۰۷:۵۴ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۰ سرگذشت تشکل هایی دانشجویی در 8 ساله گذشته:

مصائب دانشگاه و دانشجو در دولت مهرورزی

وقتی دانشجویان در دیدار با رئیس جمهور علت برخوردهای امنیتی با دانشجویان و سیاستهای سلبی در دانشگاه را پرسیدند، آقای احمدی نژاد خود را از این اتهامات مبرا دانست و گفت که با این مسائل مخالف است اما چه کند که به حرف هایش توجه نمی کنند: «چون بعضی کارها به خاطر فشارهایی است که از جاهای دیگر وارد می‌شود. این مورد را به وزیر هم گفته‌ام که نباید از تمام کارها در دانشگاه حمایت کرد.»

olomمبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): گزارشی که در ادامه می آید، بخش دوم از سلسله گزارش های «جستاری در ریشه های رشد سکولاریسم در دانشگاه ها» به قلم نگارنده است که به نقد عملکرد مدیران فرهنگی دانشگاه ها می پرداخت. بخش نخست این گزارش به نقد عملکرد دولت اصلاحات اختصاص داشت و بخش دوم به عملکرد دولت های نهم و دهم. بخش سوم نیز که به نقد عملکرد نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه ها اشاره داشت، در رسانه های مختلف منعکس و جنجال به پا کرد. این سه گزارش (که سال گذشته به ترتیب در سایت های تریبون و الف منتشر شد) به زودی به صوت جزوه ای تدوین و در  «مبارزه» منتشر خواهد شد. بدیهی است که این نقدها از موضع خط امامی و انقلابی ایراد شده و برخلاف نقدهای سکولار، عملکرد وزارت علوم دولت خاتمی را نیز مورد انتقاد شدید قرار داده است.

بازنشر این گزارش ها در آستانه آغاز کار دولت جدید و رأی اعتماد مجلس شورای اسلامی به وزیر پیشنهادی علوم از این جهت لازم می نماید که مخالفان وزیر جدید اندکی از افتضاحات دولت پیشین در عرصه علم و فرهنگ را بدانند:

با روی کار آمدن دولت نهم اگرچه دیگر از مثلث «معین- ظریفیان- خانیکی» – که عملکردشان به ویژه در جانبداری از طیف علامه دفتر تحکیم وحدت مورد انتقاد جدی بود – خبری نبود، اما نه دکتر زاهدی – وزیر علوم- اطلاعی از اهم مسائل دانشجویی، فرهنگی و اجتماعی در وارت علوم داشت و نه معاونش آقای دکتر خرمشاد کاری صورت داد. بخشی از این مسئله به روحیات مدیران امر بر می گشت، دکتر زاهدی یک ریاضیدان بود و نه تعریفی از علوم انسانی داشت (که در اسلامی شدن دانشگاه ها نقش موثری ایفا کند) و نه سابقه فعالیت سیاسی دانشجویی. دکتر خرمشاد هم که بنا به سوابق علمی و اجرایی، روحیات مدیران محافظه کار وزارت امور خارجه را داشت و در نهایت هم به همین عرصه بازگشت. البته در مورد ایشان باید گفت که اگرچه بواسطه تحصیل در دانشگاه امام صادق، فعالیت در تشکلهای دانشجویی را تجربه نکرده، اما در دوران ادامه تحصیل در فرانسه، عضو «انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی فرانسه» و سپس شورای مرکزی «اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان ایرانی در اروپا» شده و به لحاظ نظری هم روی موضصوع جنبش دانشجویی تحقیقات و تآلیفات قابل توجهی داشته است. از میان معاونان وی که همه کاره امور فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم در دولت نهم بودند، دکتر اسلامی روحیات جوان و مثبتی داشت و لذا توانست ارتباط بالنسبه خوبی با تشکلهای دانشجویی برقرار کند، اما در مقابل دکتر خواجه سروی، نسخه تکامل یافته یک دیپلمات محافظه کار وزارت امور خارجه – از نوع یقه بسته- بود که نه سابقه فعالیت دانشجویی داشت و نه سابقه تئوریک در این زمینه و نه اصلا علاقه یا تعریفی در این زمینه ارائه داد یا داشت.

