۱۷:۰۷ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۵

تسخیر: اولین روایت مکتوب از درون سفارت تسخیر شده امریکا در تهران

کتاب «تسخیر: اولین روایت مکتوب از درون سفارت تسخیر شده امریکا در تهران» نوشته خانم دکتر معصومه (نیلوفر) ابتکار، مترجم دانشجویان خط امام در دوران تسخیر لانه جاسوسی است که در آن دوران به نام «خواهر مری» بین گروگانها شناخته می شد. معصومه ابتکار، دانشجوی سال اول رشته مهندسی شیمی دانشگاه پلی تکنیک تهران بود که چندی پس از تسخیر سفارت آمریکا در تهران به علت مهارتش در کاربرد زبان انگلیسی به عنوان مترجم به جمع دانشجویان تسخیر کننده پیوست.

taskhir

مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): «تسخیر در تهران» اثر معصومه ابتکار ابتدا در سال ۱۳۷۱ به زبان انگلیسی نگاشته شد اما به دلیل امتناع دهها ناشر آمریکایی از چاپ آن در نهایت در سال ۱۳۷۹ توسط انتشارات مستقل «تالون بوکر» در کانادا منتشر شد و ترجمه آن در تهران توسط انتشارات اطلاعات انتشار یافت. این کتاب اولین و تاکنون تنها روایت مکتوب از درون سفارت تسخیر شده آمریکا در تهران است که یکی از دانشجویان حاضر در متن حوادث نوشته است.

گزیده‌ای از کتاب را در ادامه می‌خوانید:

محسن جلسه را این گونه آغاز کرد: «به نام خدا. آمریکایی‌ها به شاه اجازه ورود به آمریکا را داده‌اند و با این کار توطئه دیگری را علیه انقلاب آغاز کردهاند. اگر به سرعت اقدام نکنیم و اگر ضعف نشان بدهیم، ابرقدرتی مثل آمریکا قادر خواهد بود در امور داخلی هر کشوری در جهان مداخله کند.» (ص ۶۴)

محسن با شور و حرارت بسیار صحبت‌هایش را ادامه داد و آنگاه حرف آخر را زد: اشغال مسالمت‌آمیز سفارت آمریکا، بدون اسلحه. حاضران در جلسه همه شوکه شدند. بعضی از امکان عدم موافقت امام با این کار سخن گفتند. بحث‌های زیادی شد اما بالاخره «اکثریت موافقت کردند اشغال سفارت بهترین راه حل است و با اینکه در مورد موفقیت کار تردید داشتند، تصمیم به اقدام گرفتند… قرار بود برای کارهای مقدماتی گروه‌هایی تشکیل شود. یک گروه به عنوان متقاضی ویزا وارد سفارت شده، منطقه را شناسایی کرده و نقشه مقدماتی محل ساختمان‌ها و واحدهای داخل مجتمع را تهیه می‌کرد. گروه دیگر از ساختمان‌های بلند خیابان طالقانی و سایر خیابان‌های اطراف مشرف به سفارت، نقشه مجتمع را از بالا تهیه می‌کرد.» (ص ۶۸)

ابهام در مورد تأیید امام

«سه نفر از دانشجویان کمیته برنامه‌ریزی با آقای موسوی خوئینی‌ها ملاقات کرده و از او خواستند تا برنامه آنها را به استحضار امام برساند. او گفته بود اگر چه فکر می‌کند امام در اصل با اقدام آنها موافق است، اما از اینکه مستقیماً موضوع را با ایشان در میان بگذارد اکراه دارد. چون ممکن است برای امام به عنوان رهبر و عالی‌ترین مقام انقلاب دشوار باشد موافقت خود را آشکارا اعلام کند.

هیئت دانشجویان بر تقاضای خود اصرار ورزید و آقای خوئینی‌ها به آنها قول داد که در زمان مقتضی مسأله را به امام اطلاع دهد. از همان روز آنها اجازه اقدام گرفتند، یا لااقل این طور فکر می‌کردند!!

