هر کسی از ظن خود یار تو شد!
با نگاهی هرچند سطحی به محیط پیرامون خود متوجه می شویم که رسانه ها چگونه خواه یا ناخواه چهره ی بزرگانی همچون سید محمود طالقانی را آنگونه که می پسندند تعریف می کنند. سیدی که بانگ «هر کجا #مبارزه با استحمار و استثمار باشد ما هستیم!» سر می دهد و اولین نفری است که فطریه خود را برای مردم مظلوم فلسطین می فرستد چگونه می شود ابزار تبلیغ جناح ها و افرادی قرار می گیرد که هیچ رنگ و بویی از طالقانی بودن و طالقانی شدن را ندارند؟
مبارزه(رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام)-مصطفی سنجری:
با گذشت حدود ۳۹ سال از کاشت نهال انقلاب اسلامی ایران ، جهل دوستان و عداوت دشمنان هر کدام به نحوی خسارت های خرد و کلانی را بر تنه ی این نهال نوپا وارد نموده است.
یکی از اساسی ترین مشکلات کنونی جامعه را می توان به عدم شناساندن نوابغ و روشن فکران متعهد پیشین کشور و عدم شفاف سازی دقیق مسائلی تاریخی به نسل کنونی انقلاب نسبت داد.
این سکوت و این نادیده گرفتن و این فراموشی باعث شده است ، آدم هایی که احیانا هیچ شباهت کرداری و رفتاری با آن ها ندارند، از این موقعیت سوءاستفاده کنند و این عزیزان را آنگونه که خود میخواهند به ما معرفی کنند. تا جایی که امروز دگراندیشان و روشنفکرنمایان پشت نام بعضی از بزرگ مردان این کشور پنهان میشوند و خود را نماینده افکار ایشان میدانند.
آ سید محمود طالقانی از بزرگ مردانی است که بعد از گذشت ۳۸ سال از درگذشتش هنوز به درستی او را نشناختهایم.
ما در همه این سال ها عادت کردهایم که ایشان را فقط در سالروز برگزاری اولین نماز جمعه تهران یا در ۱۹ شهریور سالروز وفاتش به یاد آوریم ، آن هم نهایتا در حد تغییر عکس های صفحات مجازی مان.
سید محمود طالقانی ۱۳ اسفند سال ۱۲۸۹ در منطقهی طالقان چشم به جهان گشود.ایشان پس از گذراندن تحصیلات در مدرسه فیضیه و رضویه قم در سن ۲۸ سالگی از آیت الله عبدالکریم حائری یزدی اجازهنامه اجتهاد دریافت کرد.
تمام عمر آ سید محمود به مبارزه با طاغوت گذشت و بارها به دست دژخیمان پهلوی دستگیر و زندانی شد.طالقانی از طرفداران دکتر مصدق و از اعضای جبهه ملی بود و در سال ۱۳۳۹ جزء هیئت مؤسس جبهه ملی دوم قرار گرفت و در کنگره ۱۳۴۱ جبهه ملی از سوی شرکت کنندگان در کنگره به عضویت در شورای مرکزی انتخاب شد. او همچنین در سال ۱۳۴۰ به اتفاق مهندس بازرگان و دکتر سحابی،نهضت آزادی ایران را بنا نهاد و تا پایان عمر عضو این مجموعه باقی ماند.
آیت الله طالقانی به عنوان یک روشنفکر دینی، انقلاب را در چارچوب وحدت و همدلی دنبال میکرد.
ایشان با وجود نزدیکی زیادشان به ملی گراها و ارتباطات جسته و گریخته با گروهک ها در مقاطع قبل و بعد از انقلاب ، دلباختگی و تعهدی نسبت به آنها نداشت و مواضع مشخصی را دنبال می کرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مخالفت گروههای ضدانقلاب کردستان مانند حزب دمکرات و کومله کمکم به اغتشاش و حمله به مراکز و پادگانهای نظامی تبدیل شد. دولت موقت و نهضت آزادی در آن موقعیت اعتقاد چندانی به برخورد نظامی با عوامل آشوب نداشتند و بیشتر طرفدار گفتگو و مذاکره سیاسی بودند. آیت الله طالقانی هم به خاطر روحیات پدرانهای که داشت، در ابتدا از این موضع دولت موقت حمایت میکرد.