با انتخاب مجدد آقای دکتر احمدی نژاد به ریاست جمهوری، که جانشینی دکتر کامران دانشجو به جای دکتر زاهدی را در مسند وزارت علوم به همراه داشت، دکتر خرمشاد هم به سازمان فرهنگ و ارتباطات رفت و یکی از دو معاون وی، آقای دکتر خواجه سروی به جای وی نشست. با توجه به همفکری ایندو که هر دو فارغ التحصیلان علوم سیاسی دانشگاه امام صادق (ع) بوده و روحیات دیپلماتیک دارند، طبیعی بود که تفاوت چندانی در عملکرد فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم رخ ننماید. لکن بعدا معلوم شد که اوضاع بدتر می شود، که بهتر نه!

در چنین شرایطی، طبیعتا خروجی فرهنگ در وزارت علوم دولت نهم و دهم نمی بایست نتیجه در خور توجهی بوده باشد. ادامه این سیاستها به تشکلهای دانشجویی نشان داد که بسیاری از رویکردهای دوران اصلاحات همچنان به قوت خود باقی است و بسیاری از سیاست های جدید هم به نوعی مکمل و متمم آن سیاست ها هستند و آمده اند تا پروسه سکولاریسم در دانشگاه را سرعت بخشند.

برخی از این سیاستها را می توان چنین بر شمرد:

مدیریت جزیره ای و عدم نظارت فرهنگی

یکی از مهمترین انتقادات وارد بر وزارت علوم، مدیریت جزیره ای و بی توجهی مسئولان دانشگاه ها به معدد سیاست های درست وزارتخانه است. ظاهرا روسای دانشگاه ها، هر کدام راه خود را می روند و زیرمجموعه های آن ها نیز همچنین. آنچنان که خود وزیر علوم در پاسخ به انتقاد یک دانشجوی بسیجی در خصوص حضور عناصری غیر متناسب با اهداف نظام در بدنه وزارت علوم در کنگره سراسری مسئولان بسیج دانشجویی سراسر کشور در مسجد امام رضا (ع) دانشگاه فردوسی مشهد؛ گفته بود: «باید واقعیت‌ها را قبول کرد، در بدنه وزارت علوم عناصری وجود دارند که متناسب با منویات نظام حرکت نمی‌کنند اما غالب عناصر وزارتخانه همراه با نظام هستند و در مسیر انقلاب حرکت می‌کنند. بالاخره در هر جایی عناصری جاهل و غافل وجود دارند اما هنر ما این است که برآیند حرکت تمام عناصر یک سیستم را در مسیر اهداف انقلاب قرار دهیم و آرمان‌های نظام را فراموش نکنیم.»

ایشان در ادامه در پاسخ به یکی دیگر از انتقادهای دانشجویان بسیجی به نحوه انتخاب روسای دانشگاه‌ها و دخالت سایر قوا در این انتخاب‌ها گفته بود: «روسای دانشگاه را خودم انتخاب می‌کنم و اگر اشتباه کنم خودم مسئولیتش را برعهده می‌گیرم. برای انتخاب روسای دانشگاه‌ها تعامل و مشورت هم می‌کنم؛ نمایندگان مجلس نمایندگان مردم هستند و اگر نماینده مردم را طرف مشورت قرار ندهم، پس چه کسی را طرف مشورت قرار دهم.» [۱]

دراین جا لازم می دانم به تجربه شخصی خود اشاره ای داشته باشم. در آخرین روزهای فعالیتم به عنوان مدیر خانه نشریات دانشجویی، تصمیم داشتم با سرکشی به دانشگاه های مختلف، ضمن نظارت بر نحوه برگزاری کارگاه های آموزشی نشریات و تدریس درس آیین نامه نشریات دانشجویی، به نحوه مدیریت نشریات دانشجویی آنها نظارت نمایم. اتفاقا مدیرکل مربوطه در وزارت علوم هم به من و همکارانم تأکید داشت که بدون دغدغه هزینه های مالی، مرتبا به دانشگاه ها سرکشی کنیم و بر وضعیت فرهنگی آن نظارت داشته باشیم. سرکشی من به چند دانشگاه تهران و شهرستان نشان داد که اوضاع همچنان که گزارشات پراکنده حاکی بود، بسیار اسفبار است. به عنوان مثال در بخش نشریات دانشجویی؛

-          کارگاه ها دیر به دیر و طولانی مدت و با سخت گیری در آزون نهایی برگزار می شد تا کسی نتواند گواهینامه آن را دریافت و موفق به کسب مجوز صاحب امتیازی، مدیرمسئولی یا سردبیری یک نشریه شود،

