سنگرسازان بی سنگر
یکی از نتایج درست ننوشتن جنگ این است که سنگرسازان بیسنگر، گمنامترین نیروهای دفاع مقدس هستند. بیشتر مردم خبری از فعالیتهای آنان ندارند. در هفته دفاع مقدس کمترین مطالب در رسانههای دیداری، گفتاری و شنیداری و فضای مجازی و... مربوط به سنگرسازان بیسنگر است.
مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام) – جمال جعفری
نوشــتن از فعالیتهای جهـــــــاد سازندگی در هشت سال دفاع مقدس سخت است زیرا طیف متنوعی از فعالیتها از پشت جبهه تا خطوط مقدم را دربر میگرفت که پرداختن به هر یک از آنان صفحات زیادی را طلب میکند. بهطور خلاصه فهرست کارهای جهاد را میتوان ردیف کرد. در منطقه عملیاتی، احداث جاده، خاکریز، پل، اسکله، مواضع ادوات نظامی، سنگرها، سایت موشکی، دکلسازی و آبر سانی و ترابری، کارهای تعمیراتی (سبک، نیمهسنگین، سنگین) ایستگاه صلواتی، حمام صلواتی آشپزخانه، توزیع کمکهای مردمی بین نهادهای نظامی، تخلیه قطعات پالایشگاه آبادان، خدمات شهری در زمان محاصره آبادان و… در سطح کشور، جمعآوری کمکهای مردمی (نقدی و جنسی از هر نوع لازم)، دستهبندی، بستهبندی، دوختن لباس، پختن نان، پاک کردن برنج، اعزام نیروی تخصصی و خدماتی و تدارکاتی، تحقیقات مهندسی ادوات نظامی. کل این فعالیتها در خدمت نیروهای رزمی قرار میگرفته است. با این تفاصیل هر جای جبهه که نظر میکردی، نشان از قد رعنای جهاد را آشکارا میدیدی. از میان همه این موارد به دو موضوع چرایی حضور جهاد و نقش مهندسی در دفاع مقدس میپردازم. باقی را اگر عمری بود و روزنامه وزین «بهار» رخصتی داد به مرور به آن خواهم پرداخت.
یکم: چرا جهاد به عرصه میدان دفاع مقدس وارد شد؟ ارگان نظامی بود؟ که نبود. وظیفه تشکیلاتی داشت؟ که نداشت. پس چرا آمد و به جایی رسید که دفاع بدون حضور او غیرممکن شد؟ واقعیت این است که با حمله ارتش بعثی عراق بدجوری غافلگیر شدیم. به یکباره همهچیز بههم ریخت. آمادگی صددرصدی دشمن و صفردرصدی ما، امکان پیشروی سریع و تصرف مناطقی از سرزمین اسلامی عزیزمان را در همان ساعات اولیه شروع جنگ فراهم آورد. از یک طرف پیام حضرت امام(ره) مبنی بر اینکه «جنگ، جنگ کفر با اسلام است»، نشان داد که علت شروع جنگ فراتر از مناقشه آب و خاک است. از طرف دیگر پیشرویهای سریع دشمن بهخوبی نشان داد در شرایط آن روز (که شرح آن خارج از حوصله این نوشتار است) متوقف کردن دشمن تا بن دندان مسلح مستظهر به پشتیبانی پیدا و پنهان قدرتهای بزرگ، توانی فراتر از توان نیروهای مسلح طلب میکند. اینگونه بود که اذهان مردم متوجه جبهههای نبرد شد و به سرعت جبهه دفاع همهجانبه مردمی در مقابل متجاوزان در کل کشور شکل گرفت. حضور جهاد به صورت خودجوش و بدون دستور تشکیلاتی (چندی بعد صورت تشکیلاتی بهخود گرفت) از همان ساعت اولیه شروع جنگ در چارچوب همین جبهه دفاع همهجانبه مردمی صورت گرفت. جهاد بهدلیل جایگاهی که در روستاها داشت کار را با جمعآوری کمکهای مردمی و اعزام نیروی رزمی و پشتیبانی شروع کرد. کمبودهای دفاع مقدس طبق فهرست ذکر شده بالا یکی پس از دیگری آشکار میشد و جهاد انجام آن را بر عهده میگرفت. به عبارت بهتر این نیازها بودند که وظایف جهاد را تعریف میکردند.