امام کمی قبل به مناسبت بزرگداشت ۱۳ آبان پیامی منتشر نمودند. این پیام دارای جمل‌های بود که آنها را متقاعد کرد اجازه امام را کسب کرده‌اند: «بر دانش‌آموزان، دانشگاهیان و محصلین علوم دینیه است که با قدرت تمام حملات خود را علیه آمریکا و اسرائیل گسترش داده تا آمریکا را وادار به استرداد این شاه مخلوع جنایتکار نمایند.» بعد از اشغال سفارت بود که متوجه شدیم آقای خوئینی‌ها نتوانسته‌اند به امام اطلاع دهند. با وجود این، امام بدون اینکه بدانند، حس اعتماد به نفس و ایمان قدرتمندی را در ما که پیروان او بودیم ایجاد کرده بودند.» (ص ۷۴)

«شرکت‌کنندگان به دقت از میان دانشجویان چهار دانشگاه بزرگ تهران، یعنی دانشگاه‌های شریف، بهشتی (آن زمان هنوز نام دانشگاه ملی داشت)، پلی تکنیک و تهران انتخاب شدند. سپس از آنها دعوت شد در جلسه‌ای که در ساعت ۷ صبح روز ۱۳ آبان در دانشگاه‌های پلی تکنیک و تهران تشکیل می‌شود، شرکت کنند. قرار بود موضوع جلسه تا آخرین لحظه مخفی بماند.» (ص ۷۴)

پس از جلسه دانشجویان در گروه‌های دو یا سه نفری به سمت سفارت حرکت کردند و در ساعت۹ و۵۰ دقیقه به محل رسیدند. در ساعت ۱۰ هیجان به اوج خود رسید و دانشجویان وارد سفارت شدند. چند ساعت بعد، بیانیه شماره ۱ صادر شد و دانشجویان خبر تسخیر سفارت را به رادیو دادند.

بعد از پخش خبر، بسیاری از شخصیت‌های مختلف با دانشجویان تماس گرفتند. بعضی در انتقاد از این حرکت و بعضی در حمایت از آنها. یک روز پس از این واقعه، نخستین دولت پس از انقلاب ایران سقوط کرد. مهندس بازرگان رسماً استعفا داد و امام هم با استعفای او موافقت کرد. هر روز موجی از مردم به خیابان‌های اطراف سفارت سرازیر می‌شد و از اقدام دانشجویان حمایت می‌کردند.

سه روز پس از تسخیر سفارت «یکی از برادران انجمن اسلامی با عجله به طرف ما آمد و مرا به کناری کشید. وی حامل پیامی از دانشجویانی بود که «لانه جاسوسی» را تصرف کرده بودند. بی‌مقدمه از من پرسید که آیا به آنها ملحق می‌شوم؟ برای ترجمه و روابط عمومی به کمک من نیاز داشتند.

… در سال ۱۳۴۲، سه سال بعد از تولدم، پدرم مثل بسیاری از دانشجویان با استعداد ایرانی برای ادامه تحصیل در آمریکا بورسیه گرفت. ابتدا خانواده ما در ماساچوست مستقر شد و بعد به فیلادلفیا نقل مکان کردیم. پدرم در آنجا از دانشگاه پنسیلوانیا مدرک دکترای مهندسی مکانیک گرفت. در آن سالها به مهد کودک و مدرسه ابتدایی رفتم و یاد گرفتم تا انگلیسی محاوره‌ای را با لهجه آمریکایی که تا امروز نیز حفظ کرده‌ام روان صحبت کنم.» (ص ۴۷)

معصومه ابتکار با نام مریم یا همان مری به خبرنگاران معرفی شد و طولی نکشید که “خواهر مری” به یک چهره مشهور در جهان تبدیل شد و تصویر او از تمام شبکه‌های خبری دنیا پخش شد.

مادر یکی از تفنگداران آمریکا برای دیدن او به ایران آمده بود. این کار بر خلاف دستور کارتر انجام شده بود. ابتدا به او اجازه ملاقات با فرزندش داده نشد اما در نهایت شورای مرکزی با درخواست مادر موافقت کرد. در روز موعود دیدار از جنوب تهران و بهشت زهرا اولین بخش برنامه بود. بعد از بازدید از بهشت زهرا و قبور شهدا آنها برای صرف ناهار به یک رستوران رفتند. در بین راه دانشجویان درباره انگیزه‌های خود و جنایات آمریکا در ایران برای مادر آمریکایی و شوهرش، توضیح می‌دادند. ساعت ۴ بعد از ظهر به سفارت رسیدند. ملاقات در یکی از آپارتمان‌های بخش شمالی مجتمع انجام شد. ملاقات این خانواده صحنه‌ای بسیار عاطفی را به تصویر کشید.» (ص ۲۱۳)

