۱۹:۱۹ - ۱۳۹۲/۰۴/۱۴

قرآن در اندیشه امام خمینی(س)

یکى از آداب مهمّه قرائت کتاب الهى، که عارف و عامى در آن شرکت دارند و از آن نتایج حسنه حاصل شود و موجب نورانیت قلب و حیات باطن شود، تعظیم است، و آن موقوف به فهم عظمت و بزرگى و جلالت و کبریایى آن است(آداب الصلاة، ص 203، شرح چهل حدیث، ص 499 ـ 497.).

ayazi«مبارزه» (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام):

حجت الاسلام و المسلمین سیدمحمدعلی ایازی به تازگی در سایت شخصی خود مقاله ای را تحت عنوان «قرآن در اندیشه امام خمینی(س)»، منتشر نموده است. در آستانه ماه مبارک رمضان متن این مقاله در ادامه می‌آید:

 

کلمه قرآن اسمِ عَلَم (اسم مصدر) و مشتق از قَرَءتُ، و کتاب مُقروء(خوانده شده) را گویند. و یا بر وزن فُعلان، و غُفران، از ماده «قَرَءَ» به معنای جَمَعَ است.(لسان العرب، ج۱، ص۱۲۸، دایرة المعارف تشیع، ج۱۳، ص۶۴)، چنانکه آمده: «إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ، أَی جَمْعَه و قِراءَته، فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ،{أَی قِراءَتَهُ.}إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَه (قیامت: ۱۷) و برخی آن را به معنای مفعولی گرفته و قرأت را هنگامی بکار می برند که در چیزی نظر کنند و آن را بخوانند…..

 

 پس قرآن همان مقروء است و ما قاری. (فراهیدی، العین، ج۳، ص۱۴۵۳)و در اصطلاح به کتابی که بر پیامبر خاتم نازل شده وبرترین کتاب آسمانی و جامع ترین آنها است که از طرف خداوند توسط فرشته وحی به پیامبر خاتم، نازل شده، (نحل: ۸۹) و مُصدق و مُهیمن بر کتاب های پیشین است. (مائده: ۴۸). دستورات این کتاب برای راهنمایی و سعادت انسان نازل شده (بقره: ۹۷؛ نحل: ۸۹، ۱۰۲؛ نمل: ۲؛ احقاف: ۱۲) و مفاهیم و معانی آن هر چند والا و از مقامی که آگاه به سر آسمانها و زمین است. (فرقان: ۶) اما برای فهم همه به زبان مردم و مناسب با فاهمه آنان بیان شده است. (ابراهیم: ۴). در باره این کتاب از جهات گوناگون جای سخن است، از اهمیت بررسی، چیستی، حقیقت منزلت، فضیلت قرائت، آداب تلاوت، و مسائل و موانع رسیدن به فهم و دریافت معنی که توضیح داده خواهد شد.

 

 اهمیت بررسی:از آنجا که اساس روش و منش انسان را نوع نگرش او تشکیل می‌دهد، می‌توان پرسید که نگرش امام خمینی به قرآن چگونه بوده و قرآن در نظر ایشان چه جایگاهى داشته است؟دست یافتن به ژرفاى هر اندیشه‌ای آنگاه ممکن است که ما نقشه‌ای کامل از آن اندیشه داشته باشیم. باید ببینیم شخص در ابعاد گوناگون یک موضوع چگونه می‌اندیشیده و چه رفتار و منشى از خود نشان می‌داده است. به طور مثال اگر بخواهیم نگرش امام به قرآن را بررسى کنیم، لازم است چیستى، اهداف، طرح بازگشت، قلمرو و آفاق گسترى و توجه به آداب رسیدن به قرآن از دیدگاه امام خمینى را بررسى کرده و ببینیم ایشان در مقام مقایسه با دانشوران دیگر چه موضعى دارد و در این باره چه گفته و چه جایگاهى براى آن قائل بوده است.در وصیت نامه حضرت امـام، مطالبى هر چنـد کوتاه درباره جایگاه قـرآن آمده، در صورتى که داورى درباره اندیشـه امام نیـازمند بررسى همه آثار و گفته‌های ایشـان است.

 

چیستی قرآن:هرچند سخن در باره چیستی بیشتر در معنای ظاهری آن می شود، که در آغاز به آن اشاره شد، اما بُعد دیگر این چیستی، حقیقت، منزلت، و اهداف این کتاب و ارزش خواندن و آداب آن است. در این باره از دو منظر جای بررسی است، یکی از منظر خود قرآن و اهل بیت پیامبر و در مرحله بعد قرآن پژوهان و دیگری از منظر عارفانی که امام خمینی تعلق فکری ویژه به آن دارد و تفسیر خاصی از این منزلت را بیان می کند. از این رو، نخستین پرسش این است که قرآن از دیدگاه امام چیست، چگونه پدید آمده و چه هدفى دارد. اگر بدانیم که امام چه تحلیل‌هایی درباره قرآن دارد، راحت‌تر می‌فهمیم که چگونه او به تفسیر می‌اندیشده و روش پیشنهادى او درباره تفسیر چیست و چرا از مفسرین خرده می‌گیرد و تفسیرهاى موجود، او را قانع نمی‌کند و در نهایت خود در این باره چه کرده است؟ نکته قابل توجه: بیشتر مطالبى که در این باره می‌گوید به زبان اصطلاح و در قالب کلماتى است که براى مردم عادى آشنا نیست و باید آن‌ها را توضیح داد.

 

حقیقت و منزلت قرآن:در منزلت این کتاب، سخن های بسیار در قرآن رسیده: قرآن به [آیینى‏] که خود پایدارتر است راه مى‏نماید. (اسراء: ۹) و این کتاب را تبیان هر چیز، و وسیله هدایت و رحمت و بشارت می داند.(نحل ۸۹) ، کتابی عزیز که از پیش روى آن و از پشت سرش باطل به سویش نمى‏آید (فصلت: ۴۲) همچنین از اهل بیت روایات بسیار رسیده(ر. ک: بحار الانوار، ج۸۹) به عنوان نمونه، امیر مؤمنان در منزلت قرآن چنین می گوید: قرآن کتاب خداست، «کتابى که از گذشتگان و آیندگان شما در آمده، حل و فصل کشمکشهاى شما در آن است» (نهج البلاغه، کلمات قصار، ۳۱۳) و در جایی دیگر: حق را از باطل جدا مى کند، پندگویى است که فریب ندهد و راهنمایى است که گمراه نکند و حدیث خوانى است که دروغ نگوید، و کسى با قرآن ننشست، جز که چون برخاست افزون شد، یا از وى کاست، افزونى در رستگارى و کاهش از کورى، و بدانید کسى را که با قرآن نیاز نباشد، بى قرآن بى نیاز نباشد.(ترجمه ى نهج البلاغه سید جعفر شهیدى، خطبه ۱۷۶ص ۱۸۲). اگـر کسـى به نوشته‌ها و گفته‌های امام، نگاهـى ـ هر چنـد سطحى ـ بیافکند، بـه خوبى در می‌یابد که او از مجذوبان و شیفتگان قرآن مجید است. آن چنانکه در تاریخ زندگى ایشان آمده، سالیان دراز، صبح و شام معتکف آستان این رشحه الهى بوده و با تلاوت قرآن انس دائم داشته و دیگران را تشویق به خواندن و تدبر در آیات آن می‌کرده و در وصیت نامه خود یاد آور شده است;(صحیفه، ج ۲۱، ص ۳۷۶) از اهمیت و عظمت قرآن با توضیحات خاص و استثنایی سخن می‌گفته و تأثیر حضور آن را در جامعه بازگو می‌نموده است. از مهجور بودن قرآن رنج می‌برده و معتقد بوده، چون قرآن در نظر گروهى منحصر به گفته‌های مفسرین شده و راه استفاده از قرآن را مسدود کرده‌، یا تفکر و تدبر در آیات شریفه را تفسیر به رأى دانسته‌اند، مهجور مانده است. او تنها راه نجات مسلمین را بازگشت به قرآن می‌داند، آن هم فهمیدن و عمل کردن و نه خواندن و حفظ تنها.در بخشى دیگر، ایشان به صیانت قرآن از دستبرد تحریف گران اشاره می‌کند، موضع ایشان، همان دیدگاه محققان شیعه و مشهور و متواتر میان دانشمندان عالم اسلام است; بدین روى در مواضع مختلف نشان می‌دهد که قرآن مصون از تحریف است. بخشى از نوشته‌های ایشان به آداب قرآن اختصاص دارد، چنانکه براى بازگشت به قرآن از موانع استفاده از قرآن سخن می‌گوید.اگر مجموع این نکات در نظر گرفته شود، آشکار می‌گردد که امام خمینى هر چند پژوهش مستقلى درباره مباحث مقدماتى و علوم قرآن انجام نداده، اما در نوشته‌های گوناگون، این نکات بحث شده (مجموعه تبیان و تفسیر قرآن مجید بر گرفته از آثار در پنج مجلد گواه توجه و حجم سخنان در آثار پراکنده است). در توضیح یکایک این نکات بایسته تفصیل است. نکاتی که جدید و از منظری خاص طرح شده اند.

 

1ـ قرآن جلوه جهان:هر چند مضامین قرآن بسیار گوناگون و متنوع و درهم تنیده با اهداف خاص و صورت های گوناگون است، اما بازتاب دهنده حقایق هستی و باطن جهان و ثمره تجلی حضرت حق در کلام خویش است که در قرآن این هستی غیر ظاهری از آن به عالم ملکوت تعبیر شده است.(انعام: ۷۵؛ اعراف: ۱۸۵؛ مؤمنون: ۸۸؛ یس: ۸۳، گنابادی، بیان السعادة، ج‏۵، ص: ۴۹۲). از این جهت قرآن جلوه جهان است. از دیدگاه امام، قرآن هر چند نوشته‌هایی است که ما آن را می‌بینیم و می‌شنویم و می‌خوانیم و معانى ظاهرى آن را در می‌یابیم، اما حقیقت قرآن نمودی از هستی ملکوتی دارد. (آداب الصلاة، ص ۳۲۱٫)در تحلیلى دیگر در مقام مقایسه میان قرآن و کتاب‌های آسمانى دیگر، دلیل برتری قرآن به این جهت است که در مرتبه‌ای بلند از آن کتاب‌ها قرار دارد و از هر جهت جلوه حق و آیینه تمام نماى رخ او است و تمام تجلیات زیبا آفرین و قدرتمند را در خود جاى داده و سر آغاز تمام شئون ذاتى و صفاتى و فعلى حق است:پیش اهل معرفت این کتاب شریف از حق تعالى، به مبدأیت جمیع شئوون ذاتیه و صفاتیه و فعلیه و به جمیع تجلیات جمالیه و جلالیه صادر شده، و دیگر کتب سماویه را این مرتبت و منزلت نیست.(همان).چون جلوه جهان بودن در تحلیل حضرت امام از طریق اسم اعظم و انسان کامل است. از این رو می نویسد، قرآن صحیفه‌ای که بیانگر اسم اعظم است، همان طور که انسان کامل صورت اسم اعظم است. حتى می‌توان گفت که قرآن و انسانِ کامل هر دو نسبت به جلوهگرى آن مقام داراى یک نقش اند و اگر در این جهان به ظاهر دو تا هستند، اما در عالمى دیگر که عالم غیب نام می‌گیرد، یکى هستند. خداوند با دست زیبا آفرین و قدرت خویش انسان را آفرید تا زمینه ظهور انسان کامل فراهم گردد، با همین دست، حقایق پنهان را آن اندازه پایین آورد که بتواند ظرفیت ارائه در قالب الفاظ را پیدا کند و به صورت کتاب در آید،بلکه این کتاب شریف صورت احدیتجمع جمیع اسما و صفات، و مُعرّف مقام مقدس حق به تمام شئون و تجلیات است.(آداب الصلاة، ص ۳۲۱٫)امام با چنین تحلیلی معتقد است، قرآن از مقام دیگرى فرود آمده که براى افراد عادى قابل فهمیدن نیست، بدین روى نتیجه می‌گیرد که در آن مقام، قرآن سِرّ است: سِرّى است که رازهاى دیگرى را بیان می‌کند، راز است; اما رازى است که در رازهاى دیگر پوشیده شده است.(تفسیر سوره حمد، ص ۱۶۵).در جاى دیگر، براى نشان دادن این پوشیدگى و راز آلودگی قرآن در عالم غیب، از تعبیر دیگرى استفاده می‌کند و می‌گوید: قرآن در آن مقام در هفتاد هزار لایه و حجاب پیچیده شده تا به دست ما رسیده است.(شرح دعاى سحر، ص ۵۸)مفهوم این سخن از نظر ایشان، مبهم بودن قرآن یا غیر قابل دسترس بودن تفسیر ظاهر کلمات وحى نیست; بلکه به این معناست که قرآن کلام حق و در مرتبه عالی است و کلام حق تناسب با حق لایزال دارد که در جهان غیب مکنون قرار دارد، بدین روى در آن مقام قابل درک نیست، اما وقتى تنزل کرد و لباس الفاظ و کلمات را پوشید، جلوه کامل همه آن حقیقت را ندارد.به عبارت دیگر، پیامبر با باطن ذاتش آن‌ها را در جایى دریافت کرده که برهنه از تعینات و وابستگی‌های مادى و زمانى بوده است. حق در این ارتباط خارق‌العاده، حقایق و معارفى را بر پیامبر القا و افاضه کرده است،(ر. ک: ایازی، تفسیر قرآن مجید، ج۱، ص ) اما این معارف بلند وقتى به زمین رسیده، هزاران پرده بر آن آویخته شده ولابلاى این پرده‌ها نور آن‌ها دیده می‌شود، درست مانند خورشیدى که ما مشاهده می‌کنیم و گمان می‌کنیم آنچه می‌بینیم دقیقاً همانى است که در آسمان می‌درخشد، در حالى که هزاران سال نورى فاصله میان ما و خورشید باعث شده که ما تنها شعاعى از خورشید را مشاهده کنیم. درباره قرآن، این مثال تنها براى فهم این نکته است که چگونه این کتاب تدوین الهى فرود آمده، و به جایى رسیده که در قالب الفاظ و کلمات قرآن براى ما انسان‌های زندانى در طبیعت قابل درک باشد. امام در این باره که چرا در عالم مادى به حقیقت و کنه قرآن نمی‌توان دست یافت، چنین استدلالى می‌کند:اگر این کتاب مقدس، و این نوشته پاک سبحانى به اشاره‌ای از اشاره‌هایش و جلوه‌ای از جلوهایش تجلى می‌کرد و برخى از حجاب‌های نورانى خود را براى آسمان و زمین برمى داشت، ارکان آن را می‌سوزاند. و یا اگر بر فرشتگان مقرب جلوه می‌کرد وجود آنان را درهم می‌کوبید و چه خوب سروده است: احمد ار بگشاید آن پر جلیل   تا ابد مدهوش ماند جبرئیل. (تفسیر سوره حمد، ص ۸۰ ـ ۸۲٫)