-          دبیران کمیته انضباطی دانشگاه در کارگاه ها حاضر شده و آیین نامه نشریات را تدریس می کردند تا حساب کار دست دانشجو آمده و از فعالیت در نشریات پشیمان شود،

-          برخی دانشگاه ها، آیین نامه های داخلی را تدوین و به صورت غیرقانونی اجرا می کردند که کاملا با دستورالعمل اجرایی نشریات دانشگاهی مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی در تضاد بود،

-          با نشریات برخوردهای تند و معرفی به کمیته انضباطی صورت می گرفت که عملا نشریات دانشجویی را به محاق برده بود،

و…

نکته جالب تر اینکه وقتی خواستم به یکی از دانشگاه های بزرگ کشور که مدیریت توتالیتری را تجربه می کند، سر بزنم، ابتدائا از ورود من به دانشگاه امتناع کردند تا مبادا حقوق دانشجویان را به ایشان متذکر شده و آیین نامه واقعی را آموزش دهم! این بدان معنا بود که حتی یک کارمند معمولی در حد کارشناس هم می تواند یک مدیر وزارت علوم را به چالش بکشد و به هیچ بینگارد! در یکی از موارد دیگر، مسئولان یکی از همکاران ما را که کارش بازرسی و نظارت بر دانشگاه هاست، اساسا تحویل نگرفته و عملا از شهر رانده بودند! در این مورد، وقتی حمایت جدی مسئولان ارشد را خواستار شدم، مدیر کل محترم متدکر شدند که ما نباید خودمان را روسای دانشگاه ها درگیر کنیم، چراکه آنها هیئت امنایی هستند و چون بودجه اصلی شان را مستقیم دریافت می کنند لذا حرف شنوی از ما ندارند! وقتی پرسیدم که پس اصرار شما برای بازرسی از دانشگاه به چه معناست، پاسخی دریافت نکردم ولی بعدها همکاران قدیمی تر به من اطلاع دادند که قصد مدیران ارشد از اعزام مسئولان جزء به دانشگاه ها اینست که در جمع دانشجویان حاضر شده، اعتراضات و انتقادات آنها را بشنوند تا دانشجویانی که سال به سال مدیران ارشد وزارت علوم را نمی بینند تا انتقادات خود را مستقیم بگویند، تخلیه روحی و روانی شوند! در یک کلام؛ ما می بایست در دانشگاه ها حاضر می شدیم تا سپر بلای مدیران ارشد خود شویم و کارکرد اساسی ما، فحش خوری بود!

همین اخیرا رئیس دانشگاه فردوسی مشهد بدون توجه به درخواست انجمن اسلامی دانشجویان این دانشگاه و دفتر تحکیم وحدت که قصد برگزاری نشست آموزشی خود را در این دانشگاه داشتند، مجوز برگزاری نست را صادر نکرد. مکاتبات و پیگیری مسئولان وزارت علوم هم بی تأثیر بود و آقای رئیس هم به هیچ وجه خود را موظف به پاسخگویی ندانسته و نمی داند. این رفتارها آنهم در شرایطیب که تنها یک از سال دولت باقی مانده و هیچ بعید نیست عمر مدیریت دآنها هم رو به پایان باشد، چه معنایی می تواند داشته باشد جز بی تفاوتی مسئولبن دانشگاه ها و مدیریت جزیره ای آنها؟

در این باره لازم است به مصاحبه آقای علمشاهی، مدیر کل نظارت و ارزیابی فرهنگی وزارت علوم با خبرگزاری مهر رجوع کنیم. وی با بیان اینکه در سال تحصیلی گذشته تیم فرهنگی و نظارتی معاونت فرهنگی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری از ۶۴ دانشگاه کشور بازدید به عمل آورد، به برخی از مهمترین نواقص فرهنگی دانشگاهها اشاره کرده و درباره عدم هزینه کرد بودجه های فرهنگی در دانشگاهها می گوید: «در برخی دانشگاهها مشاهده شد بودجه های فرهنگی در ردیفی که اختصاص یافته بودند هزینه نشدند و در عوض به علت کمبود اعتبار در زمینه های دیگری از جمله عمرانی، رفاهی و تغذیه مصروف شدند. عمده این موارد در دانشگاههای کوچکتر و موسسات آموزش عالی غیردولتی غیرانتفاعی نمود بیشتری داشت.»

