تشکیلاتی) با انجمن حجتیه که تا حد شایعه رهبری حجتیه پس از شیخ محمود حلبی مطرح میشود. حال آنکه خود وی بارها در مجامع و سخنرانیها این ادعا را تهمت بیاساس دانسته و البته در دادگاه ویژه روحانیت نیز هیچ اتهامی از این بابت متوجه وی نشد.
اگرچه در سالهای پس از انقلاب، سیدحسن ابطحی مواضع سیاسی آشکاری نداشته اما به جهت فعالیتهای تبلیغاتی انحرافی تاکنون دو بار بازداشت و محاکمه شده است که مورد دوم در تاریخ ۲۸ خرداد ۸۵ به اتهام نشر اکاذیب به همراه فرزندش سید محمدتقی و حدود ۲۰ نفر از دوستان و شاگردانش بود. نویسنده وبلاگ «جریان شناسی سیاسی» درباره علت دستگیری وی مینویسد:
«آقای ابطحی که به دلیل مسائل فکری و تشکیلاتی و ترویج انحرافات عقیدتی و اختلافات خانوادگی دستگیر شد؛ مأموران بازداشتکننده، قبلا به وی در مورد فعالیتهایش تذکر داده بودند و او نیز جلسات خود با هوادارانش را بسیار محدود کرده بود، با این حال ایشان پس از مدتی علی رغم تعهدات خویش فعالیتهای خود را افزایش داده بود. چنانکه سایت اینترنتی انصارنیوز بیان میدارد: دلیل بازداشت آقای ابطحی را نقض تعهد قبلی مبنی بر [عدم] انجام فعالیت های تشکیلاتی دانسته و افزوده که نامبرده پیش از این به دلیل انجام فعالیت های تشکیلاتی مشکوک، از جانب نهادهای امنیتی کشور مورد بازخواست گرفته و مدتی را به حالت تبعید در کلاردشت به سر برده است.»
سید حسن ابطحی در حال حاضر با توجه به محدودیتهای اعمال شده از سوی دادگاه ویژه روحانیت، در محلی که قبلا دفتر وی در قم بود، ساکن میباشد.
حجتالاسلام رسول جعفریان که خود در کتاب «جریانها و سازمانهای مذهبی- سیاسی ایران» با رویکرد مثبتی انجمن حجتیه را ارزیابی کرده است، در مطلبی با عنوان «ناگفته هایی از کرامات! سیدحسن ابطحی به روایت آیت الله سیدان» در باره وی مینویسد:
«آقای ابطحی از کسانی است که در گسترش فرهنگ ظهور در کشور ما بسیار فعالیت کرده است اما تفاوتش با برخی دیگر در این است که رنگ انقلابی به آن نداده و از زاویه دیدی که منسوب به حجتیهای ها بود وارد ماجرا شده است. البته خواهید دید که آقای سیدان اظهار میکند که رهبر فکری حجتیه رابطهای با او نداشت و افکار او را رد میکرد. اما به هر روی آقای ابطحی تلاش زیادی در طول دو سه دهه گذشته در این زمینه داشته است.» [۱]
و در این باره از ایشان نقل میکند که:
«شاید اوائل، تفکرش این بود که به اسم امام زمان (ع) میتوان مردم را اصلاح کرد. اما بعدها کمکم به جایهای باریک کشید. یاد دارم که آقای حلبی و دوستان وی که پرهیز کامل از داستانهای تشرف داشتند ایشان و حرفهایش را طرد و رد میکردند.»