 

2ـ قرآن، مُعرّف ذات حق: از سوی دیگر همان گونه که قرآن معرف هستی است، معرف خالق هستی است. در کلام امیر مؤمنان این معرفی با تعبیر تجلی و جلوه گری آمده است: «فتجلی لهم سبحانه فی کتابه من غیر أن یکونوا رأوه» (نهج البلاغه، خ۱۴۷). برای ایشان خدا در قرآن تجلی می یابد، بدون آنکه او را ببینند. از سوی دیگر این کتاب با تفصیل بیشتر آیینه رخ نماى تمام نام‌ها و صفت‌ها و مُعرّف مقام مقدس حق تعالى است. «و الله لقد تجلی الله لخلقه فی کلامه». (مجلسی، ج۸۹، ص۱۰۷) چنانکه در سخن امام، این معنا تأکید شده که قرآن، کتاب مُعرّف ذات مقدس حق و اسما و صفات الهی است (آداب الصلاة، ص ۳۲۱)؛ بلکه مقصد اعلاى قرآن این است که حق تعالى را با همه اسم‌ها و صفت‌هایش بشناساند. تحلیل امام در این باره قابل تأمل است. زیرا ایشان در تفسیر سوره حمد، در آنجا که شیخ بهایىنعمت‌های الهى را به نعمت‌های دنیایى و آخرتى، موهبتى و کسبى تقسیم می‌کند، خرده می‌گیرد و می‌گوید:این نعمت‌هایی که شمارش کردید، بهره افراد متوسط است; اما انسان‌های داراى مقامات، در جستجوى نعمت دیگرى هستند و آن نعمت معرفت ذات، توحید ذاتى، معرفت اسما و معرفت توحید افعالى است. آنگاه این نعمت‌ها را توضیح می‌دهد،(صحیفه امام، ج ۲۰، ص ۴۰۹٫) اما در اینجا درباره هدف انبیا و مقصد کتاب‌های آسمانى به ویژه قرآن، در آفاقى بلندتر از مسائل روزمره سیر می‌کند و می‌گوید:پیامبر و سایر انبیا نیامدند که اینجا حکومت تأسیس کنند; این مقصد اعلا نیست، نیامدند که اینجا عدالت ایجاد کنند که آن هم مقصد اعلا نیست، این‌ها همه مقدمه است. کتاب‌های آسمانى هم که بالاترینش کتاب قرآن کریم است، تمام مقصدش همین است که حق تعالى را با همه اسماء و صفاتى که دارد معرفى کند.(همان)چنین دسته بندى کردن اهداف قرآن به این معناست که امام خمینى روى مسائلى دست می‌گذارد و آن‌ها را برجسته می‌کند که به نوعى نگرش ایشان را درباره قرآن به عنوان تجلى حق نشان دهد. وقتى مسئله تشکیل حکومت و ایجاد عدالت را از امور مقدس می‌داند; به ذهن می‌رسد که ایشان به مسائل اخلاقى و سیر و سلوکى توجه دارند، در حالى که ایشان نگاهى ژرف‌تر به آن می‌اندازد و توجه خود را به مسائلى فوق‌العاده بزرگ معطوف می‌کند به گونه‌ای که اثر بزرگى در زندگى انسان برجاى می‌گذارد. (فیض کاشانى، علم الیقین، ج ۱، ص ۱۵۴).

 

3ـ شاهد صدق قرآن: برای درستی و حقیقی بودن سخن و کتابی یا از بیرون بررسی می شود و یا به خود آن کتاب مراجعه می شود. از نظر امام خود قرآن شاهد درستی و الهی بودن آن است. (صحیفه امام، ج ۲۰، ص ۴۰۸). از طرفی دیگر قرآن، معرف آورنده آن است. اگر کسى بخواهد پیامبر را بشناسد، باید قرآن را مطالعه کند. این معنا در روایات در باب شخصیت پیامبر نیز آمده که: «کان خلقه القرآن»(بیهقى،دلائل النبوة، ج ۱، ص ۳۰۹، باب ذکر شمائله و اخلاقه). خُلق پیامبر قرآنى بود. و تجسمِ قرآن و عینیت خارجى آن، پیامبر است، امام در تحلیلى عرفانى این نکته را روشن می‌سازد. ایشان هم پیامبر و هم قرآن را جلوه تام حق تعالى می‌داند، اما چون پیامبر اکرم در زمان ما نیست و به او دسترسى نداریم تا اخلاق و رفتارش را دریابیم که چگونه جلوه حق می‌باشد، با مراجعه به قرآن این حقیقت را در می‌یابیم، زیرا قرآن حقیقت مکتوب انسان کامل است. بدین روى ایشان پیامبر را معرف قرآن می داند، همان طور که خود رسول اکرم و حضرت صادق ـ سلام الله علیه ـ ولى الله اعظم ]و[جلوه تام حق تعالى هستند، قرآن هم همان طور است. قرآن هم جلوه تام خداى تعالى است; یعنى با همه اسما و صفات تجلى کرده است و ولى الله اعظم و رسول اکرم را با آن اشراق‌هایی که ما ازش اطلاع نداریم و با همه اسماء و صفات محقق کرده است... از آن سوی، معرف پیامبر را خود کتاب الهى می داند، یعنى هر کس هر چند در این کتاب مقدس توجه داشته باشد، بیشتر مطلع می‌شود که آورنده او کیست و چه جور آدمى است.(صحیفه امام، ج ۲۰، ص ۴۰۸)

 

4ـ دلائل عظمت قرآن:در باره دلیل عظمت این کتاب چند گونه تحلیل می شود، رایج ترین روش از طریق ذکر معارف این کتاب است. اما روش دیگر بیان ویژگی های این کتاب به لحاظ هویت کتاب است. امام خمینى در کتاب آداب الصلات با انتخاب روش دوم به ترسیم این ویژگی ها مبادرت می‌کند، و از چند جهت به توصیف عظمت می پردازد:الف):به جهت عظمت متکلم و کاتب آن; خداوندِ گوینده این سخنان موجودى نامتناهى و داراى صفات جلال و جمال است، و این عظمت در سخن او منعکس است. آن عظیم مطلق که تمام بزرگی‌های قابل تصور در ملک و ملکوت و تمام قدرت‌های نازل در غیب و شهادت در او وجود دارد، همه آن‌ها را در قرآن تجلى داده است; به همین دلیل این صحیفه برترى دارد.

 

ب):به جهت عظمت مطالب و مقاصد قرآن کریم است که این کتاب بزرگى دارد. در آینده درباره مقاصد قرآن کریم از دیدگاه امام سخن خواهیم گفت تا روشن شود منظور ایشان از بزرگى مقاصد چیست و چگونه این بزرگى در عظمت قرآن تأثیر گذار می‌گردد.

 

ج):علت دیگر، عظمت حامل این قرآن و کسى است که قرآن به وسیله او نازل شده و او واسطه نزول بوده است. اگر حامل و آورنده بزرگ بود، در بزرگى پیام اثر می‌گذارد و از این طریق می‌توان به بزرگى آن پىبرد.

 

د):از راه زمان ارسال و موقعیت نزول هم می‌توان به عظمت قرآن پى برد. قرآن کریم در شب قدر نازل شده; شبى که برابر با هزار ماه در ایام دیگر است. اگر خداوند چنین موقعیتى را براى نزول قرآن انتخاب کرده، نشان می‌دهد که این کتاب و پیام آن مهم بوده که چنین وقتى را براى نزول آن انتخاب کرده است.

 

هـ):کیفیت نزول هم، در شناخت عظمت قرآن بسیار مهم و تأثیر گذار است. در روایت آمده است که خداوند داراى هفتاد هزار حجاب است:«اِن لِلّه سَبعین اَلف حِجابَ مِن نورِ و ظُلمة لُو کُشِفَت، لاحرقَت سُبحاتُ وَجهه دَونه». (مجلسى، ج ۵۵، ص ۴۴ و ۴۵، ح ۱۰ و ۱۳ با مضمونى نزدیک به آن )براى خدا هفتاد هزار پرده از نور و ظلمت است; اگر آن حجاب‌ها کنار روند، هر آینه انوار روى او جز او را خواهد سوخت. حال اگر قرآن، تجلى خدا باشد، معلوم است که این کیفیت تجلى با همه عظمت آن در عظمت قرآن تأثیر گذار است(آداب الصلاة، ص ۸۲ ـ ۸۴٫).البته امام در معرفى قرآن و چیستى عظمت این کتاب دلایل دیگرى هم دارد که در همین سیاق بیان شده است.

 

 ۵ ـ قرآن وسیله رابطه با خدا:آفریده‌های خدا نیازمند رابطه با خالق خود هستند. اگر کسى بخواهد با او رابطه برقرار کند، و با او پیوندى محکم داشته باشد; بایدازچه وسیله‌ای استفاده کند؟ از دیدگاه امام، قرآن وسیله این رابطه است. راهى است که انسان از طریق آن به عزّ ربوبیت می‌رسد و این معنا به جز آن چیزى است که پیش از آن گفتیم که قرآن تجلى نام‌ها و صفات حق است:{قرآن} وسیله رابطه بین خالق و خلق و عروة الوثقى و حبل المتینِ تمسک به عزّ ربوبیت است.(آداب الصلاة، ص ۱۹۴).

 

6: قرآن احیاگر دل :یکى دیگر از مواردى که امام آن را به حساب عظمت کتاب خدا می‌گذارد، این است که قرآن کتاب احیاى قلوب است:این صحیفه الهیه، کتاب زنده کننده دل‌ها به حیات ابدىِ علم و معارف الهى است.(آداب الصلاة، ص ۱۹۴). وقتى سخن از زنده کنندگى قرآن به میان می‌آید، از صفتى بزرگ یاد می‌شود، این کلمه در برابر مرگ آفرینى به کار گرفته شده و در برابر کتاب‌هایی است که ایجاد یأس و مردگى می‌کند و انحطاط آور است، اما در توصیف امام، طبق گفته قرآن (اسرا: ۸۲) این کتاب داراى صفت احیاى قلوب و شفا دهندگى است. چنانکه در جاى دیگر می‌گوید: «اسْتَجِیبُوا للهِِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ».(انفال: ۲۴); به خدا و پیامبرش هر گاه شما را دعوت کردند، پاسخ دهید که آن‌ها شما را زنده می‌کنند.