دوم: مشخصه اصلی جنگ در دو ماه اول، جنگ و گریز بود. در این مقطع زمانی، جنگ حالت رزمی محض را داشت. باید دشمن را در جایی زمینگیر میکردیم تا بعد بتوان با برنامهریزی او را سر جای خود نشاند. تقریبا از اواخر آبان ماه با همت رزمندگان پیشروی دشمن متوقف شد. از آنجا که دشمن آمادگی لازم را داشت فکرمهندسی جنگ را هم کرده بود. مهندسی به مجموع اقداماتی اطلاق میشود که تسهیلگر دفاع یا تهاجم یا بهدام انداختن دشمن برای نیروی رزمی باشد. او در هرجا زمینگیر شد با بهکارگیری شیوههای مهندسی و ادوات لازم، مواضع مستحکمی ایجاد و پشت آن مستقر شد. به این طریق شیوه جنگ از رزمی، به مهندسی- رزمی تغییر پیدا کرد. نیروهای ما که فرصت فکر کردن به این موضوع را پیدا نکرده بودند متوجه شدند، بدون بهکارگیری مهندسی، مقاومت یا حمله بیفایده است. حالا یکی از نیازهای مهم جبههها یعنی مهندسی جنگ آشکار شده بود. انجام کارهای مهندسی در جبههای بهطول بیش از هزار کیلومتر، حداقل در آن شرایط، از توان نیروهای نظامی بیرون بود. نیروی پرکار و تلاش دیگری را طلب مینمود که کارهای مهندسی را انجام دهد تا توان نیروی رزمی افزایش یابد. حالا چه کسی این کار را انجام دهد؟ جهاد با درک این کمبود، شرایط جبههها و توانایی خود، مسئوولیت این کار را (به صورت خودجوش) برعهده گرفت. بعداز مدتی کوتاهی که توانایی جهاد در این مورد اثبات شد، به صورت رسمی مهندسی جنگ به جهاد واگذار شد.
زمان انجام عملیات مهندسی، قبل، حین و بعد از عملیات نظامی بود. به عبارت بهتر مهندسی همیشه کار ی برای انجام دادن داشت. مدتها قبل از عملیات نظامی، مهندسی کار آمادهسازی موارد لازم را برعهده داشت. انجام عملیات نظامی منوط به اتمام کار مهندسی بود. بهعنوان مثال، در زمان محاصره آبادان، امکان ورود ادوات سنگین و مهمات به صورت انبوه وجود نداشت. کوره راه دریایی هم که وجود داشت فاقد کشش لازم برای اینکار بود. این مسالهای بود که ضریب مقاومت در شهر را بهشدت تحتتاثیر قرار داده بود. باید یک راه ارتباطی زمینی موازی مواضع دشمن (با فاصله چند کیلومتر) احداث میشد. جهاد ظرف بیش از دو ماه، جادهای بهنام وحدت با مشقت فراوان و بدون امکانات اولیه (خبری از دوربین نقشهبرداری و… نبود) در نمکزارهای اطراف آبادان احداث کرد که تقریبا به ۱۵کیلومتری جاده ماهشهر وصل میشد. باز شدن این راه ارتباطی باعث رسیدن ادوات سنگین نظامی بهداخل شهر شد و مقدمه شکست حصر آبادان را فراهم کرد.
در عملیات خیبر، جهاد با طراحی یک پل قطعهای ساده بهنام پل خیبری و وصل کردن آن به هم و نصب روی آبهای هور بهطول ۱۳ کیلومتر با ظرفیت عبور خودروهای سبک با بار، امکان خدماترسانی به نیروی رزمی را فراهم کرد. در حین عملیات، نیروهای مهندسی جهاد (رانندگان لودر و بولدوزر) باید، پا به پای نیروهای رزمی و گاهی جلوتر از آنان حرکت میکردند. در این مرحله به دلیل جنگ و گریز، خاکریزهای تاکتیکی (که شاید عمری بیشتر از چند ساعت نداشتند) نقش مهمی را در مقاومت نیروهای خودی و حمله به دشمن ایفا میکرد. نشستن روی دستگاهی با ارتفاعی بیش از ۵/۲متر، در روز روشن، در مقابل چشم دشمن، در زیر باریدن انواع گلولهها و احداث خاکریز، کاری است که تصور آن در خیال هم وحشت آور است چه برسد به انجام آن اما، بچههای جهاد میدانستند سستی کردن در کار یعنی شکست عملیات، یعنی هدر رفتن امکانات، یعنی ماندن دشمن در خاک ما، یعنی پایمال شدن خون شهیدان. اینگونه بود که تحت هر شرایطی خاکریز زده میشد.