درباره ادعای سیدحسن ابطحی مبنی بر ارتباط با امام زمان(عج)، محمد علی لیالی در وبلاگ «جریان شناسی سیاسی» در مطلبی با پاسخ به پرسش «نظر مقام معظم رهبری درباره آقای سید حسن ابطحی و مکتب ایشان چیست؟» مینویسد:
«بحثی است میان علما که آیا دیدن امام زمان(عج) در دوران غیبت کبری امکان دارد یا نه؟ اکثریت قاطع علمای شیعه بر این است که این مسئله امکان دارد و بارها واقع شده است. در ادامه این بحث مطرح است که آیا در همان لحظه دیدن حضرت مهدی(عج) میتوان متوجه شد که این شخص، خود حضرت مهدی(عج) است یا نه؟ غالب داستان ها حاکی از آن است که افراد در آن لحظه بر اثر تصرف تکوینی حضرت مهدی(عج) متوجه این امر نشدهاند، ولی آقای ابطحی در کتاب «پرواز روح» که متن داستان درباره «ملا آغا جان زنجانی» است بارها و بارها مطرح میکند که او هم در کنار ملا آغا جان امام زمان(عج) را دیده و شناخته است، البته به این نکته توجه داشته باشید که داستان شخص ملا آغا جان مورد موافقت و مخالفت جدی قرار گرفته و عدهای وجود چنین فردی را انکار میکنند[۲] اما جای سخن در تشرفات خود آقای ابطحی است که بارها مطرح کرده که حضرت را شناخته از این گذشته غالب کسانی که به محضر آن حضرت تشرف یافتهاند، خود این مسئله را مطرح نکردهاند، و یا فقط با افراد خاص به عنوان امانت در میان گذارده اند مثلا شخص امام راحل، ممکن است تشرفاتی خدمت حضرت داشته ولی هرگز از او این مسئله شنیده نشده است با این که شخصیتی چون آیتالله العظمی اراکی، میگوید من یقین دارم که در این محل و اطاق شما امام زمان حضور یافته است. با این حال خود اظهار نمیکند و جایی مطرح نکرده است. ولی جناب آقای ابطحی در «پرواز روح» بارها و بارها این مسئله را اظهار میکند که او امام زمان(عج) را دیده است.»
سید حسن حتی مدعی دیدار پدر خود با امام عصر(عج) است. چنانچه مینویسد:
«مرحوم پدرم از کسانى بود که شاید مکرّر خدمت حضرت بقیّة اللّه (علیه السّلام) رسیده بود که اوّلین دفعهاش در سنّ شانزده سالگى بوده که در کتاب ملاقات با امام زمان (علیه السّلام) جلد اوّل، آن را نقل کردهام. او معتقد بود که تا زمان ظهور امام عصر (علیه السّلام) زنده است. لذا هر زمان که به بیمارى سختى مبتلا مىشد، به من مىگفت: غصّه نخور من نمىمیرم خوب مىشوم باید تا زمان ظهور زنده باشم. در سال ۱۳۹۷ (ه ق) در روز ۲۴ شعبان خدمتش رفتم، مختصر کسالتى داشت، سر به گوش من گذاشت و گفت: جمعهاى که مىآید نه، جمعهى بعدى، من از دنیا مىروم. گفتم: شما که مىگفتید: من تا زمان ظهور حضرت بقیّة اللّه (علیه السّلام) زندهام. فرمود: بله قرار بود ولى به من فرمودند از این دنیا برو خستگىات را بگیر، اگر خواستى مىتوانى برگردى؛ زیرا ظهور، قدرى تأخیر شده است!!»
به نوشته وبلاگ آهستان، [شاید به همین دلیل بود که] دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم در اطلاعیهای نسبت به انتشار بیرویه کتب ایشان اعتراض کرد و حتی درباره وجود شخصی بنام ملاآقاجان با آن توصیفاتی که ایشان بدفعات در کتابهای خود از وی به عنوان استاد سیر و سلوک خویش یاد کرده است، تشکیک کرده و آن را ساخته و پرداخته خود ایشان قلمداد کرد. اما سید حسن در پاسخ به انتقادات و در مقدمه کتاب «ملاقات با امام زمان» مینویسد: «بعضى مىگویند: در روایات آمده، که باید مدّعیان ملاقات با آن حضرت را تکذیب نمود، باید از آنها سؤال کرد که: این روایات در کجا است؟ چرا ما آنها را ندیدهایم؟!» (این در حالی است که اکثریت علما و مراجع هرگز در این زمینه به صراحت اعلام نظر نکردهاند و ما سراغ نداریم که مثلا شخصی خاطرات تشرف خود و یا دیگران را مانند سید حسن ابطحی بیان کرده باشد.)