 

2- فضیلت و آداب تلاوت قرآن:

 

یکی از مباحث علوم قرآن در بحث قرائت، توجه فضیلت و به آداب آن است که در بیشتر کتاب های علوم قرآنی مطرح شده است. (ر.ک: زرکشی، ج۲، ص۵۹ سیوطی، الاتقان، ج۱، ص۳۳۲).«الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ» (بقره: ۱۲۱)کسانى که این کتاب را به آنان داده‏ایم، آن را چنان که باید مى‏خوانند و چون دارای فضلیت بسیار حق تلاوت را رعایت می کنند و لذا قرآن پژوهان، آدابی برای آن در خواندن و مکان قرائت ذکر می کنند. (همان) در راستاى شناخت اندیشه امام درباره قرآن، آشنایى با تأکیدات ایشان درباره توجه به قرائت و تلاوت بسیار سخنان بسیار آمده است. کسى که مجذوب و مأنوس قرآن است، لذت انس را براى دیگران بازگو مى کند. شیفتگى و عشق موجب مى گردد که به شیوه هاى مختلف آن را بیان کند. در این بخش امام خمینى سخنان بسیارى دارد و در کتاب ها و سخنرانى ها و پیام هاى خود، از ابعاد مختلف به موضوع تلاوت مى پردازد.

 

فضیلت تلاوت: برای بیان اهمیت در مرحله نخست تأکید بر قرائت در قرآن و روایات اهل بیت است.چنانکه قرآن به این موضوع در وصف مؤمنان تأکید ورزیده: «یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ آناءَ اللَّیْلِ‏» (آل عمران: ۱۱۳). یا در وصف مؤمنان آمده: «إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ ... یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ (فاطر: ۲۹). در زمینه اهمیت خواندن قرآن تعبیر های مختلفی بکار رفته، یکی از آنها استناد به اقوال اهل بیت است که امام مى نویسد:یکى از وصایاى رسول اکرم(ص)، وصیت به تلاوت قرآن است و آنچه از اهل بیت عصمت ـ علیهم السلام ـ در خصوص آن وارد شده، در این اوراق نگنجد. آنگاه روایاتى را ذکر و سپس در باره درجات قاریان و ثواب قرائت نکاتی بیان مى کند، مانند این سخن که:در اخبار کثیره، قضیه تمثل قرآن به صورت نیکویى و شفاعت نمودن آن از اهل خود و قرائت کنندگان وارد است... و در حدیث است: مؤمنى که قرائت قرآن کند در حال جوانى، داخل شود قرآن بر گوشت و خون او، و او را خداوند با سفراى کرام نیکوکار قرار دهد و قرآن پناه اوست در قیامت. سپس مطالب دیگرى در زمینه آثار معنوى قرائت و تأثیر آن در قلب قارى بیان و آنها را تفسیر و تحلیل مى کند.(شرح چهل حدیث، ص ۴۹۷ ـ ۴۹۹٫). از نکات جالب توجه، اشاره به تجسم و عینیت یافتن قرآن در وجود اشخاصى است که به درستى حامل قرآن باشند;کسانى که صورت قرآن در قلب آنان نقش بسته، به گونه اى که باطن ذاتشان عینیت کلام الهى گردیده است. این افراد داراى درجاتى هستند، و هر کوشش و تلاشى براى فهم و عمل به قرآن موجب آن مى گردد که لیاقت و استعدادشان آماده پذیرش مراتب بالاترى گردد تا جایى که باطن ذات شخص تمام حقیقت کلام جامع الهى شود. در آن صورت فردى که تجسم قرآن شد، خود او قرآن ناطق مى شود، قرآن جامع و فرقان قاطع مى گردد، مانند على بن ابى طالب(ع) که سراپا تحقق به آیات الهى و نشانه هاى بزرگ خداوند و قرآن تام و تمام دارد. به همین دلیل براى تحقق هر چه بیشتر دعا، عبادت و قرائت قرآن دستور رسیده که آنها تکرار شود تا جایى که باطن ذات شخص به صورت عبادت و قرآن در آید.(شرح چهل حدیث، ص ۴۹۷ ـ ۴۹۹).همچنین توضیح مى دهد:کسى که خود را عادت به قرائتِ آیات و اسماى الهیه از کتاب تکوین و تدوین الهى داد، کم کم قلب او صورت ذکرى و آیه اى به خود گیرد و باطن ذات محقق به ذکر الله و اسم الله و آیت الله شود... و مقام ذکر از مقامات عالیه بزرگى است که به حوصله بیان و به حیطه تقریر و تحریر برنیاید، و کفایت کند براى اهل معرفت و جذبه الهیه و اصحاب محبت و عشق، آیه شریفه الهیه که مى فرماید:«فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ»(بقره: ۱۵۲). (شرح چهل حدیث، ص ۴۹۷ ـ ۴۹۹٫).این تحلیل عرفانى و توصیف تأثیر تلاوت قرآن تنها از کسانى برمى آید که از یک سو خود، عاشق تلاوت باشند و از سوى دیگر آگاهى به مراتب و درجات آن پیدا کرده باشند و آنها را در عمل و تجربه یافته باشند.

 

آداب قرائت:مهم ترین اصل در فرهنگ اهل بیت در ترغیب به قرائت، خواندن همراه با تدبر و تأمل است. در عصر ائمه معصومان مسئله قرائت و حفظ، بسیار رواج داشت و حکومت هاى جور از اینکه مردم به قرائت تنها روى مى آوردند، ترسى نداشتند; بلکه تلاش مى کردند همین رویه متداول گردد و اگر قرار است مردم به قرآن روى آورند، بهتر است که به ظاهر قرآن، یعنى تنها به قرائت و حفظ مشغول باشند; اما مکتب اهل بیت(ع) نسبت به این روش حساسیت نشان داده، و همواره در سخنان خود قرائت با تدبر را ترویج نمودند. آنها تلاوت را براى فراهم ساختن زمینه تدبر در معانى و فهم اسرار ارزشمند مى دانستند. همچنین تفکر در آیات را براى فرو رفتن در دریاى بى کران معارف قرآن و شناخت خدا و لقاى پروردگار مى دانستند; بدین روى در روایت امام سجاد آمده که:«آیات القرآن خزائن فکلما فتحت خزینة ینبغى لک ان تنظر الیها.»آیات قرآن مانند خزائنى است که هر گنجینه اى که از آن باز شود، دیدنى و لذت بردنى است;(کلینى، ج ۲، ص ۶۰۹، کتاب فضل القرآن)و یا در روایتى دیگر امام به مراتب و درجات و آثار تلاوت و تدبر در آیات اشاره مى کند و مى گوید: اگر کسى در شب ده آیه بخواند، در آن صورت از غافلین نخواهد بود و اگر پنجاه آیه بخواند از ذاکرین خواهد بود و اگر دویست آیه را بخواند از خاشعین خواهد بود (همان، ص۶۱۲، ح۵)و...به همین دلیل امام خمینى، وقتى این دو حدیث را در کتاب شرح چهل حدیث نقل مى کند، مى نویسد: ظاهر این دو حدیث آن است که تدبر در آیاتو تفکر در معانى آن خوب است. (شرح چهل حدیث، ص ۴۹۸٫)، سپس روایتى دیگر از امام على(ع) ذکر مى کند که فرموده است: «لاخیر فى... قرائة لاتدبر فیها». (فیض کاشانى، المحجة البیضاء، ج ۲، ص ۲۳۷، باب ۳٫)خیرى نیست در قرائتى که از روى تفکر نباشد. (شرح چهل حدیث، ص۴۹۷) و در جایى دیگر مى نویسد:مطلوب در تلاوت قرآن شریف آن است که در اعماق قلب انسان تأثیر کند.(همان، ص ۴۹۸)یا در جایى دیگر مى گوید: مطلوب در قرائت قرآن کریم آن است که در قلوب، صورت آن نقش ببندد و اوامر و نواهى آن تأثیر کند و دعوات آن جایگزین شود.(همان، ص ۴۹۹).نکته دیگر این است که: فرهیختگان قرآنى، منظور از آداب قرائت را توجه کردن به اداى کلمات و صرف وقت براى تمرین اداى مخارج حروف به گونه اى نمى دانند که از معنا و تفکر غفلت شود، بلکه آداب قرائت نزد آنان به این معناست که قارى از خواندن قرآن نتیجه اى به دست آورده و قرآن در او تحول ایجاد کند. بدین روى مى نویسد:مقصود از آداب ]قرائت[آن نیست که پیش بعض قراء متداول شده است که تمام همّ و همت، منصرف به مخارج الفاظ و تأدیه حروف شود; به طورى که علاوه بر آن که از معنى و تفکر در آن به کلى غافل شویم، منجر به آن شود که تجوید آن نیز باطل گردد; بلکه کثیراً کلمات از صورت اصلیه خود به صورت دیگر منقلب شود و ماده و صورت آن تغییر کند. (همان)و جالب تر آنکه این نوع از قرائت را ـ که انسان به ظاهر مشغول شود و به معانى توجه نکند و عادت روزمره او شود ـ به عنوان یکى از حیله هاى شیطان معرفى مى کند که انسان پرهیزکار تا آخر عمر به الفاظ قرآن سرگرم و از سِرّ نزول قرآن و از حقیقت اوامر و نواهى و دعوت به معارف حقه و اخلاق حسنه آن به کلى غافل مى شود. (همان).امام این دسته از خوانندگان را سرزنش مى کند که چگونه پس از پنجاه سال قرائت، به اصل مقصد نزول و پیام آن توجه نکرده و به ظاهر کلمات و حروف و تشدید و تغلیظ آن سرگرم شده اند و خواندن قرآن به صورت غریبى درآمده است.اکنون با این دو مقدمه، به آداب معنوى قرائت از دیدگاه امام مى پردازیم:

 

1ـ اخلاص در قرائت:نخستین ادب معنوى قرائت قرآن، اخلاص در قرائت است. اخلاص در قرائت یعنى اینکه خواندن قرآن براى کسب فیض و انس با کلمات الهى و تقرب پروردگار باشد و هیچ گونه شائبه غیر در آن نباشد. این غیر، ممکن است سرمایه معیشت، یا تظاهر به دعا یا ابراز صوت زیبا و کسب معروفیت و یا هر چیزى مانند آن باشد. امام خمینى درباره این ادب با تفصیل سخن گفته و به روایاتى که از اهل بیت رسیده استشهاد مى کند:و از آداب لازمه قرائت قرآن که در تأثیر در قلوب سِمت رُکنیت دارد و بدون آن هیچ عملى را قیمتى نیست، بلکه ضایع و باطل و موجب سخط الهى است، اخلاص است که سرمایه مقامات اخرویه و رأس المال تجارت آخرت است.(شرح چهل حدیث، ص ۵۰۰)آن گاه ایشان به روایاتى از اهل بیت اشاره مى کند که یکى از آنها روایتى از امام باقراست که قاریان قرآن را سه گروه کرده، گروهى که قرائت قرآن را سرمایه معیشت خود کرده و به واسطه آن از ملوک و صاحبان قدرت، حقوق و شهریه دریافت مى کنند و بر مردم تقدم مى جویند و دیگر آنان که حروف و صورت قرآن را حفظ مى کنند و در عمل حدود آن را تضییع مى نمایند; این دو، هیچکدام ارزشى ندارد و خداوند آنان را زیاد نکند. تنها گروه سوم هستند که قرائت آنان ارزش دارد، یعنى کسانى که قرائت قرآن را دواى دردهاى قلب خود مى دانند و با آن دل خود را علاج مى کنند. پس به واسطه آن، شب را بیدار و به عبادت بگذرانند و روز را روزه بگیرند و به تشنگى گذرانند و در مساجد حاضر شوند و اقامت کنند و از فراش خواب ناز برخیزند. این گروه از قاریان قرآن به تعبیر روایت از کبریت احمر کمیاب ترند.(کلینى،کافى، ج ۲، ص ۶۲۷، کتاب فضل القرآن، ح ۱).

 

2ـ خواندن با ترتیل:ادب دیگر در تلاوت که امام مطرح مى کند، ترتیل است. ترتیل، یعنى: با آرامى و شمرده، شمرده خواندن کلمات آیات، به گونه اى که با این نوع خواندن بتوان به تدبر در آیات و توجه در معانى پرداخت. این ادب در قرآن هم مطرح شده: «رَتِّلْ الْقُرْآنَ تَرْتِیلا». (مزمّل:۴)؛ قرآن را شمرده شمرده بخوانید. در روایت امام صادق تفسیر شده به حالتى که در قلب قارى تأثیر بگذارد و دل سخت را به نرمى در آورد.(همان، ص ۶۱۴، باب ترتیل القرآن، ح ۱)معیارى که در این باره ذکر شده، آن است که قارى قرآن مقصودش این نباشد که هر چه زودتر قرآن را به پایان رساند، بلکه هدف او آن باشد که با آیات الهى قلب بیمار خود را درمان کند.(شرح چهل حدیث، ص ۵۰۴ ـ ۵۰۵).

 

3ـ توجه به قداست و عظمت:از آداب دیگر قرائت، توجه به بزرگى و قدسى بودن قرآن است. کسى که قرآن مى خواند، باید تصور کند که خداى بلند مرتبه با او سخن مى گوید، و سخن محبوبى را مى شنود که او را راهنمایى مى کند. در این باره امام خمینى مى نویسد:یکى از آداب مهمّه قرائت کتاب الهى، که عارف و عامى در آن شرکت دارند و از آن نتایج حسنه حاصل شود و موجب نورانیت قلب و حیات باطن شود، تعظیم است، و آن موقوف به فهم عظمت و بزرگى و جلالت و کبریایى آن است(آداب الصلاة، ص ۲۰۳، شرح چهل حدیث، ص ۴۹۹ ـ ۴۹۷٫).