آقای علمشاهی  که جزو معدود فعالان سابق دانشجویی صاحب مسند در وزارتخانه است و بنا به تجربه دوران دانشجویی خود، درک مناسبی از معضلات دانشکاه ها دارد، با اشاره به دیگر نواقص فرهنگی دانشگاهها از بی برنامگی و روزمرگی دانشگاهها در امور فرهنگی یاد کرده و افزوده: «کم توجهی به آیین نامه ها و برنامه های ابلاغ شده از سوی وزارت علوم، عدم درک درست از اهمیت برنامه های فرهنگی و چند مورد دیگر از دیگر کوتاهی های فرهنگی در دانشگاهها به شمار می آید. برخی از این موارد در قالب گزارش به وزیر علوم ارائه شد یا دانشگاهها از سوی معاون فرهنگی این وزارتخانه تذکر دریافت کردند و زمانی به آنان برای جبران این موارد داده شد.»[۲]

سیاست های سلبی و شبه امنیتی

هنوز یک ماه از تنفیذ حکم ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد در مرداد ۱۳۸۴ نگذشته بود که مسئولان جدید دانشگاهی در قالب «شورای انضباطی دانشجویان» تشکیل جلسه داده و در صدر مصوبات خود، مواد تنبیهی را افزایش محسوسی دادند تا نفس ها در سینه حبس شود. بنا به تجربه دانشجویی می دانیم که این مفاد گریبانگیر همه فعالان دانشجویی و بویژه مذهبی ها هم می شود، چراکه مدیریت سلیقه ای مدیران دانشگاه ها، هرگونه انتقاد به مدیران را مخالفت با نظام دانسته و اقدام به حذف می نماید. بنابراین وقتی چنین تصمیمات ناصوابی در عرض یک ماه از درون وزارت علوم بیرون می آید – که البته مصوبات آن شامل حال دانشجویان وزارت بهداشت هم می شود- طبیعی است که کل دانشگاه و دانشجویان متحمل فشارهای جدی بشوند. این روند البته در دولت دهم هم ادامه یافته و نتیجه کنونی آن، فضای راکد و مرده دانشگاه هاست که علیرغم تأکید چندباره رهبری مبنی بر نشاط سیاسی و شکل گیری فضای آزاداندیشی، تحول چندانی در آن دیده نمی شود. گویی که دوران رکود سیاسی دانشگاه ها در دولت دوم آقای هاشمی در حال تکرار است. در آن زمان وزیر وقت علوم (دکتر هاشمی گلپایگانی) چنان فشاری بر تشکلهای دانشجویی وارد ساخته بود که حتی به مدت سه سال اجازه برگزاری نشست به دفتر تحکیم وحدت داده نمی شد. آن هم در شرایطی که دفتر تحکیم وحدت، انقلابی ترین و رادیکال ترین گروه سیاسی بر مدار خط امام(ره) بود! کار به جایی رسید که مقالم معظم رهبری خود با ایراد سخنانی تحت عنوان «خدا لعنت کند دست هایی را که نمی گذارند دانشگاه ها سیاسی باشند» با سیاستهای دولت در دانشگاه مخالفت آشکار نموده و راه را برای فعالیت مجدد دانشجویان باز نمودند.

وقتی دانشجویان در دیدار با رئیس جمهور (مرداد ۱۳۹۱) از ایشان علت برخوردهای امنیتی با دانشجویان و سیاستهای سلبی در دانشگاه را پرسیدند، آقای احمدی نژاد خود را از این اتهامات مبرا دانست و گفت که با این مسائل مخالف است اما چه کند که به حرف هایش توجه نمی کنند. احمدی‌نژاد در این جلسه با بیان اینکه خیلی کارها در دانشگاه‌ها را قبول ندارم، گفت: «چون بعضی کارها به خاطر فشارهایی است که از جاهای دیگر وارد می‌شود. این مورد را به وزیر هم گفته‌ام که نباید از تمام کارها در دانشگاه حمایت کرد.»[۳]

