چرا از سارکوزی و تونیبلر یاد نگیریم؟
مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام):
۱ – ۲۸ ماه می۲۰۱۰ یکی از شیرینترین روزهای سیاسی نیکلا سارکوزی بود؛ لبخند پهن او نشان میداد نگران هیچچیز حتی فرانسوا اولاندی که زمرمه رقابتش با او به گوش میرسید نبود؛ سارکوزی چیزی شد که میخواست: قهرمان ملی. برای سارکوزی سایه دو رییسجمهوری قبلی سنگینی میکرد؛ اولی فرانسوا میتران بود که بالاخره با لابیهایش موفق شد در ژانویه ۹۱ میزبانی جامجهانی را برای فرانسویها بگیرد و دومی هم ژک شیراکی بود که در دوره او فرانسه میزبانی جام را به بهترین شکل انجام داد و جام قهرمانی هم با تبریکی دلنشین از شیراک به دستانشان سپرده شد. برای سارکوزی که آن روزها دیده بود فرانسویها چطور از این دو رییس به عنوان «قهرمان ملی» نام میبرند یک مورد بزرگ کم بود. در واقع راه رسیدن به دل مردم بالاتر از فعالیتهای سیاسی از راه سهلوممتنع دیگری میگذشت: گرفتن میزبانی یک تورنمنت مهم. برای سارکوزی عرصه سیاست شاید نشیبهای زیادی داشت ولی روز ۲۸ ماه می سارکوزی نشان داد چیزی از دو قهرمان ملی پیشین کم ندارد. او با لابیهای فراوان موفق شد، میزبانی جام ملتهای اروپا را در سال ۲۰۱۶ برای فرانسویها بگیرد. سارکوزی لبخند پهنی بر لب داشت.
۲- اینبار سالشمار دنیا عدد ۲۰۰۵ را نشان میدهد. تونی بلر آشفته است. او روزهای دشواری در بریتانیا سپری کرده بود و مجلسیها هم از هر فرصتی برای تخریبش استفاده میکردند. با این حال اندیشهاش جای دیگری را جستوجو میکرد. او با سران بسیاری از کشورها برای مهمترین اتفاق عمر خودش و بریتانیا لابی کرده بود. عرق سردی که بر پیشانیاش نشسته بود با خبر جنجالی و خوشحالکننده آن روز محو شد. به لندن برای سومینبار در تاریخ جواز میزبانی المپیک (برای ۲۰۱۲) داده شد تا این شهر اولین شهری در تاریخ باشد که سهبار میزبانی مهمترین رویداد دنیا را یدک بکشد. زمان چرخید و زمام به دستان کامرون رسید. او که البته بیشتر از هر بریتانیایی دیگر از «قهرمان ملی» بودن بلر اطلاع داشت، خیز بلندی برای محبوبیت برداشت و راه درست هم را انتخاب کرد. ابتدا به بهترین شکل برای میزبانی المپیک برنامهریزی کرد و سپس گام اصلی را برداشت. انگلیس برای میزبانی جامجهانی ۲۰۱۸ نامزد شد و درنهایت در لابی بازی به روسها باخت. با این حال بریتانیاییها برای مردی که تلاش کرد تا انگلیس را میزبان یک رویداد بزرگ کند، احترام ویژهای قائلند.
۳- ژانویه ۲۰۰۳ است. لولا دا سیلوا یک ماه است که زمام امور در برزیل را در دست گرفته و همان موقع هم خبر ویژهای برای «مردم فوتبال» دارد: برزیل میزبان جامجهانی ۲۰۱۴ میشود. برای برزیلیها که گرسنگی امانشان را بریده بود دو حس دربر داشت؛ خوشحال بودند که فوتبال به مهدش بازمیگردد و نگران بودند که با شکم گرسنهشان چه کنند. برای لولا این خبر زیاد دلچسبکننده نبود. او بهخوبی میدانست که پیش از خودش، هنریکه کاردوسو، کارهای لازم را انجام داده و بیشتر لابیها را یکتنه به دوش کشیده است؛ البته لابی او برای اعلام قطعی این رای انکارناپذیر است با این حال برای داسیلوا «قهرمان ملی» بودن به همینجا ختم نشد. دوم اکتبر ۲۰۰۹ لولا ضربه نهایی را به سیاست زد و در دل مردم برزیل جا گشود. وقتی روی سن، ژک روگ اعلام کرد برزیل میزبان بازیهای المپیک ۲۰۱۶ است کم مانده بود رییسجمهوری برزیل حرکات موزونش را بسط دهد و خوشحالیاش را با رقبای مغموم جشن بگیرد. لولا برای اولینبار در تاریخ المپیک را به آمریکایجنوبی کشاند. شاید بیدلیل نبود که در سال ۲۰۰۹ «تایم» ، لولا را تاثیرگذارترین چهره دنیا عنوان کرد.
۴ – ایران پیش از هماهنگی دولت و بهطور مستقل از طریق فدراسیون برای میزبانی جام ملتهای آسیا اقدام کرده است. نوع خبر خوشحالکننده و تا حدودی امیدوارکننده است.
پس از اینکه دیپلماسی سیاسی در این هشتساله در جامعه بینالملل شکست خورده است شاید از طریق دیپلماسی ورزش بتوان اعتماد کدرشده را شفاف کرد. در این میان فقط مانده دست از لجاجت و بدبینی برداشته و از سارکوزیها و تونی بلرها یاد بگیریم؛ روسایی که برای شادکردن مردمشان و پرآوازهترکردن نام کشورشان دست به هر لابی قانونی و شاید غیرقانونی زدند تا در دل مردم جا بگیرند. ایران برای میزبانی جامملتهای آسیا در سال ۲۰۱۹ نامزد شده و همت مسئولان عالیرتبه را طلب میکند. حالا در این میان بحث زیرساخت و مباحث اینچنینی به نوعی بیربط است زیرا گام اول همدلی برای رسیدن به اتفاقی است که در تاریخ فقط یکبار رخ داده و ایران با این همه وسعت و امکانات بالقوه فقط یک میزبانی از جام ملتهای آسیا دارد. شاید از دولت کنونی بیش از یک امضا برنیاید. شاید برای همین امضا هم مضایقه شود با این حال قانون این فرصت را به ایران میدهد که با یک نامهنگاری ساده از فدراسیون فوتبال آسیا تا رویکار آمدن دولت بعدی فرصت بگیرد؛ اما از ماجرای امضا گذشته باید به نقش سیاستمردان در گرفتن میزبانی تورنمنتهای مهم بندی ویژه اضافه شود: اجباری است! ایران برای بهدست آوردن جایگاهی که شایسته آن است به دیپلماسیهای راهگشا احتیاج دارد، چه دیپلماسی پاکتر و راهبردیتر از دیپلماسی ورزش؟ اینبار نه مثل لولا از خوشحالی در پوست نگنجیم و نه مثل کامرون از شکست بهراسیم. اینبار مثل بلرها و میترانها بایستیم، بجنگیم، لابی کنیم و میزبان شویم. ۲۰۱۹ نشد مهم نیست، دوره بعد و بعدتر ولی برای «قهرمان ملی» شدن بجنگیم و در دل مردم جا بگیریم.
منبع: روزنامه بهار
:::