 

4ـ حضور قلب و در محضر الهی دانستن:براى اینکه قرائت قرآن اثر بگذارد و امکان تفکر کردن فراهم شود، افزون بر اینکه باید به قدسى بودن کلام توجه کند و خود را در محضر خدا ببیند، باید حضور قلب نیز پیدا  کند.حضور قلب، وقتى اهمیت پیدا مى کند که انسان متوجه این نکته باشد که وقتى فردى در برابر شخصیتى بزرگ سخن مى گوید، اگر به جایى دیگر متوجه باشد و حواس خود را به مخاطب و سخنانش متمرکز نکند، توهین شمرده مى شود. به همین دلیل آن کسى که مى خواهد حضور قلب پیدا کند، باید عظمت و بزرگى کلام و مقام را در ذهن داشته باشد، در آن صورت به طور طبیعى هنگام شنیدن یا قرائت قرآن به امور دیگر توجه نمى کند، با کسى سخن نمى گوید و ذهن خود را به جایى معطوف نمى سازد;

 

5- استعاذه در تلاوت:یکى دیگر از آداب قرائت استقرار صورت قرآن در قلب(شرح چهل حدیث، ص ۴۹۹ ـ ۴۹۷) و حضور قلب است(آداب الصلاة، ص ۲۰۳٫) و براى اینکه چنین حالتى ایجاد شود، یکى از آداب عملى قرائت پناه بردن به خدا از وسوسه هاى شیطان و یاد آورى ذکر استعاذه است که ایشان به آن تأکید مى کند:از آداب مهمه قرائت، خصوصاً قرائت در نماز... استعاذه از شیطان رجیم است که خار طریق معرفت و مانع سیر و سلوک الى الله است.(آداب الصلاة، ص ۲۰۳)البته استعاذه، تنها گفتن «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» نیست. آنچه تأثیر گذار است، توجه به خطرات شیطان و استمداد قلبى و پناه بردن به خداوند از وسوسه هاى شیطان است; وسوسه هایى که موجب انحراف حواس و عدم حضور قلب مى شود. از این رو، استعاذه نیز باید با حضور قلب و توجه به راهزنى شیطان در هنگام قرائت، و سعى بلیغ در دور کردن خواطر شیطانى باشد.(همان)

 

6ـ تفکر همراه با قرائت:از دیگر آداب مهمّ قرائت، اندیشیدن همراه با قرائت است. در این باره امام در کتاب شرح چهل حدیثوآداب الصلاةبا تعبیرهاى گوناگون سخن گفته و اهمیت آن را همان طور که در مقدمه این بخش از سخن گفتیم با تحلیل، توضیح داده اند(در این باره ر.ک:آداب الصلاة، شرح چهل حدیث، ص ۴۹۹). حتى در جایى از خواندن قرآن براى خواص مادى و شفاى بیمارى هاى جسمى، انتقاد مى کند و مى نویسد:از قرآن شریف، تنها شفاى بیمارى هاى جسمانى نباید طلب کرد، بلکه عمده مقصد را شفاى امراض روحانى که مقصد قرآن است قرار دهید. قرآن کریم براى امراض جسمانى نازل نشده; گر چه شفاى امراض جسمانى نیز حاصل مى گردد. (آداب الصلاة، ص ۲۰۵)

 

7ـ ایجاد طهارت باطن:از آداب دیگر قرائت قرآن، بسترسازى و آماده کردن دل براى تلاوت قرآن است. به دست آوردن طهارت باطن، هر چند پیش از حضور قلب و اخلاص در قرائت، و حتى پیش از گفتن استعاذه مطرح است، اما رسیدن به این مرحله هنگامى ممکن مى گردد که دورانى از تجربه هاى قرائت سپرى شود و شخص به اهمیت پاکسازى باطن پى ببرد. جایگاه پاک، مانند خانه تمیز و زیبا براى پذیرایى از میهمان محبوب و گرانقدر است. اهمیت و حساسیت بستر قرائت قرآن آنگاه مشخص مى شود که مشکلات و وسوسه هاى شیطانى و حواس پرتى بر ذهن و خاطر انسان غلبه کند و انسان بفهمد باید برگردد و از آغاز به پالایش بپردازد و مواد دور ریختنى را مشخص کند و آنها را از ذهن و زبان خود بیرون بریزد. باید دل را از اغیار پالایش دهد، و ناپاکى هاى معنوى را از خانه دل دور دارد. دروغ، غیبت، ریا، اذیت و آزار نمونه هایى از این گناهانى است که رنجش خاطر مى آورد و مانع طهارت باطن مى گردد. پس از پاک کردن این نازیبایى ها نوبت به آرایش دل مى رسد. آرایش دل از پاکسازى دشوارتر است. چون باید خانه دل را با زیبایى و ظرافت نورانى کند. در اهمیت تطهیر دل ایشان مى نویسد:پس اگر تو داراى قلبى روشن به انوار الهى و روحى پرتو گرفته از شعاع هاى روحانى باشى و روغن قلبت روشن گردد هر چند بدون تماس با شعله تعلیمات خارجى روشن شده باشد و آن نور باطنى را که پیش پایت را نورانى مى کند به قدر کافى داشته باشى، بى گمان سِرّ کتاب الهى براى تو آشکار خواهد شد، مشروط بر اینکه طهارتى را که در تماس با کتاب الهى لازم است، داشته باشى و حقیقت کلمه الهى و غایت تکلم حق تعالى را در آیینه مثل اعلا و آیت کبرا خواهى شناخت. (شرح دعاى سحر، ص ۵۶).ایشان این مطالب را در جاى دیگرى از شرح دعاى سحربیان مى کند و شرط بهره بردارى را پاک شدن از پلیدى ها و آلودگى هاى عالم طبیعت و شستشو در چشمه هاى صاف و زلال معنویت مى داند.این مطالب در اکثر نوشته هاى عرفانى امام منعکس است، هر چند تعبیرها متفاوت است و در برخى از مطالب افزوده هایى وجود دارد. به طور مثال در آنجا که سخن از تجلى قرآن به میان مى آید، به آثار این طهارت اشاره مى کند و مى نویسد:شیرین ترین چیزى که پس از کندن درخت ملعون عالم طبیعت، از شجره مبارکه در بهشت فردوس مى چشد، گشایش سینه او براى ارواح معانى و بطون آن و سرّ حقایق و مکنون آن مى باشد.(همان)ایشان در کتاب آداب الصلاة معتقد است پس از تحصیل طهارت نه تنها کلام او نورانى، بلکه خودش نور خواهد شد: اگر قلبى نورانى و صافى از الواث و کدورات عالم طبیعت شد، کلام او نیز نورانى، بلکه نور خواهد بود. و همان نورانیت قلب جلوه در کسوه ]لباس[الفاظ مى نماید. و اگر قلبى ظلمانى و مکدّر شد، فعل و قول او نیز ظلمانى و مکدّر شود. (آداب الصلاة، ص ۳۰۸ ـ ۳۰۹٫)به همین دلیل از نظر امام هر چه قلب پاک تر شود، نور قرآن بیشتر در دل مى تابد و از قرائت بهره بیشترى مى برد.(شرح دعاى سحر، ص ۵۷)

 

8ـ تطبیق در قرائت:از مهم ترین آداب قرائت تطبیق است. منظور از تطبیق، عرضه کردن علم و عمل شخص قارى بر قرآن است. در تطبیق باید خود را در برابر آینه قرآن قرار دهد و کجى ها و کوتاهى ها و هر آنچه در نفس شخص قرار دارد بر قرآن عرضه کند و عیوب را مشاهده و در رفع آن کوشش نماید. و به تعبیر ایشان]تطبیق[آن چنان است که در هر آیه از آیات شریفه که تفکر مى کند، مفاد آن را با حال خود منطبق کند و نقصان خود را به واسطه آن مرتفع کند و امراض خود را بدان شفا دهد.(آداب الصلاة، ص ۳۰۸)تطبیق در حقیقت مانند چیدن محصول پس از پشت سرگذاشتن دورانى از تلاش و کوشش و به بار نشستن آن است. همچنین تمام عقاید و اندیشه خود را بر کتاب خدا تطبیق و بر معارف آن عرضه مى کند تا هر چه را برخلاف آن یا افزون تر و کمتر است، اصلاح کند و به حقیقت قرآن متحقق کند و قرآن صورت باطنى او گردد.(آداب الصلاة، ص ۱۰۹ ـ ۱۰۸). تطبیق در مقام عمل از عصر پیامبر سابقه داشته، چنانکه در احوالات پیامبر آمده است، هنگامى که قرآن مى خواند، چون به آیات رحمت مى رسید، توقف مى کرد و از خدا آن را درخواست مى نمود و چون به آیات عذاب مى رسید، از آنها به خدا پناه مى برد.(سیوطى، الاتقان، ج ۱، ص ۳۶۸).سیوطى (م ۹۱۱ ق) نیز در بحث آداب قرائت به همین تطبیق اشاره دارد.(همان) امام خمینى در باره ادب تطبیق به چند جهت مانند اصل، نمونه ها و روش اشاره مى کند. مثلاً براى روشن نمودن عمل تطبیق به قصه حضرت آدم(ع) که سبب مطرود شدن شیطان از بارگاه قدس با آن همه سجده ها و عبادت هاى طولانى شده، اشاره می کند و نتیجه می گیرد که او چه بوده، و بعد چه شده و لذا باید با خواندن این آیات یاد آوری شود که از این داستان عبرت بگیرد و خود را با آن تطهیر کند; زیرا مقام قرب الهى جاى پاکان است. با اوصاف و اخلاق شیطانى قدم در آن بارگاه نتوان گذاشت. (همان، ص۲۰۶). نیز به آیات و قصه هاى دیگرى اشاره مى کند تا شیوه تطبیق و شکل بهره گیرى از آیات را نشان دهد، و در نهایت چنین نتیجه گیرى مى کند:کسى که بخواهد از قرآن شریف حظّ وافر و بهره کافى بردارد باید هر یک از آیات شریفه را با حالات خود تطبیق کند تا استفاده کامل کند.(همان).

 

روش تطبیق:به نظر مى رسد که تطبیق از دو بعد قابل طرح و بررسى است، یکى به عنوان روشى براى تهذیب نفس و سیر و سلوک و به تعبیرى در مقام عرفان عملى، و دیگرى به عنوان روشى براى شناخت جهان تکوین و تطابق آن با جهان تدوین که در عرفان نظرى مطرح است. برای دستیابی به تطبیق عملی و قسم نخست لازم است که استفاده از روش مقایسه رفتاری استفاده شود. شیوه مقایسه اى در تطبیق نشان مى دهد که وظیفه سالک الى الله آن است که خود را به قرآن شریف عرضه دارد و چنانچه میزان در تشخیص صحت و عدم صحت و اعتبار حدیث آن است که آن را به کتاب خدا عرضه دارند و آنچه مخالف آن باشد; باطل و زخرف شمارند، میزان در استقامت و اعوجاج و شقاوت و سعادت آن است که ]شخص[در میزان کتاب الله درست و مستقیم درآید و چنانچه خُلق رسول الله قرآن است(چنانکه در برخى روایات آمده: ر.ک بیهقى، دلائل النبوة، ج ۱، ص ۳۰۹، فیض کاشانى، علم الیقین، ج ۱، ص ۵۸۶) ، خُلق خود را با قرآن باید متوافق کند(آداب الصلاة، ص ۲۰۸).