اما آیا این نوع استدلال قابل قبول است و بدین نحو می تواند خود را از سیاستهای غلط مدیران دانشگاهی اش مبرا سازد؟ آیا ایشان در هنگام انتصاب دکتر دانشجو، از نگرش شبه امنیتی ایشان اطلاع نداشت؟ با دانستن اینکه ایشان در مقام مسئولیت قبلی در وزارت کشور عملا به عنوان یکی از مسببان برخورد های غیرقانونی با دانشجویان بازداشت شده در کوی دانشگاه تهران (۲۵ خرداد ۱۳۸۸) شناخته می شود – به ویژه که دانشجویان زندانی در طبقه منفی چهار ساختمان وزارت کشور بیش از بقیه گروه های بازداشتی مورد ضرب و شتم و آزار قرار گرفته بودند- اصولا چه انتظاری می توان از چنین وزیر علومی داشت مگر برخوردهای امنیتی؟

اگرچه دکتر دانشجو خود زمانی جزو فعالان انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی در بریتانیا بوده اما به نظر نمی رسد روحیات دانشجویی خود را حفظ کرده باشد. هرچند که ایشان هماره در جلسات دانشجویی با اشاره طنز به نام فامیلی خود – دانشجو – اصرار دارد که همچنان دانشجو مانده است! ضمن اینکه دوستان ایشان در انجمن بریتانیا از رفتارهای رادیکال دو برادر به ویژه در ماجرای سلمان رشدی به شدت انتقاد می کنند و بر همگان هم واضح و مبرهن است که افراط روزی هم به تفریط می انجامد!

این شرایط در حالی است که خود آقای دانشجو در سیزدهمین نشست سالانه اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان مستقل در دانشگاه صنعتی شریف گفته اند: «چیزی که من و این دولت می‌خواهیم این است که دانشجویان ما باید آزادی داشته باشند و در چارچوب مقررات حرف‌هایی که می‌خواهند بزنند؛ چه این سخنان نقدی تند باشد و چه تعریف و تمجید. البته شأن دانشگاه طرح موارد علمی است و جای کف و سوت کشیدن و هو کردن این طرف و آن طرف نیست؛ به نظر من این لاابالی‌گری سیاسی است نه نشاط سیاسی.»

وزیر علوم همچنین گفته است: «مسئولین‌ دانشگاه‌ها باید فضایی باز برای آزاداندیشی مهیا کنند چرا که دشمن دقیقا این را از ما می‌خواهد که هرچه بیشتر فضا را تنگ‌تر کنیم. حرف از امام و انقلاب را باید با افتخار در دانشگاه‌ها مطرح کرد و نه با شرمندگی؛ آن دسته از مسئولین دانشگاه‌ها که این اجازه را نمی‌دهند قطعا یا غافل‌اند و یا جاهل، چون حفظ نظام به حفظ این گفتمان امام و انقلاب وابسته است. باید دانشگاه‌های ما در ارتباط با مسائل روز کشور به صورت فعال و موثر نقش داشته باشند.»[۴]

اما آیا این شعارها در عمل هم پیاده شده است؟ و آیا شرایط کنونی به عملکرد مسئولین و در رآس آن خود ایشان بر نمی گردد؟ مسلما، مقصر اصلی ایشان و زیردستان ایشان هستند. آنچنانکه در یکی از جلساتن دانشجویی آقای وزیر، یکی از دانشجویان در رابطه با نگاه امنیتی روسا و حراست دانشگاه‌ها به کرسی‌های آزاد اندیشی پرسشی مطرح کرد و پاسخ آقای وزیر هم چنین بود: «به دنبال این هستم که نگاه به کرسی‌های آزاداندیشی امنیتی نباشد و تلاشم را در این زمینه می‌کنم اما کاری سخت پیش رو داریم؛ کرسی‌های آزاد اندیشی یک فرصت هستند.» [۵]

بسط «انجمن های علمی دانشجویی»

عمده سیاست دکتر خرمشاد، گسترش فعالیت تشکلهای علمی در مقایسه با تشکلهای فرهنگی و سیاسی بود. بودجه های زیادی به «انجمن های علمی دانشجویی» (مرکب از دانشجویان علاقه مند به فعالیت های علمی در هر گروه علمی در سطح دانشکده ها) داده شد تا از تب و تاب سیاسی – به زعم آنها «التهاب»-  دانشگاه ها کاسته شود. امری که معاون وقت آقای دکتر خرمشاد – دکتر خواجه سروی که امروز خود در مسند معاونت فرهنگ و اجتماعی نشسته است- تلویحا در نشست سال ۸۶ اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل در دانشگاه تربیت معلم تهران به آن اشاره کرد که دانشجو باید کار علمی بکند و نه سیاسی.