لیالی همچنین درباره مجله «خورشید مکه» مینویسد:
«آقای سید حسن ابطحی که ابتدا ساکن مشهد مقدس بود از حامیان اصلی اندیشه و فکر انجمن حجتیه محسوب میشد، و به همین جهت نیز بارها از طرف مسئولین مربوطه احضار گردید و تفکر و اندیشه انجمن حجتیه هم بر همگان معلوم است که شدیدا مخالف هر گونه حرکت اصلاحی یا حکومت و انقلاب پیش از قیام و ظهور حضرت مهدی (عج) میباشند طبعا نمیتوانستند با انقلاب و حکومت و نظامی مبتنی بر ولایت فقیه موافق باشند، ناگهان تغییر ۱۸۰ درجه در شخص ابطحی ایجاد شد به گونهای که مخالفت با ولی فقیه را در یکی از شماره های مجله موجب کفر و ارتداد دانست، این چرخش جای تأمل دارد. علاوه بر این در مطالب مجله نیز مواردی از اشکالات مشاهده میشود که به نمونهای اشاره میشود:
الف. در یکی از شماره ها – ظاهرا مجله شماره ۲۵ باشد- جملاتی را به عنوان دست خط شخص امام زمان(عج) چاپ کرده بودند که آیه در آن اشتباه نوشته شده بود گویا کسانی اعتراض کردند و در شماره بعدی تصحیح کردند و آیه را به خط صحیح نوشتند، آن وقت این اشکال جدی پیش میآید، که اولا دستخط امام زمان(عج) بوده چگونه به دست شما رسیده، و چرا آیه را اشتباه و ناصحیح نوشته و آنگاه چگونه تصحیح شد. آیا حضرات دسترسی به امام زمان(عج) داشتهاند و مجددا نامه را تصحیح نموده است و … ؟!! بدیهی است چنین اقدامی علاوه بر بازی کردن با مقدسات، باعث زیر سؤال بردن اعتقادات مردم به «انتظار عدالت جهانی» است. مطالعه شمارههای دیگر مجله ضعفهای دیگری را نیز آشکار میکند به این جهت در مطالعه مجله لازم است دقت بیشتری به کار گرفته شود.»
و درباره تشکیلات ایشان نیز میافزاید:
«نکته شایان ذکر دیگر این است که جناب آقای سید حسن ابطحی یک تشکیلات منسجم و یک پارچهای را تأسیس کردهاند که دارای مرامنامه و آئیننامه خاصی است. کسانی که در این تشکیلات وارد میشوند بایستی پابند به آن مرامنامه باشند. از جمله بندهای این دستورالعمل (آئین نامه) این است که:
۱٫ شرکت در مجالس عروسی حرام است.
۲٫ زدن پوشیه برای خانم ها الزامی است.
۳٫ بانوانی که در این طرح شرکت میکنند نباید شغل و کار اجتماعی داشته باشند.
۴٫ آقای ابطحی رسالهای را تدوین کردهاند به نام «احوط المقال» و نظریههای احتیاطی را جمع آوری کردند – یعنی در هر مسأله قول به احتیاط را نقل کردهاند – و شرکتکنندگان باید به این رساله عمل کنند.
۵٫ این تشکیلات برای خود مراحلی را تعریف کردهاند مانند مرحله بیداری، مرحله توبه، مرحله تزکیه نفس و … که افرادی که در این عرصه واردشوند بایستی این مراحل و کلاس ها را طی کنند.»