شهید سرلشکر قرنی، به عنوان اولین رییس ستاد مشترک ارتش، به دنبال آغاز شورشها و حملات نظامی عوامل ضدانقلاب کردستان، اطلاعیهای منتشر کرد و کسانی را که به پادگان سنندج نزدیک شده بودند، عواملی فرصتطلب و ضد انقلاب معرفی و دستور سرکوبی آنها را صادر کرد. این اقدام قاطع، ناراحتی دولت موقت را در پی داشت. وزیر کشور وقت و نیز مرحوم آیتالله طالقانی هم با نوشتن نامه و تماس تلفنی با سرلشکر قرنی از وی خواستند که دستور توقف درگیریها را صادر کند.
اما شهید قرنی در پاسخ نوشت:
«تا موقعی که از طرف رهبر انقلاب مسئولیت اداره ارتش را دارم، از انجام نظر جنابعالی و آزاد کردن افرادی که به داخل پادگان به منظور قتل و غارت هجوم بردهاند، و تا زمانی که متجاوزین گمراه، شهر را به وضع آرام قبل برنگردانند، یعنی تا زمانی که رادیو و تلویزیون در دست افراد مجاهد از کرمانشاه و ساختمانهای ستاد لشکر و فرودگاه مجدداً به مسئولین معین واگذار نگردد و سرهنگ صفوی فرمانده لشکر ۲۸ کردستان خود را به ستاد نیرو در تهران معرفی ننماید، با وجود تمام ارادتی که به شخص آیتالله طالقانی و جنابعالی دارم، در مقابل خواست تعدادی اجنبی تسلیم نخواهم شد.»
بعد از این پاسخ آقای قرنی گروههای ضدانقلاب تبلیغات زیادی را علیه ایشان به راه انداختند و خواستار برکناری او شدند و سرانجام همین مسأله هم باعث برکناری شهید قرنی شد. اما مرحوم آیت الله طالقانی که خود از نزدیک ماجرای کردستان را دنبال میکرد و حتی زمانی حامی گفتگو و مذاکره با ضد انقلاب بود، چند ماه بعد در آخرین خطبه نماز جمعه خود، سخنان مهمی ایراد کرد که خشم و ناراحتی ضد انقلاب، منافقین و حتی برخی از دوستانش را هم در پی داشت. علت ناراحتی آنها هم کاملاً معلوم و مشخص بود. آیت الله طالقانی در این خطبه، با قاطعیت تمام خواستار سرکوب منافقان و گروههای ضد انقلاب شد
شنیدن این سخنرانی بعد از سالها که از آن می گذرد، به خوبی میتواند ما را با روحیه آن مرد بزرگ آشنا کند. البته شاید درسی هم باشد برای همه آنهایی که این روزها از طالقانی دم میزنند و هیچ اعتقادی به اصول و عقاید ایشان ندارند !