در عملیات رمضان دشمن یکی از لودرها را زد و به شمارش چند عدد لودر دومی نیز مورد اصابتقرار گرفت. در بحث علمیو تئوری عاقلانهترین راه درست، توقف کار بود ولی گوش کسی بدهکار این حرفها نبود. با سر سختی مقاومت کردند و حاضر نشدند دست از کار بکشند. از شش دستگاه دو دستگاه مورد اصابت قرارگرفته بود. راننده یکی ازدستگاهها در حین کار کردن مورد اصابت ترکش قرار گرفت و مجروح شد. سریعا یکی دیگر از برادران جای او نشست و کار کرد. آن روز پنج نفر از رانندههای دستگاه مجروح شدند ضمن آنکه دستگاهها نیز از کار افتاد. با این وجود خاکریز زده شد و نیروهای شهید باکری و نیروهای رزمی دیگر پشت آن مستقر شدند و نجات پیدا کردند. آن صحنهها تداعی، شجاعت، ایثار، خداشناسی و عشق به ولایت بود. بچهها در آن شرایط بهخوبی میدانستند که یک بیل خاک چه تاثیری در روحیه نیروهای رزمی دارد. اگر با از کار افتادن پنج دستگاه عقبنشینی میکردند دو لشکر از نیروهای ما قتل عام میشدند. همین ایثار و گذشت بود که آن نادره دوران، جهادگران را بحق «سنگر سازان بیسنگر» نامید. بعد از عملیات نظامی، نیروهای مهندسی با انجام فعالیتهای گوناگون به تثبیت مواضع نیروهای خودی میپرداختند. بهعنوان مثال، شاهکار مهندسی جهاد در عملیات والفجر ۸، طراحی و اجرای پل لولهای بعثت روی اروند خروشان بود که در کمترین زمان ممکن و در زیر بمبارانهای مداوم هواپیماهای دشمن انجام شد. طرحی بسیار ساده با استفاده از لوله، برزنت و پلاستیک و وسایل وصل لوله که تعجب زبدهترین طراحان مهندسی جنگ در دنیا را برانگیخت. احداث این پل، باعث تثبیت کامل نتایج عملیات والفجر ۸ در منطقه فاو شد.
سوم: شهید صیاد شیرازی درباره جهادگران میگوید: … هنر دشمن فقط در شمارش و شناسایی تعداد تانکها و نفربرها و هواپیماها و اینهاست. آدمها را نمیتواند ارزیابی کند که چقدر ارزشمند هستند؟ چقدر توانایی دارند؟ چقدر در مقابلتمام آن برتریهای ظاهری تکنولوژی سلاح میتوانند جوابگو باشند. برادران جهاد که آمدند در جبهه با خود میگفتیم، خدایا اینها دیگر چه میگویند؟ اینها چه هستند؟ دیدیم نه، اینها اصلا یک حالت پرشور و خاصی دارند. حالا در جبهه جنگ، ارتش و سپاه دارای خلاءهاییهستند که به این سادگی کسی نمیتواند آن را پرکند. جهاد میآید و خلاء پرکن این نیازمندیهای ما (در امور پشتیبانی جنگ، کمکرسانی، امور مهندسی و طراحی…) میشود. هرچه به آنها میگویی مثل آچار فرانسه عمل میکنند. فقط ماموریت میخواهند که بروند دنبالش. جهادگران یک خصوصیتی داشتند که دیگر رزمندگان نداشتند. به خاطر این خصوصیت هم اسمش جهاد است وگر نه میتوانستند بگویند، ارتشی، سپاهی، بسیجی. اولین خصوصیت جهاد که خیلی مهم بود و هنوز من به دیده احترام به شخصیتشان با این دید نگاه میکنم، این بود که در ذهنشان نشدنی معنی نداشت. یعنی همهچیز را شدنی میدانستند. چون همهچیز را برای خدا میدانستند و میخواستند برای خدا کار کنند. خب، معلوم بود که خدا برایشان اخلاص را فوران کرده بود. با این اخلاص که در وجودشان بود قدرت خدا تجلی داشت. این نبود که بخواهند منیت نشان بدهند. خداوند آنها را در یک نقطه حساس به این شخصیت رساند که مخلصانه و صادقانه هرچه در توان داشتند در طبق اخلاص گذاشتند و آمدند در صحنه و بیدریغ میخواستند مایه بگذارند. خداوند هم فکرشان را روشن میکرد، قدمهایشان را محکم میکرد، فعالیتشان را برکت میبخشید و همهچیز را شدنی میکرد.
