منصور صفری

سربازهایی که د‌‌‌‌‌ر خواب ماد‌‌‌‌‌ران برگشتند‌‌‌‌‌

sarbaz

«من آخر از همه رسیدم. پسر کمک راننده گفت دونفر دیگر هم بیار. گفتم ما ١٨ تومن بلیت دادیم این اتوبوس ١٠ تومن هم نمی‌ارزه بعد هم برای خودمان جا نیست. راننده گفت دونفر دیگر هم سوار کنید، گفتیم جا نیست. گفت جبران می‌کنم، سریع‌تر می‌رم. همه‌مان شوق برگشتن داشتیم، رفتم دونفر دیگر را صدا کردم. وسط‌های راه یک پراید چسباند به اتوبوس و سریع یک نفر را سوار صندوق‌های اتوبوس کردند.» راننده تهدیدشان می‌کرد که اگر سروصدا کنند، تحویل پلیسشان می‌دهد. به ایست بازرسی که رسیدند، مهدی کریمی می‌خواست پیاده شود و اطلاع دهد که اتوبوس قاچاق دارد، راننده...