 

3ـ موانع استفاده از قرآن در دیدگاه امام

 

همانطور که چگونه استفاده کردن قرآن نیاز به شناخت و آدابی دارد، موانع استفاده از قرآن هم نیاز به دانستن و برداشتن موانع دارد. یکى از مشکلات موجود بر سر راه مخاطبان و استفاده کنندگان از قرآن وجود فاصله های ذهنی و فرهنگی و رفتاری است. فاصله هایى که در اصطلاح عرفانى به آن حجاب مى گویند. این حجاب ها مانع رسیدن نور هدایت و معرفت به قلب شخص مى گردد و نمى گذارد آن نور معنوى، قلب خواننده و شنونده را روشن سازد. شخص فقط ظاهرى از معانى کلمات را درمى یابد; اما نمى تواند به ژرفاى پیام الهی برسد. آیات براى او گرما بخشى و شعله ورى ندارد; مانند آتشى است در بیابان سرد و تاریک که باد می وزد و خاموش می شود.طرح موضوع حجاب ریشه اى قرآنى دارد; خداوند در آنجا که از زنگار گرفتگى دل در اثر گناه سخن مى گوید، در مورد کسانى که آیات خدا بر آنها خوانده مى شود، اما انکار مى کنند، مى فرماید: «کَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذ لَمَحْجُوبُونَ ». (مطففین: ۱۵) زهى پندار، که آنان در آن روز از پروردگارشان سخت در حجاب هستند.آویخته شدن پرده اى میان این مردم و پروردگار در اثر انکار آیات، به این معناست که شخص، نمى تواند حقایق الهى را ببیند. اما در ادبیات عرفانی و اشعار کسانی مانند حافظ و مولانا(در مثنوی، بیش از ۶۲ بار تکرار شده، به عنوان نمونه، دفتر اول، ابیات۱۹،۳۸، ۷۳،۸۰، ۸۷، ۱۰۹) و کلمات عرفاى اسلامى نیز مى توان آن را دید.(به عنوان نمونه، ر.ک: ابن عربى، محى الدین،حجاب هستى، ترجمه و شرح گل بابا سعیدى، ). درک معارف و دریافت حقایق توسط قلب را مى توان به انعکاس صورت اشیا در آیینه تشبیه کرد. اگر این آیینه کدر یا زنگار گرفته باشد، یا میان آن و صورت، پرده اى واقع شده باشد، دیگر صورت آن اشیا دیده نمى شود. باید پرده را بالا زد، آینه را صاف کرد و زنگارها را از بین برد تا امکان دیدن فراهم شود از نظرابن عربى(م ۶۳۸) بزرگترین مانع براى دریافت حقایق، نفس انسانى است.(ابن عربی، حجاب هستى، ص ۶۸٫) و تا بر طرف نشود، این پرده بالا نمى رود، به همین دلیل امام مى گوید: مادامى که انسان در حجاب خود هست، نمى تواند این قرآن را که نور است ادراک کند.در این باره امام خمینى مى نویسد:بر متعلم و مستفید از کتاب خدا لازم است که یکى دیگر از آداب مهمّه را به کار بندد تا استفاده حاصل شود و آن رفع موانع استفاده است که ما از آن تعبیر مى کنیم به حجب بین مستفید و قرآن.(آداب الصلاة، ص ۱۹۵)گمان مى کند که مى تواند، اما در حقیقت نمى تواند; چون تا انسان از حجاب بسیار ظلمانى خود خارج نشود، تا گرفتار هواهاى نفسانى و خودبینى است، تا گرفتار امورى است که در درون خود ایجاد کرده و براى خود شخصیت، مقام و موقعیت تصور کرده، از تاریکى اى که برخى از آن بالاتر از برخى دیگر است (نور:۴۰) نمى تواند نور الهى را به قلب خود منعکس کند، به همین دلیل کسانى که بخواهند قرآن را بفهمند و محتواى آن را دریابند و پلکان ترقى معنوى را طى کنند و بالا روند و به مقامات برسند و با هر خواندنى مقامى را کسب کنند، تنها راه این است که حجاب ها را برطرف کنند.پیشینه توجه به حجاب در ادبیات فارسی داستان درازی دارد، حافظ می گوید:حجاب راه تویى حافظ از میان برخیز***خوشا کسى که در این راه بى حجاب رود. (کلیات حافظ، ص ۶۳)شعر دیگرى که امام به آن استشهاد مى کند این مصراع است: تو خود حجاب خودى حافظ از میان برخیز(صحیفه امام، ج ۱۴، ص ۳۸۹).اکنون به انواع حجاب هایى اشاره مى کنیم که امام در این زمینه مطرح ساخته و خطرات آن را بازگو کرده است. اهمیت این مطالب در نگرش ایشان به فهم قرآن و حساسیتى است که به سیر و سلوک، خودسازى و تصفیه نفس دارد و این مسائل را در نزدیک شدن به قرآن مهم مى داند.

 

3/1ـ حجاب خودبینى: امام خمینى، در آغاز راه یکى از حجاب هاى بزرگ رسیدن به معارف قرآن را، خودبینى ذکر مى کند. بیمارى خودبینى چنان است که خود را بى نیاز از دیگران مى بیند و فکر مى کند که درست مى اندیشد، درست مى داند و در مقامى نیست که به دیگران احتیاج داشته باشد، به همین دلیل حاضر نیست به سخن دیگران گوش دهد و اگر گوش مى دهد از آن جهت است که خطایش را بازگوید، نه اینکه مطلبى را دریابد و راه خطایى را تصحیح کند. غرور نفس از بزرگترین خطراتى است که انسان پیدا مى کند و مانع تکامل او مى شود. در این باره امام  خمینى یکى از حجابهاى بزرگ را، حجاب خودبینى می داند که شخص متعلّم، خود را به واسطه این حجاب مستغنى بی نیاز از استفاده دیگران می داند. و این روحیه استغنا از شاهکارهاى مهم شیطان است که همیشه کمالات موهومه را بر انسان جلوه دهد و انسان را به آنچه که دارد راضى و قانع کند و ماوراى آنچه پیش او است هر چیز را از چشم او ساقط کند.(آداب الصلاة، ص ۱۹۵).امام در این باره به مثال هایى اشاره مى کند که در ارتباط با قرآن و قرآن پژوهان است. حجاب خودبینى به استفاده کننده از قرآن اختصاص ندارد. براى فیلسوف، عارف و فقیه نیز غرور علمى و عملى وجود دارد و هر کدام از این دسته ها در اثر بزرگ بینى خود، دچار آفت مى شوند، اما این خطر براى کسى که در محضر قرآن است و گمان مى کند با تجویدى که مى داند از قرآن بیشتر بهره مى برد یا ادیبى که لغات و ترکیب کلمات قرآن را به خوبى مى داند و مى شناسد و زیبایى هاى معانى و بدیع را مى تواند توضیح دهد، یا کسى که قرآن را به قرائت هاى مختلف مى خواند و این قرائت ها را مى شناسد و حتى مى داند دلیل آنها چیست و چه کسانى طرفدار این قرائت ها هستند، بیشتر دست مى دهد;اما مشکل این است که این دانستنى ها کمالات وهم انگیزى است که مانع دریافت حقایق قرآنى مى گردد و از طى مسیر باز مى دارد. به همین دلیل ایشان معتقد است که: شخص مستفید از قرآن، باید تمام این پرده ها را بدرد و از پشت این پرده ها قرآن را ببیند و اگر پرده اى را شکافت تصور نکند که کار تمام شده، بلکه ممکن است پرده اى دیگر وجود داشته باشد. آنگاه ایشان داستان موسى و خضر را یادآورى مى کند که موساى پیامبر اولوالعزم و کلیم الله، به مقام بزرگ نبوت قناعت نکرد و به دنبال مقام بالاترى رفت که در شخص دیگرى وجود داشت و چون او را ملاقات کرد با آن تواضع و خضوع گفت: آیا ممکن است که تو را همراهى کنم تا آنچه را که آموخته اى به من  بیاموزى. (آداب الصلاة، ص ۱۹۵). البته کمتر عالم اخلاق و عرفان و سالکى دیده مى شود که از خطر خود بینى سخن نگفته باشد(به عنوان نمونه: کاشانى، عبدالرزاق، ص ۵۷۳،.) و حجاب بودن آن را براى رسیدن به کمالات و پیمودن راه معنویات بازگو نکرده باشد، به همین دلیل در قرآن این آموزه: «قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً». (طه: ۱۱۴) بگو پروردگارا بر دانش من بیفزا، به عنوان دستورى آمده که پیامبر مأمور مى شود این فرهنگ را ترویج کند;زیرا انسان هر اندازه داراى مرتبه کمال باشد، نباید گمان کند کار تمام شده و راه به پایان رسیده، بلکه همواره باید پرده را کنار بزند تا به آن مقصد برتر برسد.

 

3/2ـ حجاب عقاید و آراى فاسد:یکى از موانع دریافت حقایق قرآنى، عقاید فاسدى است که شخص را از دریافت نورانیت قرآن باز مى دارد. عقاید فاسد، یا به این است که به ظاهر کتاب توجه می کند و لایه های زیرین و معانی باطنی آن را توجه نمی کند، یا به این است که منکر معارف انسان شناسی قرآن و جهان هستی می شود. این عقاید و آرا به گونه اى عمل مى کند که از ارزش و قدسیت قرآن، یا معارفى که مرتبط با این کتاب الهى است مى کاهد;به گونه اى که قارى آن را مى خواند، ولى چون اعتقاد چندانى ندارد، یا نسبت به معارف الهى و آفاق معنایی آن بى عقیده است، در برابر مطالب قرآنى بى تفاوت است، یا به دیده شک و بدبینى به آنها نگاه مى کند.عقاید فاسد، تنها این نیست که مثلا فردى غیر مسلمان به قرآن، به عنوان یک کتاب معمولى نگاه مى کند، و با حس کنجکاوى مى خواهد ببیند این کتاب مسلمانان چیست، بلکه گاهى مسلمان است، اما به دلیل فسق و فجور، یا شبهات دیگران در تردید قرار گرفته;بدین روى، ایمانى به مطالب قرآن ندارد و همین امر مانع رسیدن او به لایه هاى دیگر معارف قرآن مى گردد. کسى که قرآن مى خواند و در طلب عمق معارف قرآن است، باید مقدماتى علمى و عملى در خود فراهم کند تا بتواند از دریاى بى پایان قرآن استفاده کند. دریاى قرآن عشق و محبت مى خواهد;قارى باید اعتقاد داشته باشد که کلام الهى، مالامال از معارف بلند است، چنین فردى باید جستجو کند و با تدبّر و تفکر ژرفاى آن را بکاود تا اشیاى گرانبها را به دست آورد. امام خمینى مى گوید:یکى دیگر از حجب، حجاب آراى فاسده و مسالک و مذاهب باطله است، که این گاهى از سوء استعداد خود شخص است و اغلب از تبعیت و تقلید پیدا مى شود. و این از حجبى است که مخصوصاً از معارف قرآن ما را محجوب نموده(آداب الصلاة، ص ۱۹۶) ]است{مشکل این نیست که به معارف بلند نمى رسند و حجاب مانع رسیدن آنها مى شود، بلکه گاهى به این معارف هم مى رسند، اما به دلیل همان عقایدى که دارند، آن معارف را توجیه مى کنند و به تعبیر امام از ظاهرش بر می گردانند و یا به آن معانى عمیق به نظر فهم، نگاه نمى کنند. نمونه اى که ایشان ذکر مى کند، مسئله لقاء الله و معرفت الله است. با اینکه در این زمینه روایات زیادى با اشاره و کنایه و حتى صریح رسیده، اما عده اى راه رسیدن به آن را مسدود مى دانند و این ادله را تأویل و توجیه مى کنند و می گوید، خیلى مایه تأسف براى اهل الله است که یک باب از معرفت را که مى توان گفت غایت بعثت انبیا و منتهاى مطلوب اولیا باشد، به روى مردم مسدود کنند و دم زدن از آن را کفر محض وزندقه صرف بدانند. این معارف انبیا و اولیا را با معارف عوام و زنها در خصوص ذات و اسما و صفات حق مساوى مى دانند، بلکه گاهى از آنها بالاتر نیز بروز کند. و می گویند فلان یک عقاید عامیانه خوبى دارد، اى کاش ما به همان عقیده عامیانه بودیم.(همان، ص ۱۹۷)بنابراین حجاب عقاید فاسد در هر مرتبه و درجه اى که باشد، نسبت به همان درجه، مانع از دریافت معارف و قرآن مى گردد;همچنین به نسبت اهمیت موضوع و کمال مناسب آن مرتبه است. البته باید متوجه بود که اگر امام خمینى مشکل مخالفان عرفان را مثال مى زند به این مفهوم نیست که بحث حجاب تنها در مورد مباحث عرفانى مطرح است، بلکه عقاید فاسد در هر مرتبه اى که باشد مانع از رسیدن به قرآن است.