گزیدهای از آخرین خطبه ابوذر زمان
«هرچه ما مسلمانها از اول اسلام ضربه خوردیم، به دست منافقین بوده است نه به دست کفار. کفار چهره شناخته شدهای دارند. صفشان جداست. ولی منافق یعنی انسان چند چهره. و آن کسی که با چهره دین نفوذ میکند در صف مسلمانها… امروز برادرها، خواهرها، فرزندان عزیز اسلام، ما دچار چنین منافقان شرور و حیلهگر و فریبکاری هستیم که گاه به چهره اسلام در میآیند و به چهره ایرانی. بسیار هم اظهار دلسوزی میکنند برای مردم، ولی وابسته و مرتبط به جاهای دیگر هستند. چهره، چهره ایرانی، ولی روح و درون و نفسش، نفس و اندیشه و فکر عرف امپریالیسم، صهیونیسم و دیگر قدرتها؛ یعنی کوبیدن مسلمانها در چهره اسلام و ایرانی و اختلاف در صفوف… این گرفتاریهایی که امروز در مرکز، در شهرستانها و به خصوص در کردستان برای این کشور پیش آمده، به دست کیست؟… همان وقتی که ۵ ماه قبل مسأله سنندج پیش آمد و ما رفتیم سنندج. بعد از تحقیقات معلوم شد، یک درگیری بین کمیته شیعه و کمیته اهل سنت ایجاد شد. بعد یک نفری کشته شد و بعد هم یکی از همین آقایان سران [کرد] رفت تلویزیون و رادیو را گرفت و دستور داد که ژاندارمری را بگیرید… بعد شهربانی هم تسلیم شد. بعد حمله کردند طرف پادگان نظامی. اما آنها از خودشان دفاع کردند. اگر آن روز مرکز نظامی ارتش سنندج سقوط کرده بود، میدانید چه فاجعهای میشد؟ ما هم غافل بودیم!
تا وارد شدیم، عوامل و دور و بریهای اینها داد و فریاد برداشتند که ارتشیها جوانهای ما را کشتند، زنهای ما را کشتند. خوب، ما را ناراحت کردند که چرا باید ارتش این کار را بکند؟ خدا رحمت کند مرحوم قرنی را! با او تماس گرفتیم و او گفت که ما دستوری ندادیم برای حمله به مردم. اینها حمله میکنند به پادگان. ما دفاع نکنیم؟ اسلحههایمان را بدهیم به اینها؟ سربازان خود را به کشتن بدهیم؟ ما هم باور نکردیم!
رفتیم پادگان برای اینکه اعتراض کنیم چرا بر سر مردم خمپاره میاندازید؟ ببینید دسیسه را، تبلیغات را. بعد متوجه شدیم یک عده جوانهای سرباز متدین و متعهد که ایستادگی کردند در برابر حمله آنها! گفتند: آقا، به ما حمله میکنند. ما از خودمان دفاع نکنیم؟
آن وقت برای من پیام میفرستند علمای آنجا که به ما مثل مغولها حمله میکنند! که این ارتش شما ما را میکوبد! ارتش ابتدائاً وارد شد؟ فتنه را کی ایجاد کرد؟ از کجا شروع شد؟… اینها کسانی هستند که رفتند اروپا و خارج، زیر لاک خودشان پنهان شدند، این مردم مسلمان خون دادند، حالا ساکتها، به صدا درآمدند. تسلیمشدهها انقلابی شدند! وابستهها دوباره آمدند روی کار…
۳۰ میلیون جمعیت ایران و مسلمانها، تسلیم یک مشت خودخواه و وابسته به دیگران نخواهند شد. خودشان باید در ابتدا حساب اینها را برسند، نمیرسند؟ ارتش دخالت نمیکند؟ نمیتواند؟ همه ملت، ما هم راه میافتیم، امام خمینی هم راه میافتد. ما این انقلاب را مفت به دست نیاوردیم که بازیچه یک مشت بازیگر بینالمللی باشیم. ۶۰ هزار از بهترین جوانهای ما کشته شدند…
این ملت تحمل نمیکند. قرآن هم تحمل نمیکند. قرآن میگوید: «قاتلوهم حتی لاتکون فتنه» هرجا فتنه شد، باید بجنگید. فتنه را قرآن و دین ما تحمل نمیکند.»
با نگاهی هرچند سطحی به محیط پیرامون خود متوجه می شویم که رسانه ها چگونه خواه یا ناخواه چهره ی بزرگانی همچون سید محمود طالقانی را آنگونه که می پسندند تعریف می کنند.
سیدی که بانگ «هر کجا #مبارزه با استحمار و استثمار باشد ما هستیم!» سر می دهد و اولین نفری است که فطریه خود را برای مردم مظلوم فلسطین می فرستد چگونه می شود ابزار تبلیغ جناح ها و افرادی قرار می گیرد که هیچ رنگ و بویی از طالقانی بودن و طالقانی شدن را ندارند؟
::::