هدف دیگر تقویت انجمن های علمی این بود که دانشگاه ها به رشد علمی سریع تری دست پیدا کنند. اما آیا این امر محقق شد؟ تجربه نشان داده که فعالان انجمن های علمی، عموما دانشجویان کارشناسی هستند و نه تحصیلات تکمیلی که عمده فعالیت علمی و پژوهشی را انجام می دهند. در نتیجه انجمن های علمی عملا به فضای روابط آزاد دختر و پسر بدل شده و نه فضای تولید علمی. ضمن اینکه بسیاری از فعالان انجمن های علمی، بواسطه اشتغالات جدی و غیر جدی خود در این مسئله، از پرداختن به دروس خود بازمانده و مشروط می شوند!

تأسیس «خانه فرهنگ دانشجویی»

مهمترین طرح فرهنگی وزارت علوم در دولت نهم که در دولت دهم تکمیل شد، طرح احداث «خانه فرهنگ دانشجویی» در دانشگاه ها بود. ساختمانی متمرکز با معماری اسلامی- ایرانی که قرار بود تشکلهای دانشجویی در کنار اداره امور فرهنگی دانشگاه در آن مجتمع شده و فعالیت کنند. اولویت و ضرورت این طرح هیچ گاه جایی بررسی یا طرح نشد، اما شخصا چند دلیل کلی را می توانم حدس بزنم که در اتخاذ این تصمیم موثر بوده باشد:

-          برخی تشکلهای دانشجویی قدیمی مثل انجمن های اسلامی دفتر تحکیم وحدت بواسطه سه دهه فعالیت در دانشگاه، دفاتر گسترده ای در سطح دانشکده ها، خوابگاه ها و… دایر کرده بودند که این مسئله از منظر تشکلهای دانشجویی نوتأسیس که خواهان دفاتر و امکانات سخت افزاری مشابه بودند، مصداق بی عدالتی به شمار می آمد.

-          برخی انجمن های اسلامی رادیکال که در طول دهه هشتاد با فراکسیون های مختلف طیف غیرقانونی موسوم به «علامه» دفتر تحکیم وحدت (سنتی، دموکراسی خواه و مدرن) کار می کردند، موی دماغ دانشگاه ها شده و مدیران قصد محدود کردن آن ها با کسر امکانات و محصور ساختن دفاترشان داشتند.

-          پراکندگی دفتر دانشجویی، نظارت مدیران را بر عملکرد و منتشرات آنها مشکل کرده بود.

-          هیئت نظارت بر تشکلها تنها شورای مرکزی تشکلها را به رسمیت می شناخت در حالی که دفاتر دانشکده ای تشکلها بعضا مواضع متفاوتی با هم داشتند، خواهان استقلال داخلی و مکاتبه مستقیم با هیئت نظارت بودند.

و اما انتقادات وارد بر این طرح:

-          مصادره دفاتر متعدد تشکلها در ساختمان های مختلف دانشگاه ها و توزیع دفاتر یکسان در داخل ساختمان «خانه فرهنگ دانشجویی».

شاید در ظاهر تحویل دفاتر با حجم یکسان و امکانات مساوی، عدالت باشد، اما آیا تشکلها متفاوت، فعالیت های یکسان دارند؟ آیا سوابق انجمن های اسلامی با سابقه هفت دهه فعالیت از دهه ۱۳۲۰ تاکنون با تشکلهای نوظهور، قابل مقایسه است؟ آیا فعالیت امروز تشکلها و اقبال عمومی آنها یکسان است؟

-          اخراج تشکلها از دانشکده ها، خوابگاه ها و مساجد.

طبیعی است که تشکلهای دانشجویی تنها از طریق حضور فیزیکی در دانشکده ها، خوابگاه و مساجد می توانند دانشجویان معتقد و مستعد را جذب فعالیت دانشجویی کنند. وفتی هیچ تشکلی در دانشکده یا خوابگاه یا مسجد دانشگاهی، دفتر یا حتی یک بورد تبلیغاتی نداشته باشد؛ چگونه می تواند جذب نیرو کند؟

-          محدود ساختن دفاتر تشکلهای دانشجویی به فعالیت در ساعات مشخص اداری.