نسبت محمدعلی ابطحی با افکار پدر
پس از دستگیری محمدعلی ابطحی در انتخابات سال ۸۸ و حتی پس از آزادی وی، برخی رسانههای اصولگرا مطالبی علیه وی نوشتند که شامل انتساب وی به انجمن حجتیه نیز می شد. از جمله روزنامه وطن امروز در مطلبی با عنوان «همخوانی افکار ابطحی با انجمن حجتیه» در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۸۹ نوشت:
«اگرچه از ارتباط ابطحی با انجمن معطله حجتیه اسناد رسمی در دست نیست اما مبانی اندیشهای ابطحی با مولفههای روشن انجمن مغفول حجتیه همخوانی عجیب و غیرقابل انکاری دارد… بهطور طبیعی تلاش سازمانیافته سیدمحمدعلی ابطحی در بخش دینگریز جریان دوم خرداد و بعدها بهطور مشخص در قالب فعالیتهای نیمهرسمی موسسه خانوادگی «گفتوگوی ادیان» و نشریه «ادیان اخبار» و دعوت فراگیر و جهتدار از دگراندیشان مسالهداری همچون «هاشم آغاجری، عبدالکریم دباغ، محسن کدیور، مصطفی ملکیان و…» برای برگزاری سمینارهای آنچنانی در موسسه مذکور در راستای «بیروحسازی و مسخ فقه پویای علوی»، «عقلانیت بخشی به تفکیک دین و اخلاق از سیاست»، «عملیسازی پروژه بزرگ بیمحتواسازی دین»، «حذف یا کمرنگ کردن نقش موثر دین از مناسبات آگاهیبخش و حرکتآفرین اجتماعی»، «کوشش مستمر در راستای شخصیسازی دین»، «موجهسازی قرائتهای متنوع غیرالهی از ادیان آسمانی«، «مشروعیتبخشی سازمانی به منادیان اسلام بیخاصیت آمریکایی» و «ترویج اباحهگری و لیبرالمسلکی« و «عرفی جلوهدادن ضروریات دین» از عمده فعالیتهای همسوسازی شده محمدعلی ابطحی با فرقه فتنهآلود انجمن حجتیه محسوب میشود. همچنین دستگیری ۲۵ یا ۲۶روزه و آزادی وی از زندان اوین به دلیل کمسن و سالی ایشان آنهم در سن ۱۹ سالگی، از دیگر نشانههای همخوانی ابطحی با روند عمومی حاکم بر انجمن حجتیه میتواند باشد.»
حتی پیش از انتخابات ۸۸ هم در یک مورد سایت تندرو نوسازی – که نزدیک به دولت بود – در واکنش به انتقادت ابطحی از مواضع شبهحجتیهای احمدینژاد بر علیه وی نوشته بود:
«پدر یکی از مسئولان کلیدی دولت خاتمی که ادعای ارتباط با امام زمان (عج) را دارد به دلیل نقض تعهد قبلی مبنی بر انجام فعالیتهای تشکیلاتی، به همراه تعدادی از مریدان خود از سوی یک نهاد امنیتی دستگیر شد. این فرد که از سالها پیش مدعی ارتباط با امام زمان (عج) است و در این خصوص کتابهای متعددی نوشته است، پیش از این به دلیل انجام فعالیت های تشکیلاتی مشکوک، از جانب نهادهای امنیتی کشور مورد بازخواست گرفته و مدتی را به حالت تبعید در کلاردشت به سر می برد. وی پس از آنکه در دولت خاتمی، پسرش به پستهای مهم و کلیدی گمارده شد از موقعیت استفاده نمود و فعالیتهای قبلی خود را مجددا” از سر گرفت و در شهرهای مختلف کشور تشکیلات عریض و طویلی به راه انداخت که نشریه «خورشید مکه» یکی از محصولات آن بود. گفتنی است، فرزند این مدعی رابطه با امام زمان(عج) که او نیز در کسوت روحانیت است، در سایت شخصی خود، مدام دولت احمدینژاد را به دلیل آنچه که تحجر و ارتجاع و سوء استفاده از مقدسات مینامد، مورد حمله و بعضا” تمسخر قرار میدهد.»
