روایت محمدرضا شاه از ارتباط با امام عصر!
ادعای ارتباط با امام عغصر (عج) موضوعی نیست که منحصر به مدعیان ظهور و اصحاب هاله نور در سالهای اخیر باشد، چرا که افراد فرصتطلب و شیاد در ادوار مختلف وجود داشتهاند و برای عوامفریبی و توجیه قدرت و فساد خود به جعل دست یازدیدهاند. تا جایی که شخص محمدرضا پهلوی هم در کتاب «مأموریت برای وطنم» چنین ادعای عوامفریبانهای را مطرح کرده بود!
مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام) – سرویس تاریخ: ادعای ارتباط با امام عغصر (عج) موضوعی نیست که منحصر به مدعیان ظهور و اصحاب هاله نور در سالهای اخیر باشد، چرا که افراد فرصتطلب و شیاد در ادوار مختلف وجود داشتهاند و برای عوامفریبی و توجیه قدرت و فساد خود به جعل دست یازدیدهاند. تا جایی که شخص محمدرضا پهلوی هم در کتاب «مأموریت برای وطنم» چنین ادعای عوامفریبانهای را مطرح کرده بود!
ادعای شاه مبنی بر نطرکردگی ائمه اطهار، و دفاع از مکتب تشیع به عنوان تنها شاه شیعه جهان در این کتاب در حالی بود که نظریات پانایرانیستی هم در همان کتاب مطرح شدهاند، که از جمله جملات شووینیستی دال بر برائت از قوم و زبان عرب است، یعنی همان زبان دین اسلام و مکتب تشیع:
«مردم کشور ما تمدنی داشتند که به استثنای چین، کهنه ترین تمدن مداوم و بدون انقطاع جهان به شمار می رود… قدمت این تمدن هر چه باشد، در این نکته هیچ جای انکار نیست که با تمدن باختری بیش از تمدن چینی و یا همسایگان عرب ما قرابت و خویشاوندی دارد. این یکی از قدیمیترین سرزمین های نژاد آریایی است که ریشه نژاد قسمت بزرگی از امریکاییها و ملل اروپایی شمرده می شود. ما از لحاظ نژاد از اعراب، که از نژاد سامی هستند، به کلی جدا هستیم و این نکته در زبان فارسی نیز صادق است؛ زیرا زبان ما از خانواده زبان های هند و اروپایی است که ریشه زبان های انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و سایر السنه مهم ملل باختری است.»
جالب اینکه در سالهای اخیر نیز کسانی نسخههای عجیب و غریبی از تلفیق پانایرانیسم و مهدویت، تحت عناوینی چون «مکتب ایرانی» و «انسان کامل» و… را عرضه میکردند!
اما در این میان روایتی کتاب «کلاهگوشه نوشیروان» نوشته شادروان استاد باستانی پاریزی درباره ادعای شاه در مورد ارتباط با امام زمان میتواند جالب توجه باشد:
«محمدرضا پهلوی از جمله کسانی بود که می گفت امام زمان (ع) را ملاقات کرده است و در کتاب «مأموریت برای وطنم» چند و چون این ملاقات را نوشته است. به این که این اتفاق افتاده یا خیر؟ کار نداریم. این تصورات یک عوارض جانبی هم داشت، از جمله یکی از معلمین همکار ما در وزارت آمورش و پرورش میگفت:
پیش از انقلاب معلم تعلیمات دینی بودم، شاگردی سخت شلوغکننده بود و در کلاس گرفتاری بهوجود میآورد و نه خود درس میخواند و نه می گذاشت دیگران بفهمند. به هزار وسیله متوسل شدم که او را ساکت کنم، ولی هر روز تدبیر و شیطنت تازهای به کار میبرد. تصمیم گرفتم در امتحان او را تجدید کنم شاید تنبیه شود، امتحان کتبی بود، سوال مشکل دادم که بچهها دلایل حضور دائمی امام زمان را به تفصیل بنویسند، و دو صفحه کاغذ هم به بچهها دادم که هر چه بیشتر بتوانند بنویسند، و مطمئن بودم که آن بچه شیطان پیش از دو سه سطر بی سر و بن و پراکنده نمیتواند بنویسد. اتفاقاً همینطور هم شد، و اولین کسی بود که ورقه را داد و دیدم تنها دو سطر نوشته، و بلافاصله از در خارج شد. خوشوقت شدم که بتوانم او را گوشمالی سخت بدهم، دیگر عینکم را از جیب در نیاوردم که ببینم چه نوشته است، بچههای دیگر هم به تدریج ورقهها را دادند و روی آن گذاشتم و ورقهها را بردم به خانه که تصحیح کنم، شروع کردم به خواندن و نمره دادن، تا رسیدم به ورقه آن شاگرد شیطان، از تحیّر مات و مبهوت شدم. میدانید چه نوشته بود؟
نوشته بود:
به عقیده من امام زمان حتماً زنده هستند و حضور دارند، بهدلیل آنکه اعلیحضرت همایونی شاهنشاه آریامهر ارواحنا فداه، ایشان را ملاقات فرموده و در کتاب مأموریت برای وطنم آن را یادآور شدهاند و دلیل از این بالاتر؟
خوب حالا مرد میخواست بتواند این شاگرد را تجدید کند! از ترس یک نمره قبولی دادم و زیرش نوشتم حرامت باشد! و تمام شد.»
منابع:
کلاه گوشه نوشیروان – محمد ابراهیم باستانی پاریزی، نشر اسپرک، چاپ اول، تهران ۱۳۶۸٫
مأموریت برای وطنم – محمد رضا پهلوی، شرکت سهامی کتابهای جیبی، چاپ اول، تهران ۱۳۴۰٫
:::::