خوش‌رفتاری با گروگانها به حدی بود که حتی اعتراض بعضی از دانشجویان را برانگیخته بود: «گزارش رسید برخی از دانشجویان گلایه دارند که با گروگانها بیش از حد خوش‌رفتاری می‌شود. به خاطر دارم روزی یکی از دانشجویان ناراضی به من گفت: در این کشور مردم دارند گرسنگی می‌کشند. این آمریکایی‌ها مأموران دولت خود هستند آنها نیز در رنجی که این ملت می‌کشد شریک هستند، ولی با استیک و سبزی از آنها پذیرایی می‌شود. حتی دانشجویان از این غذاها نمی‌خورند، ما روی زمین ولی آنها روی تخت خواب‌های نرم می‌خوابند.» (ص ۲۱۵)

چند هفته پس از تسخیر سفارت، جلسات درس و سخنرانی پیرامون مسائل سیاسی، ایدئولوژیک، اخلاقی و…. برگزار شد:

«حجت‌الاسلام موسوی خوئینی‌ها مجموعه سخنرانی‌هایی را درباره تحلیل خط امام و مسائل معاصر ارائه کرد…. یکی دیگر از کلاسها، درس اخلاق حجت‌الاسلام حائری شیرازی بود که بعدها امام جمعه شهر شیراز شد. سخنرانی‌های او بر ابعاد سرشت انسان و اینکه چگونه هر فردی باید خویشتن را از بند امیال و هوس‌های نفسانی برهاند، متمرکز بود…. پس از کلاس حجت‌الاسلام موسوی خوئینی‌ها، پرطرفدارترین کلاس‌ها شاید کلاس درس دانشجویی به نام سعید حجاریان بود.» (ص ۲۷۸)

۲۰۰ لیتر پودر محرمانه

دانشجویان در همان ساعات ابتدایی تسخیر سفارت توانسته بودند به اسناد و اطلاعاتی که در آنجا نگهداری می‌شد دست یابند. «یکی از اسنادی که مرا بسیار شگفت‌زده کرد، شرح ملاقات یکی از مأموران سیاسی سفارت با یکی از مقامات وزارت امور خارجه ایران بود. این سند سری به توصیف اقامتگاه امام خمینی در قم از زبان مقام ایرانی طرفدار آمریکا اختصاص داشت. در آن همه چیز بود: درهای ورودی، پنجره‌ها، اتاقها و حتی درهای پشتی، به موجب این سند، اطلاعات ارائه شده برای سرویس‌های مربوطه آمریکا اهمیتی حیاتی داشت. دو بشکه با بیش از ۲۰۰ لیتر اسناد پودر شده بود. ولی یکی از دستگاه‌ها درست کار نکرده و آمریکایی‌ها مجبور شده بودند برای از بین بردن سایر اسناد از دستگاه کاغذ خرد کن استفاده کنند.»(ص۱۲۹)

 بنی صدر: اسناد را بدهید

«تنها چند هفته پس از اشغال سفارت، ابوالحسن بنیصدر که در آن زمان از اعضای شورای ۱۵ نفره انقلاب بود و در دی ماه ۱۳۵۸ به ریاست جمهوری رسید، مبارزهای را آغاز کرد تا ما را مجبور به تحویل همه اسناد به دولت کند. بالاخره مسئله را با امام- که همواره کلید گشایش مشکلات لاینحل بودند – در میان گذاشتیم. امام خمینی فرمان دادند اسناد همچنان در دست ما بماند و افشاگری‌ها برای ملت ادامه یابد. در واقع، امام به ما دستور دادند بدون در نظر گرفتن افراد، همه چیز را منتشر کنیم. ایشان فرمودند: حتی اگر چیزی درباره من نیز پیدا کردید، افشا کنید.