 

3/3ـ حجاب معاصى: یکی از موانع دیدن و رسیدن به حقایق قرآنی گناه است.زیرا پرده هاى مانع گوناگون است. همان طور که خودیت و اَنانیّت مانع دریافت حقایق است و عقاید فاسد، ریشه هاى معرفت را از بنیاد مى سوزاند، گناه و کدورات برخاسته از طغیان و سرکشى نسبت به ساحت قدس پروردگار، مانع رسیدن نور معارف و ادراک حقایق مى گردد. درباره نقش گناه و حجاب واقع شدنش سخن هاى بسیارى مطرح است. گناه باعث فرو رفتن در ظلمت و سبب زنگار دل مى شود;موجى است که انسان را به ساحل پرتاب مى کند، سیلى است متوالى که او را به راه هاى دور مى کشاند، حرمان و حسرتى است که از طلب حقایق باز مى دارد، خوى بد، شهوت شکم و فرج، آفت هاى زبان، خشم و حقد و حسد، اذیت و آزار دیگران و تجاوز به مال و ناموس مردم، کبر و عجب و غرور، همه اینها پرده هایى است که نمى گذارد نور معرفت مشاهده گردد. این پلیدى ها روان شخص و جامعه را آلوده مى کند. وقتى دروغ، دزدى، خیانت، پیمان شکنى، رشوه و ظلم جریان پیدا کرد، چشمان مردم درست نمى بینند و گوش ها درست نمى شنوند و درست تصمیم نمى گیرند و درست عمل نمى کنند;چون پرده هاى ضخیم گناه، مانع شناخت مى شود. در فرهنگ قرآن همان طور که تقوا و عمل به دستورات الهى مایه شناخت و تشخیص مى شود: «إِنْ تَتَّقُوا اللهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَاناً». (انفال: ۲۹)ـ اگر تقواى الهى داشته باشید خداى متعال براى شما فرقان قرار مى دهد ـ یا کسانى که در مسیر هدایت قرار گرفتند، هدایت بیشترى نصیب آنها مى شود و خدا به آنها قدرت تقوا مى دهد: «وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدىً وَآتَاهُمْ تَقْواهُمْ»(محمد: ۱۷)، همان طور هم اگر گناه کردند، به دل هاى آنها پرده مى کشد: «کَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ ». (مطففین: ۱۴) و زنگار بر دلهاى شان مى نشیند. به همین دلیل امام خمینى مى نویسد: یکى دیگر از حجب که مانع از فهم قرآن شریف و استفاده از معارف و مواعظ این کتاب آسمانى است، حجاب معاصى و کدورات حاصله از طغیان و سرکشى نسبت به ساحت قدس پروردگار عالمیان است که قلب را حاجب شود از ادراک حقایق.(آداب الصلاة، ص ۲۰۱).در تحلیل چگونگى تأثیر گناه بر قلب، ایشان تجسم اعمال را توضیح مى دهد که هر یک از اعمال شایسته یا ناشایسته در عالم ملکوت صورتى دارد که به واسطه آن در باطن ملکوت نفس یا نورانیت ایجاد مى شود که در نتیجه قلب پاک و نورانى مى گردد; زیرا آیینه صاف و صیقل داده شده، حقایق عالم به خوبى در این قلب صاف و شفاف تجلى مى یابد و حقایق و معارف الهى در آن ظهور پیدا مى کند، یا برعکس، ملکوت نفس در اثر گناه ظلمانى و پلید مى شود، زیرا آیینه زنگار زده و چرکین، معارف الهى و حقایق غیبى را منعکس نمى کند، و چون قلب در تحت فرمان شیطان واقع مى شود; روح شخص گناهکار زیر سلطه شیطان قرار مى گیرد و شنوایى و بینایى و دیگر قواى او به تصرف آن پلید در مى آید. گوش از معارف و مواعظ الهى به کلى بسته مى شود و چشم، آیات درخشنده الهى را نمى بیند و از دیدن حق و آثار و نشانه هاى آن عاجز مى گردد. دل نیز نمى تواند در دین دانایى کسب کند و از تفکر در آیات، و یادآورى حق و اسما و صفات محروم مى گردد; چنانچه خداوند فرموده است:«لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِکَ کَالاَْنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» (اعراف: ۱۷۹);(آداب الصلاة، ص ۲۰۱) آنان را دل هایى است که با آن در نمى یابند و چشمانى که بدان نمى بینند و گوش هایى که با آن نمى شوند، اینان چون چهارپایانى هستند بلکه گمراه تر.

 

3/4ـ جمودگرایى یا بینش انحصارى:منظور از بینش انحصارى آن است که شخص تحت تأثیر یک اندیشه و مرام، و یا فکر مؤلف و مفسرى گمان کند تنها آنچه آنها گفته و نوشته اند درست است و دیگران حق اظهار نظر ندارند.این حجاب، همچون شعاع نورى است که مانع استفاده از نورهاى دیگر مى شود و نمى گذارد که نورهاى دیگر دیده شود. یکى از مشکلات بزرگى که در فرهنگ ادیان وجود دارد، این است که برخى دینداران مقلد یا شبه مقلد گمان مى کنند، آنچه خود به آن رسیده یا دیده اند، یا در کتاب ها آمده حق است و اگر دیگران بخواهند در ابعاد دیگر آیه تفکر و تدبر کنند، تفسیر به رأى و برخلاف دین و شریعت است.گویا ـ باواریسى که کردم ـ در کتاب هاى عرفانى و تفسیرى نسبت به خطر جمودگرایى با بینش انحصارى، به عنوان یک حجاب مطلبى وجود ندارد، و هر چند این مطلب در عصر ما روشن است، اما شاید به توان گفت به جز در سخنان امام، در دیگر آثار دیده نشده که جمود گرایی را یکی از حجاب های فهم بداند و بگوید، یکى از حجب که مانع از استفاده از این صحیفه نورانیه است، اعتقاد به آن است که جز آن که مفسرین نوشته یا فهمیده اند کسى را حق استفاده از قرآن شریف نیست و تفکر و تدبر در آیات شریفه تفسیر به رأى است، تفسیری  که ممنوع شده است ـ در حالی که آنان اشتباه نموده اند; و به واسطه این رأى فاسد و عقیده باطل، قرآن شریف را از جمیع فنون استفاده عارى نموده و آن را به کلى مهجور نموده اند. استفادات اخلاقى و ایمانى و عرفانى به هیچ وجه مربوط به تفسیر نیست تا تفسیر به رأى باشد(همان، ص ۱۹۹).اگر قرآن را لایه به لایه و داراى ظاهر و باطن بدانیم و افراد از نظر علمى صلاحیت داشته باشند و بر اساس قواعد فهم و تفسیر عمل کنند، نباید اندیشه را منحصر به دیدگاه پیشینیان کنیم و مبناى صحت و فساد را روش مشهور و یا عده اى خاص از گذشته بدانیم. اگر سخنى منطقى و مستدل و مستند به کلمات وحی باشد، در هر بُعدى که از معارف اجتماعى، سیاسى، فلسفى و عرفانى باشد و یا استفاده از نکات و اشارات قرآن باشد، قابل تأمل و تفکر است، هر چند جدید باشد. البته این سخن امام خمینى به عنوان مثال و متناسب با کتاب آداب الصلاةو گرایش عرفانى ایشان، یعنى مسائل معنوى و عرفانى است، بنابراین شخص نباید بر اقوال مفسرین جمود داشته باشد و استفاده از قرآن، حق انحصارى گروهى خاص تلقى گردد. هر کس که صلاحیت علمى دارد و علوم مبادى و مقدمات فهم قرآن را آموخته، دلیلى ندارد که نتواند بیاندیشد و در این عرصه تکاپو بکند و یا دیگران را محروم از اندیشه کند و گویی آنچه خود می اندیشد، درست و تفسیر دیگران نادرست است. به این دلیل ایشان تأکید مى کند که تفکر و تدبر در آیات شریفه تفسیر به رأى نیست تا عده اى قرآن را محدود به رشته اى کنند و این کتاب شریف را از جمیع فنون استفاده عارى نمایند و آن را به کلى مهجور کنند. از این رو،ایشان در جاى دیگر تأکید مى کند: آنچه من عرض مى کنم این است که اشخاصى که رشد علمى زیاد پیدا نکرده اند و در مسائل اسلامى وارد نیستند، نباید در تفسیر قرآن وارد بشوند(تفسیر سوره حمد، ص ۹۵٫)، و این مطلب غیر از جمود گرایى و بینشى است که در کتاب آداب الصلاة مطرح شده و یکى از حجاب هاى مانع رسیدن به حقایق معرفى مى گردد.

 

بازگشت به قرآن

 

یکی از مسائل قرآن پژوهان معاصر طرح بازگشت به قرآن در دوره اخیر است. این اندیشه از اواخر قرن سیزدهم هجرى در جهان اسلام مطرح شد و حرکتى در میان مصلحان مسلمان به وجود آمد که مسلمانان جهان را به شناخت و بازیابى مجدد قرآن فرا مى خواند و از این طریق، بیدارى و رستاخیز نوین فکرى، سیاسى و اجتماعى مسلمانان را خواهان بود، به گونه اى که بتواند هویت گم شده و تضعیف شده مسلمانان را زنده کند و آنان را به مقاومت در برابر استعمارگران و در نهایت احیاى مجدد عزت و عظمت دیرین وادارد. (ر. ک: یوسفی اشکوری، در دانشنامه قرآن، ج۱، ص۳۴۵؛ خرمشاهی، تفسیر و تفاسیر جدید، ص۲۰). این اندیشه از دغدغه ای برخاسته بود که در قرآن آمده و شکایت از مهجوریت دارد: «وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً». (فرقان: ۳۰) پیامبر از روى شکایت مى‏گوید: پروردگارا! قوم من این قرآن را رها کردند. این حرکت تأثیر بسیاری برجای گذاشت و موجب توجه فراوان به انواع دانش های قرآنی بویژه تفسیر با گرایش های گوناگون آن و از آن جمله تفسیر اجتماعی شد. از آنجا که امام خمینی در طرح تعظیم قرآن به این اندیشه، بهای لازم می دهد و بارها سخن از مهجوریت این کتاب و لزوم بازگشت به قرآن را دارد.(صحیفه امام، ج۱۳، ص۲۷۵؛ ج۱۶، ص۳۴، ۳۸، ۳۹، آداب الصلاة، ص۱۹۶-۱۹۹)، بایسته توجه مستقل است.

 

مفهوم بازگشت:این پرسش مطرح شده که مفهوم بازگشت چیست و چه اهدافی را دنبال کرده است.تردیدی نیست که این طرح، در واکنش به موضوع بی توجهی به جایگاه قرآن در دوره معاصر برجسته شده است. چنانکه عده ای از آن به عنوان نفی مهجوریت یاد کرده اند. (مطهرى، ج‏۲۴، ص: ۵۳۳)، این ایده یک بعد ایجابی دارد که روشن است، اما به لحاظ سلبی مفهوم ایده، این نبوده که مسلمانان قرآن نمى خوانند، یا این کتاب، ارزش و تقدس خود را از دست داده است، بلکه بر عکس، بسا در ظاهر، قرآن بسیار مورد احترام بوده است; ولى در گورستان ها و مجالس مردگان و براى زینت خانه و تزیین خطاطى رونقى بس وسیع داشته است. ورود به خانه نو با قرآن تبرک مى گردید، شروع زندگى ها با قرآن بود;اما این سئوال مطرح بود که آیا هدف از نزول این کتاب این بوده و آیا دلیل عزت یافتن مسلمانان این کارکردها در کتاب بوده است؟ از سوی دیگر این کتاب تا چه اندازه در متن زندگی مردم قرار دارد و مردم دستور زندگی خود را از این کتاب می گیرند، حتی امام در جایی شکوه می کند که اگر استفاده از قرآن دچار ممنوعیت شود، تفکّر و تدبّر در آیات شریفه به عنوان تفسیر به رأى ممنوع شناخته شود، گویی قرآن شریف را از فنون استفاده عارى نموده و آن را مهجور ساخته اند.(آداب الصلاة، ص ۱۹۹).یا این پرسش مطرح شده است که این کتاب در به کارگیرى و تنظیم حیات اجتماعى و سیاسى مسلمانان صاحب چه جایگاهى دارد؟ پاسخ به این پرسش ها از نظر این متفکران این بوده که چون قرآن جایگاه والا و ارزش چندانى نزد مسلمانان ندارد، یا دست کم در مقام عمل چنین نبوده، باید به قرآن بازگشت. امام در این زمینه به صراحت می گوید: اسلام امروز مظلوم است و قرآن مهجور است. احکام قرآن مهجور است. اینکه در مأذنه ها اذان مى گویند و در مساجد نماز خوانده مى شود و اکثر احکام سیاسى اسلام اعتنا نمی شود، قرآن از مهجوریت بیرون نمى رود. از این رو، در ادامه می گوید، البته قرائت قرآن و حاضر بودن قرآن در تمام شئون زندگى از امور لازم است; لکن کافى نیست. قرآن باید در تمام شئون زندگى ما حاضر باشد. قرآن وقتى مى فرماید: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبلِ اللهِ جَمیعاً  وَ لاتَفَرَّقُوا». و مى فرماید: «وَ لاتَنازَعُوا فَتَفشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُم»; (انفال: ۴۶) اگر به این احکام مترقى سیاسى عمل بشود، از مهجوریت خارج و سیادت عالم از آن شماست.(صحیفه امام، ج۱۶، ص۳۸ ـ ۳۹)

 