دوم، همگانی بودن نقش جهاد بود؛ جهاد را به هیچوجه نمیشد محدود کرد که در این محور کار کند یا آن محور؛ به درد همه جا میخورد. بعدها شکوفا شد و جهاد یک خرده تخصصیتر برخورد کرد و به انسجام رسید و سازمانش منسجمتر و امکاناتش وسیعتر شد. تجربهشان قویتر شد. بالاترین جایگاه جهاد درجبهههای نبرد، نقش مهندسی جنگ بود تا ما یگانها را برای رزم سازماندهی میکردیم، همه میگفتند جهاد ما از کجاست؟ اینقدر آشنا شده بودند به برکت جهاد. حتی میخواستند جهادی بیاید که میشناسند مال کدام شهرستان است. یکی میگفت جهاد خراسان، دیگری میگفت، جهاد مازندران، جهاد دامغان، جهاد فارس مثلا که هریک یک شناختی روی جهادها پیدا کرده بودند و دنبال جهاد خودشان میگشتند. همگانی بودن آنها علاوه بر اینکه ما را غنی میکرد در جبهههای رزم باعث وحدت بیشتر رزمندگان دیگر بود چون پیام آور همین هم بودند. همه جا جهاد بودن، یعنی ملاکهایی بودند برای پرکردن خلاءها و شکوفایی که ممکن بود بعضی از رزمندگان در یافت فرهنگی و فکری با هم داشتند.
سوم، از آفت درجه یا موقعیت فرماندهی (که ارتشی و سپاهی متوجهشان بود و مبتلا میشدند) دور بودند. جهادگران را با اسم یا به چهره میشناختیم. رییس که نمیگفتند، مسئول میگفتند. وقتیمیرفتی کنارشان، همه لباس خاکی بسیجی پوشیده بودند. اصلا نمیشد تشخیص داد کی بزرگتر است کی کوچکتر است. همهشان برادر و یکپارچه بودند. آن تقوایی که باید حاکم باشد بین رزمنده اسلام، خداوند متعال نصیب این رزمندگان جهادی کرده بود.
چهارم، سرعت بخشیدن به پروژههایی بود که این پروژهها در استاندارد خودش، یک زمان مشخصی داشت. من سایت هاگ را شنیده بودم که در استاندارد اولش ششماهه بوده. شش ماهه یک آتشبار هاگ را با کلی ریزه کاریهای فنی مهندسی در سه قسمت آماده میکردند. جهادگران به چنین اعدادی فکر نمیکردند. آقای جزایری گفتند جهاد سایت هاگ را ۱۸ روزه یا ۲۰ روزه آماده کرد. بعد از این زمان، طوری شد که ما در عملیاتی که فرصت بیشتر از یک هفته نداشتیم به جهاد تحمیل میکردیم که سایتها را در فلان جا باید آماده کنید. آنها هم نمیگفتند نه.
پنجم، در اواخر جنگ طوری شده بود که حتی اگر ارتشی و سپاهی یک خرده جبهههایشان را مستقل کرده بودند، دیدند حریف جهادیها نمیشوند که مستقل کنند. از یک طرف، سپاه و ارتش جهادی را میخواست که جزو سازمان رزمش باشد و از یک طرف، انگیزه خود جهادگران که استوار مانده بودند در این خصیصه که خودشان را دریک جایی محدود نکرده بودند که انحصار به آنها داشته باشد. در نتیجه همه جا آثار وجود مبارک همرزمان جهاد ما دیده میشد و ما به وجود آنها افتخار و مباهات میکردیم…
گفتههای امیر سرافراز شهید صیاد شیرازی در وصف سنگرسازان بیسنگر به اندازه کافی گویاست. خدا رحمت کند شهید خرازی را. گفته بود جنگ را درشت ننویسید جنگ را درست بنویسید. یکی از نتایج درست ننوشتن جنگ این است که سنگرسازان بیسنگر، گمنامترین نیروهای دفاع مقدس هستند. بیشتر مردم خبری از فعالیتهای آنان ندارند. در هفته دفاع مقدس کمترین مطالب در رسانههای دیداری، گفتاری و شنیداری و فضای مجازی و… مربوط به سنگرسازان بیسنگر است. بیشتر اشکال هم به خود جهاد برمیگردد. وقتی خودش به این مساله اهمیت نمیدهد از دیگران چه انتظاری است؟ سنگرسازان بیسنگر جزیی از تاریخ دفاع مقدس هستند. بدون نگارش دقیق فعالیتهای آنان تاریخ دفاع مقدس ناقص است. یاد امام و شهدا و بهخصوص شهدای سنگرساز بیسنگر بخیر.
منبع: بهار
:::