البته ابطحی بارها از مواضع پدر خود انتقاد و اعلام برائت کرده است تا جایی که در پاسخ به انتشار یکی از همین مطالب در یک وبلاگ پاسخ داده بود:
«من از قبل از پیروزی انقلاب در جریان مبارزات بودم. دستگیر شدم، با سن کم. از محضر شهید هاشمینژاد و آقای خامنهای هم بهره درسی و هم سیاسی بردهام. بعد از انقلاب هم در پستهای مختلف با دفتر امام رابطهی نزدیک داشتهام. در جنگ هم مسئولیت تبلیغی بزرگی داشته ام. وظیفهی اخلاقی و دینی هم حکم میکند که احترام به پدر و مادر بگذارم. گرچه از نوع فعالیتهای ایشان در بعد انقلاب خبری نمیگرفتم ولی بارها شنیده بودم ایشان میگفتند که با انجمن حجتیه ارتباطی ندارند. پدرم که گمان میکردند آقای احمدینژاد واقعا از سینه چاکان امام زمان(ع) هست، در ایام انتخابات حتی علنی در سایت خودشان علیه من مطلب نوشتند که چرا از احمدی نژاد حمایت نمیکنم. نتوانستم سال تولدتان را پیدا کنم ولی از قیافه جوانتان میتوان حدس زد که موقعی که من در روزنامه جمهوری اسلامی علیه انجمن حجتیه و افکار ناهنجار منتسب به آنها مینوشتم فکر میکنم شما متولد نشده بودید. خوب است که اطلاعات دقیقتری از تاریخ سیاسی اخیر ایران داشته باشید. اگر فقط نباید هرچه سیاست رسمی اطرافیان آقای احمدی نژاد هست را بنویسید، میتوانید حقایق را با کنکاش بیشتری به تحریر آورید.»
طرح نسبت حجتیه به افراد بر اساس اثبات چند مسئله امکانپذیر است. ارتباط تشکیلاتی با انجمن، همسویی فکری با آراء حجتیه درباره مهدویت، همسویی با تحلیلهای سیاسی. بر اساس آنچه که گفته شد سید حسن ابطحی را نه میتوان به جهت نسبت تشکیلاتی به انجمن حجتیه متهم ساخت و نه افکار مذهبی وی مورد تأیید این گروه بوده است. به جهت مواضع سیاسی هم ایشان اگرچه رابطه نزدیکی با آیتالله شریعتمداری – مرجع مورد اعتماد رژیم شاه – داشته اما از سوی دیگر بهواسطه رابطه خانوادگی و دوستی با شهید هاشمینژاد، در مبارزه نیز مشارکت داشته است. این در حالی است که انجمن حجتیه پیروان خود را از دخالت در مسائل سیاسی و مبارزه با رژیم منع مینمود.
البته نمیتوان انکار کرد که برخی عقاید وی در زمبنه ظهور و مهدویت، شبیه برخی عقاید انجمن حجتیه است با این تفاوت که اگر روایتهای موجود درباره کذبگویی وی را در نظر بگیریم، در این صورت اعتقادات و اعمال حجتیهای ها در قبال امام عصر(عج) – که ناشی از کجفهمی از معارف دینی است- متفاوت از کسی است که با فرصتطلبی جعل اخبار مینماید.
بر اساس آنچه در بالا رفت، اگر قصد نتیجهگیری درباره نسبت سید حسن ابطحی با حجتیه داریم، باید تمامی این مسائل را در نظر بگیریم که البته قضاوت نهایی از عهده ما خارج است.
اما درباره فرزند وی – سید محمدعلی ابطحی که در سالهای اخیر بیشتر به جهت وبلاگنویسی و حضور در فضای مجازی مطرح بوده است تا فعالیت سیاسی و مذهبی – میتوان به صراحت تأکید کرد که مواضع او هیچ ربطی به انجمن حجتیه ندارد. چرا که وی پیش از انقلاب جزو روحانیون جوان فعال در مبارزه بوده و پس از انقلاب هم همراه با جمعی از روحانیون رادیکال از جامعه روحانیت مبارز – که برخی شخصیتهای آن نسبت نزدیکی با حجتیه داشتند و تحلیلهای اقتصادی راستگرایانه شان هم به کلی مشترک بود – جدا شده و در تشکیل «مجمع روحانیون مبارز» – که هنوز هم عضو آن به شمار میآید – مشارکت نموده است. در طول سالهای دهه شصت او نیز مچون همسلکان خود در مجمع و جناح چپ، مواضع تندی علیه تشکیلات و افکار انجمن حجتیه اتخاذ کرده و امروز هم اگرچه در کسوت اصلاحطلبی ظواهر روشنفکری اختیار میکند، اما مواضع او ربطی به حجتیه نداشته و ندارد. بنابراین تنها ماشین شانتاژ و دروغسازی اصولگرایان میتواند در ادامه پروسه جعل تاریخی در قالب جریانشناسی سیاسی! وی را به حجتیه منتسب سازد. آنهم در شرایطی که نه اتهام انتساب پدر وی به حجتیه قابل اثبات است و نه خود وی نسبتی با افکار پدر دارد!