بستر گرایش به بازگشت:دلیل طرح بازگشت به قرآن، هر چند در مرحله نخست مشکلات جهان اسلام و احساس عقب ماندگى جوامع مشرق زمین و تحقیر شخصیت و کاهش یافتن موجودیت مسلمانان در رویارویى با غرب و استعمار اروپایى بود و مصلحان، دوران عظمت و شکوه نخستین مسلمانان و خیزش فرهنگى و اجتماعى و علمى صدر اسلام را به یاد مى آوردند و مى دیدند که این پویش و حرکت، دیگر وجود ندارد و مسلمانان در رکود، تحجر، انحراف، خرافه پرستى و شکل گرایى و تکیه بیش اندازه به شعارها به سر مى برند. از این رو می پرسیدند، عامل آن شکوه و تمدن چه بود، و امروز چه باید کرد؟ آنها راه نجات را در بازگشت به آموزه هاى نخستین اسلام مى دانستند و قرآن را تنها سند وحیانى و تحریف نشده و مقبول تمام مسلمانان به حساب مى آوردند.(اسدآبادى، سیدجمال الدین و ،العروة الوثقى، ص ۱۹۵). آنها می گفتند، این قرآن بود که عصر جاهلى اعراب را به عصر دانش و ترقى و عزت و شکوه دگرگون ساخت;این قرآن بود که عقاید بت پرستى و خرافه گرایى را به آموزهاى توحید و عقاید منطقى و برهان پذیر تغییر داد.این قرآن بود که جنگ و خون ریزى، اختلاف و تشتت اعراب را نابود ساخت و وحدت و معنویت و اخلاق را براى آنها به ارمغان آورد. بیدارگران جهان اسلام، مى دیدند که هرچه از آموزه هاى قرآن فاصله گرفته اند، مشکلات آنان زیادتر شده و بدبختى و نکبت دامنگیر آنان گردیده است. امام خمینی در بخشی از سخنان خود به این نکته اشاره می کند و مفهوم بازگشت به قرآن را در چند نقطه محوری می داند، یکی بیرون آوردن قرآن از صحنه فردی به اجتماعی (صحیفه امام، ج۱۳، ص۲۷۵؛ ایازی، تفسیر قرآن مجید، ج۴، ص۴۲۵)، آگاهی از مقاصد قرآن.(آداب الصلاة، ص ۱۹۴) توجه به عمل شدن به قوانین. (کشف الاسرار، ص۲۲۰) امام این نکات را از بعد سلبی آن مطرح می کند و لذا بیش از هر چیزی خطر را از بی هویت و تسلیم شدن مسلمانان در برابر سلطه مستبدان و مستکبران جهان می داند. (صحیفه امام، ج ۱۵، ص ۲۹۰٫). ایشان با تحلیلی از چگونگی این کتاب به صورت سئوال می گوید: یکى از مراتب مهجوریّت از قرآن، که – مراتب بسیار و منازل بى شمار دارد- که مثلا ما این صحیفه الهیّه را جلدى پاکیزه و قیمتى نمودیم و در وقت قرائت یا استخاره بوسیدیم و به دیده نهادیم، آن را آیا مهجور نگذاشتیم؟آیا اگر غالب عمر خود را صرف در تجوید و جهات لغویّه و بیانیّه و بدیعیّه آن کردیم، این کتاب شریف را از مهجوریّت بیرون آوردیم؟آیا اگر قرائات مختلفه و امثال آن را فرا گرفتیم، از ننگ هجران از قرآن خلاصى پیدا کردیم؟آیا اگر وجوه اعجاز قرآن و فنون محسّنات آن را تعلّم کردیم، از شکایت رسول خدا ـ صلّى الله علیه و آله و سلم ـ مُسَتخْلَص شدیم؟ هیهات! که هیچ یک از این امور مورد نظر قرآن و مُنَزِّلْ عظیم الشأن آن نیست. (آداب الصلاة، ص۱۹۶ ـ ۱۹۹).

 

دیدگاه ها:اندیشه بازگشت به قرآن در میان تعبیرها و تفسیرهای گوناگونی بیان شده تا جایی که نشان می دهد رویکرد و نگاه این متفکران جا به جا متفاوت است که به نمونه هایی از آن اشاره می شود: ۱)حرکت اصلاحی و فکری در میان مسلمانان؛۲)مبارزه با بدعت ها و خرافات؛ ۳)کسب هویت و شخصیت، ۴)مبارزه با استعمار و استبداد؛ ۵)آگاهی بیشتر از مقاصد کتاب. ۶)قرآن بسندگی. به لحاظ تاریخی، جامع ترین اندیشه از آن سید جمال الدین اسد آبادى و شیخ محمد عبده، بوده که نخستین بار شعار بازگشت‏ به قرآن را مطرح ساخته، هر چند که نوعى حرکت سیاسى، در جهت مبارزه با استعمار و اتحاد اسلام (پان اسلامیسم) براى تشکیل یک نظام اسلامى بود. آنان با انتشار مجلّه‏ى عروة الوثقى (چنگ زدن به ریسمان خدا، واژه‏اى قرآنى کنایه از تمسک به قرآن و اتحاد مسلمانان) از مبارزه اجتماعى و اصلاح دینى سخن مى‏گفتند و استدلال‏هاى خودشان را مشحون از آیات قرآنى مى‏کردند و هدفشان از این شعار، مبارزه با استعمار، دیکتاتورى و حکومت هاى خودکامه در کشورهاى اسلامى و حاکمیت یافتن قوانین اسلامى بود. این حرکت نقش بسیار مؤثرى در بیداری مسلمین برجای گذاشت، و به دنبال خود موجى در میان مصلحان مسلمان و به ویژه در کشور مصر و در نهایت در ایران به وجود آورد. و خصوصیت اصلى آن بازگشت، نهضت بیدارى و آگاهى از تمدن اسلامى و مبارزه با فرهنگ استعمارى غرب بود. (ایازی، قرآن اثرى جاویدان، ص: ۴۴،۵۳). اما در ادامه این سیر شاهد حرکت های دیگر فرهنگی برای مبارزه با خرافات و بدفهمی و مبارزه با جا به جا شدن مفاهیم دینی و مسائل دیگر هستیم. بخشی از نواندیشان اسلامی بعدی بیشتر در فکر اصلاح فرهنگی بودند. از پیشروان این اندیشه که مبناى کار خود را همین شعار قرار دادند، باید از: شبلى نعمانى (م ۱۳۳۲ق)، اقبال لاهورى (م ۱۳۵۷ ق)، ابو الکلام آزاد (م ۱۹۵۸ م)، رشید رضا (م ۱۳۵۴ ق)، مصطفى المراغى (م ۱۳۶۴ق)، جمال الدین قاسمى (م ۱۳۳۲ق)، حسن البنا (م ۱۳۶۸ ق)، سید قطب (م ۱۹۶۶م)، فرید وجدى (م ۱۹۵۴م)و یا حرکت های تقریبی و مبارزه با اختلاف و نزاع های مذهبی، مانند محمود شلتوت (م۱۹۶۳م)و محمد غزالى (م ۱۴۱۶ق)، (ر.ک: کیف نتعامل مع القرآن، ص۳۰) یاد نمود.(خرمشاهى، ص۲۰). البته تفسیر های دیگری از این عنوان باز شده، که شگفت انگیز است، مانند نفی اعتبار حدیث، حرکتی که قرآنیون بوجود آوردند.(ر.ک: قاسم احمد، العودة الی القرآن) و یا این نظر که مسلمین هیچ چاره ندارند غیر از آنکه به قرآن بازگشت به تفسیر بهتر حرکت کنند. چنانکه برخی تلقی ساده تری از موضوعارائه داده و گفته اند، قرائت آنرا منحصر به ماه رمضان نکنند، درس و تفسیر قرآن جزو برنامه‏هاى لازم، بلکه از واجب‏ترین آنها باشد. همچنانکه اهل الجزائر با رجوع به قرآن، و درس و بحث و عمل به آن از اسارت و بردگى دولت فرانسه با یک پیکار مقاوم چندین ساله توانستند خودشان را از چنگال مسموم خونین آنها نجات دهند.(حسینی طهرانی، ج‏۳، ص۱۰۶).

 

بازگشت به قرآن در ایران:نخستین کسى که شعار بازگشت به اسلام و قرآن را با ویژگى هاى یاد شده در جهان سر داد، یک عالم دینی ایرانی و شیعی یعنی سید جمال الدین اسدآبادى شیعه بود که به یکایک کشورهاى اسلامى رفت و از نزدیک با بدبختى ها و گرفتارى هاى مسلمانان آشنا شد و تنها راه درمان این بیمارى، را بازگشت قرآن دانست. (البهى، محمد، ص۷۴ ـ مطهرى، ج‏۲۴، ص: ۱۰۹- ۱۰۶).  اما شگفت انگیز آنکه بازخورد این موج در ایران اندکی طول کشید و این مهم در یک برش مشخص از تاریخ معاصر کشور ما معنای دیگری پیدا کرد: در شرایط پس از شهریور۱۳۲۰٫ یعنى در میهنى اشغال شده، ایمانى رها شده از چنگ استبداد، و به صحنه آمدن مارکسیسم. در چنین شرایطی بازگشت به قرآن، در ایران، بعد فرهنگی پر رنگ پیدا کرد و بازگرداندن رایحه وحى و بازاندیشی در تفکر دینی و خود مشروط به اندیشیدن و فهمیدن قرآن شد و این پرسش به میان آمد که چگونه مى‏توان بار دیگر، صداى سخن وحى را از نو، باز شنفت؟ طنین آن کلام، چگونه به گوش مؤمنان و منکران باید برسد؟ (شریعتی، محمد تقی، ص ۱۳). بعدها این دعوت با راه حل های مناسب آن زمان در میان متفکران و مصلحان معاصر مورد بازخوانى مجدد قرار گرفت و این دعوت بازگشت‏ به متن، براى بازاندیشى حقیقت دین را صلا داده شد، و برای آن کتاب ها و مقالات بسیار نوشته شد. (از آن جمله بازگشت به قرآن مهندس مهدی بازرگان، بازگشت به خویش دکتر علی شریعتی) تا جایی که این حرکت رونق بسیار گرفت و درس تفسیرها و بیان معارف قرآن به صورت موضوعی در شهرها و مساجد و منازل شکل گرفت؛ مانند درس تفسیر آیت الله طالقانی،(گرایشهای اجتماعی در تفسیر پرتوی از قرآن. مجموعه مقالات کنگره علمی علامه طالقانی در دانشگاه مفید. ص۱۴۱)استاد محمد تقی شریعتی،(مجموعه مقالات همایش، ج۲،اندیشه اجتماعی در تفسیر نوین، ص) مهندس بازرگان، استاد مطهری، (مطهرى، ج‏۲۴، ص: ۱۰۹) اما سوکمندانه این اندیشه در میان فقیهان و حوزویان کمتر مطرح شد و از میان آنان تنها، این امام خمینى بود که بارها به مسئله رفع مهجوریت قرآن اشاره کرد و راه بازگشت به عزت و چیره شدن بر مشکلات را احیاى مجدد فکر قرآنى و نوسازى اندیشه دینى و عمل به دستورات آن دانست.(ایازی، تفسیر قرآن مجید، ج۱، ص ۹۹،مهدوی راد، ص ۳۸۲) فرهنگ علمى و اجتماعى مراجع شیعه دعوت به این مقوله ها نبود و دغدغه هاى خود را در این گونه مسائل بروز نمى دادند. اما مرجعیت اصلاح خواه تنها به مسائل فقه نمی اندیشد و به واقعیات و نیازهای اجتماعی و حل مشکلات مسلمانان نیز می اندیشد. جالب اینجاست که اسدآبادى نخستین کسى بود که آیه: «إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْم حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ». (رعد: ۱۱) را مناسب با همین اندیشه و فضاى فکرى، و دعوت به احیاى جامعه و مبارزه با عقب ماندگى و تلاش براى اصلاح تفسیر کرد و گفت:اگر مى خواهید که به عزت اسلامى برگردید و تغییرى در جامعه ایجاد شود، خود باید گام بردارید، زیرا سنت خدا این است که خداوند حال جامعه اى را تغییر نمى دهد مگر آنکه خود تغییر دهنده آن باشند.(اسدآبادى، سیدجمال الدین و..،العروة الوثقى، ص ۱۹۵) امام خمینى نیز، این تفسیر را یادآور شد و برخلاف نظر کسانى مانند علامه طباطبایىکه با این تفسیر مخالفت مى کردند و این آیه را تنها درباره تغییر نعمت به نقمت مى دانستند نه تغییر از نقمت به نعمت،(طباطبایى، ج ۱۱، ص ۳۱۱) امام آن را تسرى به هر دو قسمت مى دادند و یکى از موضوعات آیه را ضرورت تحول از متن جامعه براى تغییر شرایط مى دانستند:« تغییراتى که در یک ملتى، یک قومى حاصل بشود، این منشأ یک تغییرات تکوینى، تغییرات جهانى، تغییرات موسمى مى شود و دستور است به اینکه تغییراتى که شما مى دهید، تغییراتى باشد که آن تغییرات دنبالش یک تغییراتى به نفع شما باشد. ..این تحول «ما بانفسکم»، «إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْم حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ»»، تغییر دادید «مابأنفس» در نفس خودتان را، یعنى آن حال پذیرش ظلم، متبدل شد به حال عدم پذیرش… قوم ما یک تحولى پیدا کرد، تغییر پیدا کرد، تا این تغییر حاصل نشده بود، تغییر نفسانى حاصل نشده بود، … پس خداى تبارک و تعالى تغییر نمى دهد مگر اینکه ما خودمان تغییر بدهیم خودمان را. (صحیفه امام، ج ۱۰، ص ۱۲۸ ـ ۱۳۰).