عزم ایشان ما را بر آن داشت تا اقدامیغیر معمول انجام دهیم. روزی در آذر ماه، رادیو اعلام کرد که دانشجویان پیرو خط امام می‌خواهند سندی را در ارتباط با امام افشا کنند. ما به چند تحلیل سازمان سیا درباره شخصیت امام برخورد کرده بودیم. همه این تحلیل‌ها در یک نکته اتفاق نظر داشتند: (امام) خمینی دارای اعتماد به نفس و قاطعیت شگفت‌انگیزی است… او به هیچ قیمتی حاضر به فروش عقاید و سازش درباره دیدگاه‌هایش نیست… تلاش‌های زیادی برای نزدیکی یا تأثیر گذاردن بر او بی‌نتیجه مانده است… تصمیمات و استراتژی‌های وی پیشبینی ناپذیر است.» (ص ۱۳۸ و ۱۳۹)

در مجموع ۳۰۰۰ صفحه شامل ۲۳۰۰ سند، بازسازی و در ۸۵ جلد منتشر شد. تلاش‌هایی هم برای بازسازی میکروفیلم‌ها انجام شد ولی به نتیجه نرسید.

شکست عملیات نجات

یکی از عجیب‌ترین وقایعی که به دنبال تسخیر سفارت رخ داد، ماجرای طبس بود. «در مجتمع، فضا با روز قبل تفاوت بسیاری داشت. همه با آمیزه‌ای از هیجان دربارة این واقعه صحبت می‌کردند. می‌گفتند حادثه دقیقاً در ساعاتی اتفاق افتاد که مشغول دعای کمیل بوده‌ایم و چون پنجشنبه شب بود، بسیاری از مردم نیز مشغول نیایش بوده‌اند.» (ص ۲۹۰)

بعد از این ماجرا دانشجویان، گروگان‌ها را به گروه‌های چهارنفره تقسیم و آنها را در شهرهای مختلف پراکنده کردند. برخی از آمریکایی‌ها به خانه‌های امن در شمال تهران برده شدند، برخی دیگر به قم، اصفهان، تبریز، مشهد، جهرم، یزد، محلات، شیراز وخرم آباد انتقال یافتند.

بازگشت گروگانها

فصل دهم کتاب با عنوان حل و فصل اختلافات، به جریان مذاکرات و تحویل سالم گروگانها پرداخته است. امام خمینی(ره) با تشکیل اولین دوره مجلس، وظیفه تعیین تکلیف گروگانها را به نمایندگان مردم واگذار کرده بود. مجلس نیز کمیسیون ویژه‌ای را برای این منظور تعیین کرد. شرایطی که مجلس تعیین کرده بود در نهایت توسط دولت نخست‌وزیر رجایی به مورد اجرا گذاشته شد. یک گروه کاری به ریاست بهزاد نبوی تشکیل شد. این هیئت باید از طریق میانجی‌های الجزایری از نقطه نظرات آمریکایی‌ها آگاهی مییافت.»

«ما دانشجویان هیچگاه در اجرای این فرآیند دخالت نداشتیم. هیچ کس با ما مشورت نکرد یا ما را در جریان نگذاشت. تنها پس از تکمیل همة کارها بود که بهزاد نبوی در خواست ملاقاتی از رهبران ما برای بحث دربارة جزئیات آزادی گروگانها به عمل آورد. در آن جلسه، مؤدبانه از ما پرسید دربارة این توافق چه نظری داریم؟ ولی چون قبلاً همة تصمیم‌ها اتخاذ شده بود در پاسخ تنها لبخند زدیم.»(ص ۳۱۹)

دانشجویان که به خاطر جنگ تعدادشان به حدود ۳۰۰ نفر کاهش یافته بود؛ برای آخرین گردهمایی به لانه جاسوسی دعوت شدند. گروهی از دانشجویان معتقد بودند که باید سازمانی رسمی یا حزب سیاسی به نام «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» تأسیس شود.

موضوع تشکیل حزب طی دو یا سه جلسه عمومی به بحث گذاشته شد و دانشجویان به نوبت به عنوان موافق و مخالف درباره این پیشنهاد صحبت کردند. کسانی که طرفدار ایجاد سازمان بودند در اقلیت قرار داشتند. در نهایت اکثریت دانشجویان گروه متقاعد شدند بهترین کار برای جنبش، اعلام انحلال است. پیش‌نویس آخرین بیانیه را تنظیم کردیم. این بیانیه درباره تصمیم نهایی دانشجویان توضیح می‌داد: «ما باید در جبهه‌های جنگ، بازسازی کشور و کلاس‌های درس به ملت بپیوندیم… دانشجویان از ابتدا فرزندان این ملت به شمار آمده و هرگز عضوی جدا نبوده‌اند. اکنون که وظیفه خود را انجام داده‌ایم به آغوش ملت باز می‌گردیم.» (ص ۳۲۵)

::::

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

11 - 4 =