[۱]- جعفریان مینویسد: «خدمت آقای سیدان رسیدم. در باره آقای سیدحسن ابطحی پرسیدم. چون این ایام در باره وی کارکردم. ایشان فرمودند: آشنایی من با وی از اوائل طلبگی و جوانی بوده است. چون مشهدی بود… تا آنجا که من به یاد دارم ایشان موقعیت علمی ویژهای در مشهد که مورد انتظارش بود به دست نیاورد. در حالی که برخی از اقران وی، در فضل و علم، امتیازی به دست آوردند. ایشان، از طریق همین بحث امام زمان (ع) توانست امتیاز ویژهای بیاورد که عدهای از جوانان دور ایشان جمع شوند. این نوع رابطه جذبههایی را ایجاد میکرد و توجه عده دیگری را هم جلب میکرد. به تدریج تعداد آنها زیاد شد. وقتی در قم آمد، در ارتباط با آقای شریعتمداری قرار گرفت. اینها زمینه برای سفرهای خارج وی شده و نتایج مالی هم داشت. در این وسط، عدهای که حقیقتا علاقهمند به امام زمان (ع) بودند، و دنبال این بودند که راهی پیدا کنند تا پیوند بیشتری با آن حضرت داشته باشند، یکی از جاهایی که احساس میکردند این زمینه هست، ایشان بود. به طوری که همین عده به خاطر عمل به توصیه های وی با این که فنی نبود، اما به خاطر صداقت خود، گاه نتایج گرفتند. این مربوط به کسانی بود که صادقانه دنبال این قضایا بودند. عدهای هم دنبال مسائل دیگر بودند. من مطمئن هستم که برخی از این افراد صادق، چیزهایی هم به دست آوردند که معلول نیت پاک خودشان بود و کاری به این آقا نداشت. خود ایشان ادعاهایی داشت که اساس آنها کذب بود، و عدهای آنها را باور کرده و به تدریج دور و ور وی گرم شد. بالاخره هر کسی از روی ظن خود دنبال ایشان آمد. یک بار چند کتاب به بنده داد که بررسی کنم ببینم چطور است و اگر اشکالاتی دارد بگویم. در کتاب در محضر استاد نوشته بود: سه جا دروغ جایز است که یکی هم در موقع اصلاح افراد که آنها را توجه به خدا بدهد. مثلا بگوید خواب دیدم تو نمازهایت را درست نمیخوانی. حضرت را به خواب دیدم که فرمود فلان کن و بهمان نکن. به خاطر اصلاح، دروغ گفتن جایز است و برای این کار از حدیث شریف که فرموده «برای اصلاح ذات البین دروغ گفتن جایز است» استفاده کرده بود. از این کلمه اصلاح چنین استفادهای کرده بود. این خود منشأ مشکلات زیادی میتوانست باشد. یک بار یک دکتری که الان هم در مشهد است،گفت: من شبها به جلسات ایشان میروم. وقتی دید من استقبال از این خبر او نکردم، بعد از چندی آمد گفت: علت عدم استقبال شما را فهمیدم. من با خانم و خواهر خانم به جلسه ایشان رفتیم. وقتی داشت صحبت میکرد. یک وقت نوری زد. عدهای از زنها با دیدن آن غش کردند. من خودم دیدم که یک کسی کنارش فندک زد.