 

تحلیل امام از جامعه مسلمانان:اکنون براى اینکه اندیشه امام درباره بازگشت به قرآن روشن شود، موضع و تحلیل امام از وضعیت کنونى جامعه اسلامى نسبت به قرآن را بیان مى کنیم و نشان مى دهیم که ایشان بدین جهت ضرورت بازگشت به قرآن را مطرح مى سازد که قرآن در جامعه مهجور واقع شده و این هدیه آسمانى از نقش آفرینى بازمانده و آنچنان که بایسته است مقصد و مقصود آن در جامعه روشن نشده تا مردم به آن عمل کنند. ایشان در این باره مى نویسد:اى قرآن! اى تحفه آسمانى و اى هدیه رحمانى! تو را خداى جهان براى زنده کردن دل هاى ما، و باز کردن گوش و چشم توده فرستاده، تو نور هدایت و راهنماى سعادت ما هستى. تو ما را از منزل حیوانى مى خواهى به اوج انسانى و جوار رحمانى برسانى. فسوسا که آدمیزادگان قدر تو را ندانسته و پیروى از تو را فرض خود نشمردند. اسفا که قانون هاى تو در جهان عملى نشد تا همین ظلمتخانه و جایگاه مشتى وحشیان و درندگان که خود را متمدنین جهان مى دانند، رشک بهشت برین شود و عروس سعادت در همین جهان در آغوش همه درآید.(کشف الاسرار، ص۲۲۰)محور مهجور بودن در این سخنان، عدم توجه به ابعاد هدایتى و تربیتى قرآن و واقع نشدن آن در متن زندگى است. همچنین ایشان در این زمینه به ابعاد دیگرى اشاره مى کنند و مسئله مهجور بودن را در این معرفى مى کند که فقط به ظواهر عمل مى شود، اذان در گلدسته ها گفته مى شود و نماز بر پا مى شود، اما احکام سیاسى قرآن مورد بى اعتنایى واقع مى شود;و تا وقتى که به این ابعاد توجه نشود، قرآن از مهجور بودن بیرون نمى رود. ایشان یکى از این احکام سیاسى را چنگ زدن به ریسمان الهى و دورى جستن از تفرقه و اختلاف معرفى مى کند و تصریح مى کند، اگر به احکام مترقى سیاسى عمل شود، سرورى عالم نصیب مسلمانان مى گردد.(صحیفه امام، ج ۱۶، ص ۳۹)در جایى دیگر نیز مهجور بودن قرآن را به این مى دانند که مسائل مهم قرآنى مهجور شود، یا برخلاف آنها عمل شود.(همان، ج ۱۶، ص ۳۴) همچنین از قرآن به عنوان کتاب زندگى و کمال و جمال یاد مى کند که در حجاب هاى خود ساخته ما پنهان شده است و گنجینه اسرار آفرینش در دل خروارها خاکِ کج فکرى ما دفن و پنهان گردیده است، و زبان انس و هدایت و زندگى و فلسفه زندگى سازِ او به زبان وحشت و مرگ و قبر تنزل کرده است.(همان، ج ۲۱، ص ۷۷) در جاى دیگر به نمونه اى از مهجور بودن قرآن اشاره مى کند و مى گوید:اکثر آیات قرآن را کنار گذاشته ایم. قرآن را مى خواندیم و مى بوسیم و مى گذاریم کنار، اما آیاتى را که مربوط به جامعه و سیاست و جنگ است فراموش کرده، بلکه به فراموشى سپرده ایم.(همان، ج ۱۵، ص ۱۱)ایشان مسئله مهجور بودن قرآن را در وصیت نامه خود به شکل دیگرى بیان مى کنند:و مع الاسف به دست دشمنان توطئه گر و دوستان جاهل قرآن، این کتاب سرنوشت ساز، نقشى جز در گورستان ها و مجالس مردگان نداشت و ندارد;قرآن که باید وسیله جمع مسلمانان و بشریت و کتاب زندگى آنان باشد، وسیله تفرقه و اختلاف گردید و یا به کلى از صحنه خارج شد.(همان، ج ۲۱، ص ۳۹۵)بنابراین محور سخنان امام درباره مهجور بودن، بسنده کردن به ظواهر و دور شدن از پیام هاى اصلى قرآن و عدم توجه به مقاصد نزول و به ویژه در تحقق عدالت، عزت، استقلال و عمل به دستورات انسانى و اخلاقى و سیر و سلوک است.

 

روش بازگشت به قرآن: مصلحان اسلامى همگى بر این اساس، طرح بازگشت به قرآن را مطرح ساختند که جامعه اسلامى را به حیات دوباره و تمدن آن بازگردانند و تدابیرى براى احیاى مجدد اسلام و تحقق آرمان هاى بلند آن ارائه دهند. از نظر این دسته از مصلحان، مسئله بازگشت به قرآن دو سویه دارد، یک سویه آن داخلى، درونی و فردی دارد و یک سویه آن بیرونى و در برخورد با مسائل فرهنگی و سیاسی است. به عنوان نمونه امام که در جهت نفی سلطه و مقابله با استعمار خارجى و جلوگیری از چپاول منابع مسلمانان سخن می گوید،در خطاب به سفراى کشورهاى اسلامىبا یادآوری مشکلات مسلمین سخن می گوید این مسائل زیاد است; لکن مشکل بزرگ مسلمین این است که قرآن کریم را کنار گذاشته اند وتحت لواى دیگران درآمده اند. قرآن کریم که مى فرماید که: «وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللهِ جَمیعاً وَ لاتَفَرَّقُوا»، اگر مسلمین همین یک آیه را عمل بکنند، تمام اشکالات اجتماعى و سیاسى و اقتصادى و همه چیزشان بدون تشبث به غیر رفع مى شود.(صحیفه امام، ج۱۳، ص۲۷۵).سویه دیگر این بازگشت، بازگشت به فرهنگ و تمدن درخشان اسلامى و ایجاد وحدت بین مسلمانان است. از این رو بازگشت به قرآن باید اهداف معینى داشته باشد و از اصول و راهبردهایى که به این هدف بیانجامد پیروى کند. مهجوریت قرآن و مهجوریت اسلام به این است که مسائل مُهّم قرآنى و مسائل مُهّم اسلامى یا بکلى مهجور شود، و یا برخلاف آنها عمل شود. مانند دعوت به وحدت و منع از اختلاف که در قرآن کریم با تعبیرهاى مختلفى بیان شده است. بررسى کنیم به اینکه آیا این دو اصل مهم و سیاسى در بین مسلمین چه وضعى دارد. که اگر اطاعت از آن بکنند، تمام مشکلات مسلمین حل مى شود و اگر اطاعت نکنند فَشَل مى شوند و رنگ و بویشان از بین مى رود؟(صحیفه امام، ج۱۶، ص۳۴) چنانکه سیدجمال الدین اسدآبادى، معتقد بود که قرآن در میان مسلمانان غریب است و نقشى جز صورت و زینت ندارد و محتوا و پیام قرآن که بیدارى و عزت آفرینى است، فراموش شده است(العروة الوثقى، ص ۱۹۵). امام خمینى نیز در طرح بازگشت به قرآن به این نکات اشاره مى کند، و مى گوید:کتاب زندگى در حجاب هاى خود ساخته ما پنهان شده ودر دل کج فکرى هاى ما دفن و پنهان گردیده است. (همان، ج ۲۱، ص ۷۷٫)، اگر بخواهیم قرآن را از مهجور بودن خارج کنیم باید مردم را با مشکلات آشنا سازیم.(همان، ج ۷، ص ۴۱۵٫)در جایى دیگر ایشان مشکل مهجور بودن را در عدم فهم قرآن و راه بازگشت را فهم قرآن مى داند.(همان، ج ۷، ص ۳۹۳) یا از آنجا که بخشى از مهجور بودن مربوط به مسائل اجتماعى و سیاسى قرآن است، ایشان طرح توجه به آیات اجتماعى و سیاسى را ارائه مى دهد.(همان، ج ۱۵، ص ۱۱) جالب اینکه امام خمینى مانند سید جمال مهجور بودن قرآن را نیز ناشى از رفتار دولت هاى اسلامى و مخالفت هاى آنان مى داند.(همان، ج ۱۶، ص ۳۴ و همچنین وصیتنامه الهى ـ سیاسى، ج ۲۱، ص ۳۷۶٫)و استفاده ابزارى حکومت هاى فاسد مسلمان، از قرآن را عاملى مى داند که آنها براى اقامه جور و فساد خود و توجیه ستمگران و معاندان حق تعالى ارائه مى دهند.(همان)در این جاست که یکى از راه حل هاى بازگشت به قرآن، از نظر بسیاری از متفکران و از جمله ایشان، اصلاح ساختار حکومت ها و تغییر آنان مى باشد و به صراحت می گوید:چرا باید دولت هاى اسلامى با داشتن قریب یک میلیارد جمعیت و در دست داشتن ذخیره هاى زیرزمینى خصوصاً موج هاى نفت که رگ حیات ابرقدرت هاست و برخوردارى از تعلیمات حیات بخش قرآن کریم… اکنون به واسطه کج فهمى ها و غرض ورزى ها و تبلیغات وسیع ابرقدرت ها کار را به آنجا بکشانند که دخالت در امور سیاسى و اجتماعى که مورد احتیاج مبرم و از اهم امور مسلمین است… جرم شناخته شود. (همان، ج ۱۵، ص ۲۹۰).بنابراین امام خمینى بازگشت به قرآن را تغییر در بینش و بالا بردن سطح دانش مسلمانان، تغییر رژیم هاى وابسته و خود فروخته و مستبد، ایجاد نظام هاى آزاد و عادل، رفع اختلاف و نزاع و قرار گرفتن قرآن در متن زندگى مردم و برخوردارى از تعلیمات حیات بخش آن مى داند و این در صورتى حاصل مى گردد که قرآن به روى مردم باز باشد و دانشمندان کتاب هایى درباره قرآن بنویسند که به بیان مقاصد و تعالیم قرآن بپردازد. مفسر باید شئون الهى را به مردم آموزش دهد و مردم باید براى آموزش شئون الهى به آن رجوع کنند تا استفاده از آن حاصل شود. (آداب الصلاة، ص ۱۹۴)

 

فهرست منابع

 

1.       اسدآبادى، سیدجمال الدین و شیخ محمد عبده،العروة الوثقى، اعداد و تقدیم سیدهادى خسروشاهى. قم، بعثت،

 

2.       ایازی، سید محمد علی، تفسیر قرآن مجید بر گرفته از آثار امام خمینی، ۵جلد، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵ش.

 

3.       البهى محمد، صلة الاستعمار بالفکر الاسلامی. بیروت، دارالفکر.

 

4.      فیض کاشانى، علم الیقین، تحقیق محمد بیدار فر. قم انتشارات بیدار، چاپ اول،

 

5.       بیهقى،دلائل النبوة، بیروت، دارالکتب العلمیه.

 

6.       طباطبایى،محمد حسین، المیزان، بیروت. مؤسست الاعلمی للمطبوعات،، ۱۳۹۳ق.

 

7.       فیض کاشانى، المحجة البیضاء، قم، موسسه نشر اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین.

 

8.       کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران،

 

9.       کاشانى، عبدالرزاق: شرح منازل السائرینخواجه عبدالله انصارى، تحقیق محسن بیدارفر، قم، انتشارات بیدار، ۱۳۷۲ ش / ۱۴۱۳ ق.

 

10.    مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، دارالوفا،

 

11.    حافظ، کلیات حافظ، به اهتمام سیدابوالقاسم انجوى شیرازى،

 

12.    ایازی، سید محمد علی، قرآن اثرى جاویدان، رشت، کتاب مبین، ۱۳۸۱ش.

 

13.    مهدوی راد، محمد علی، آفاق تفسیر مقالات و مقولاتى در تفسیر پژوهى، ص: ۳۸۲

 

14.    شاهرودی، ارغنون آسمانى، جستارى در قرآن، عرفان و تفاسیر عرفانى ، رشت، کتاب مبین، ۱۳۸۴ش.

 

15.    بهاء الدین خرمشاهى، تفسیر و تفاسیر جدید، تهران، کیهان،

 

16.    گرایشهای اجتماعی در تفسیر پرتوی از قرآن. کنگره علمی علامه طالقانی در دانشگاه مفید.۱۳۸۹ش.

 

17.    مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏۲۴، ص: صدرا،

 

18.    قاسم احمد، العودة الی القرآن، مقدمه: دراسة تمهیدیة و تعلیق احمد عبد الحلیم عطیة، قاهره، مکتبة مدبولی الصغیر، ۱۹۹۷م.

 

19.    احمد صبحی منصور، القرآن و کفی مصدراً للتشریع الاسلامی، بیروت، الانتشار العربی، ط۱، ۲۰۰۵

 

20.حسینی طهرانی، نور ملکوت قرآن، ج‏۳، ۱۰۶

 

21.اسدآبادى، سیدجمال الدین و..،العروة الوثقى،

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

2 + 2 =