یک بار آقای مروارید به من گفتند که یکی از شاگردان وی را به مدرسه راه ندادیم. اعتراض کرد. گفتیم بیا تا صحبت کنیم. از من خواست من هم باشم. گفتم: اجازه دهید آقای فلسفی هم بیاید. نصیحت هم بکند. بنده و آقای مروارید و آقای فلسفی بودیم. گویا آقای شبیری از منبریهای قدیمی مشهد هم بود. من پرسیدم این ادعاها چیست؟ ادعای مرجعیت کردی و رساله نوشتی؟ گفت: نه، اینها فتاوی آیت الله گلپایگانی است، برای افرادی نوشتهام که سراغ معنویات میآیند، اما کمتر سراغ شرع میآیند. آقای مروارید گفت: پس چرا اسم خودت را روی آن نوشتهای؟ بعد من گفتم: اگر تو نصف صفحه مکاسب را درست خواندی و معنا کردی من همه حرفهایم را پس میگیریم. خیلی ناراحت شد. پرسیدم: شما چند بار خدمت امام زمان رسیدهاید؟ گفت: نه بار! بعد هم آقای فلسفی او را نصیحت کردند. مکرر کسانی پیش آقای فلسفی میآمدند و ایشان آنها را پیش من میفرستاد. به هر حال علاقهمندان شدیدی داشت. در این باره داستانهای زیادی هست که نمیدانیم درست است یا نه.»
[۲]- البته آنگونه که رسول جعفریان از آیت الله سیدان نقل می کند، شخصیت ملاآقاجان وجود خارجی داشته است:
«ملاآقا جان مدعی مکاشفات بود و بعضی هم به او علاقهمند بودند که در میانشان آدمهای خوبی دیده میشد. برخی هم علاقهای به ایشان نداشتند. بنده هم ملاآقاجان را یک بار در زنجان دیده بودم. چیزهایی که آقای ابطحی از وی نقل میکرد، حس میکردم در این مطالب نقل شده تضادهایی وجود دارد.»
::::
با توجه به مطالعات عدیده چند ساله ام به این نتیجه رسیدم که در تشرف خدمت حضرت قائم هر کسی هر ادعایی از منیت داشته دروغ گوی محض است.چرا که اولا از اخبار باقی مانده از علمای سلف و معاصر چنین برمی تابد که آنانکه توفیق تشرف داشتند بعد از ترک آقا حدس و یا مطمئن شده اند که مشرف شده اند.دوما این قضیه تا فوت آن علما فاش نشده و یا حدس زده شده که فلان آقا با توجه به مرتبه علمی که دارد بعید نیست که تشرف داشته اند.سوما آقا ارواحنا فداه انسان کاملند و داری علم گذشه حال و آینده .پس چطور می شود نداند که کسی ظرفیت ندارد و با وی ملاقات کنند که بیم آن باشد که ایشان تشرف به خدمت آقا را فاش کنند و موجبات تفرقه و دویت و دورویی و نفاق و جریانات اجتماعی سیاسی سوء و آسیب های مختلف جامعه را دامن زند.
پس با مدعی نگویید اسرار عیش و مستی
تا بی خبر بمیرد از درد خود پرستی
راستی چرا علمایی چون آیت الله بهجت و علی آقای قاضی و علامه امینی و علامه طباطبایی با اون عظمت علمی ادعای تشرف نداشتند؟
بنده خدا اول برو تحقیق کن ببین واقعا آقای ابطحی ادعای ارتباط با امام عصر (عج )داشته است یا نه بعد نظر بنویس چرا بی جهت آخرت خود را خراب می کنید آن هم بر اساس چند صفحه دروغ در اینترنت
خداوند همه ما را هدایت کند.
همه مطالب بالا که از روی حدیث و گمان نوشته شده! یکی خواسته ایشون رو خراب کنه اومده داستان از خودش درآورده که تو مجلس ایشون فندک زدند و زنها غش کردند! آخه برید تحقیق کنید فیلمهای جلسات هم هست، اصلا خانمها و آقایون یه جا نبودند که ببینند این نور رو! در ضمن ادعای مشاهده امام زمان عج رو اصلا متوجه نشدید میایید مطلبم مینویسید، مشاهده بر وزن مفاعله هست و به فعل و عملی گفته میشه که دو طرف خواسته باشن انجام بشه مثل مکالمه، ولی ایشون ادعا نکردند که من خواستم حضرت رو ببینم و دیدم، ضمنا اگر این گونه داستانهای واقعی برای مردم از وجود و حضور امام زمان عج بازگو نشه مردم حضرت رو فراموش میکنند.