این یکی از وجوه مثبت فعالان تشکلهای دانشجویی این است که داوطلبانه و شبانه روزی در دفاتر خوابگاهی و دانشکده ای خود یا در مساجد فعالیت می کنند. مثلا وقتی به پایان سال نزدیک می شویم، بچه های بسیج دانشجویی چندین شبانه روز مشغول تدارک اردوی راهیان نور هستند یا وقتی اتفاق غیرمترقبه ای رخ می دهد، فعالان تشکلها، حتی در ساعات نیمه شب تشکیل جلسه می دهند تا موضع گیری رسمی و صدور بیانیه داشته باشند. اصلا آیا روحیات دانشجویی با فعالیت کارمندی و اداری قابل انطباق است؟

-          تحت نظر قرار دادن تشکلهای توسط کارمندهای رسمی دانشگاه.

(آنچنان که از یکی از فعالان کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور شنیدم، در دوران قبل از انقلاب، دانشگاه های آلمان هم این سیاست را با تحویل یک ساختمان مجهز و رایگان به تشکلهای دانشجویی پی می گرفتند تا از طریق سرایدار یا مدیر آن ساختمان، تشکلهای دانشجویان خارجی را تحت نظارت سازمان اطلاعات آلمان غربی قرار دهند)

و….

اما آیا صرف فعالیت در یک ساختمان مجهز به یک گنبد و معماری اسلامی، دانشگاه را اسلامی می کند؟ یا آنکه محدود ساختن تشکلهای دانشجویی اسلامی باعث رواج سکولاریسم خواهد شد؟

همه ما این جمله مشهور حضرت امام (ره) را شنیده ایم که «مساجد سنگر است، سنگرها را حفظ کنید» و می دانیم که این مساجد بودند که انقلاب را به پیروزی رساندند، کمیته های انقلاب را تشکیل دادند، پذیرای پایگاه های بسیج شدند و داوطلب بسیجی به جبهه ها اعزام کردند. حال اگر تشکلهای دانشجویی در – یا جنب- مسجد دفتر نداشته باشند تا از میان دانشجویان مذهبی جذب نیرو کنند، تفکرات حجتیه ای در مساجد حاکم نمی شود؟ و از سوی دیگر به جای نیروهای مذهبی، افراد سکولار وارد تشکلها نخواهند شد؟

در مقطع کوتاهی که به عنوان مدیر خانه نشریات دانشجویی وزارت علوم در این نهاد فعالیت می کردم، این نکته را چند بار به مسئولین ارشد تذکر دادم و متأسفانه با بی توجهی حضرات مواجه شدم. اولا؛ مشخص بود که چنین تحلیل هایی از مسئله نداشته اند و دوما؛ بعد از اطلاع از این ابعاد قضیه؛ توجهی به آن نکردند. تنها پاسخی که شنیدم؛ این بود که نگران نباشید! بیشتر روسای دانشگاه ها طرح «خانه فرهنگ» را اجرا نکرده اند و لذا مشکلی پیش نمی آید! (منظور اینکه کسی حرف وزارت علوم را گوش نمی کند و مدیران راه خودشان را می روند)

البته همان زمان، در گفتگو با دبیران چند تشکل دانشجویی، تبعات منفی – اگر نگوییم اهداف پشت پرده – این ماجرا را هم مطرح کردم، که اگرچه آنها حرف های مرا تأیید کردند، اما معلوم بود که هیچ کدام متوجه این بعد قضیه نشده و فکرشان به اینجا قد نداده بوده است. ضمن اینکه بعد از این گفتگو، هیچ گاه مخالفت جدی با این طرح از آنها دیده نشد!

در چنین فضایی معلوم است که هیچ تحول اساسی و یا حتی اقدام حداقلی مناسب فرهنگی صورت نمی گیرد و طبیعی است که دانشگاه به محاق برود و دانشجو بی تفاوت و بی مسئولیت شود. آیا این جز سکولاریسم است؟


[۱]- ناگفته‌های کامران/ مجری صداوسیما می‌گوید چرا این کار را کردید، دختران و پسران می‌خواهند با هم تعامل داشته باشند، خبرگزاری فارس، مورخ ۱۶ شهریور ۱۳۹۱

[۲]- مهمترین قصور فرهنگی دانشگاهها، خبرگزاری مهر، مورخ  ۱۴ شهریور ۱۳۹۱

[۳]- احمدی‌نژاد: منتظر یاران سال ۸۴ هستم، روزنامه شرق، شماره ۱۵۹۴، مورخ ۱۴ مرداد ۱۳۹۱

[۴]- دانشگاه جای «لاابالی‌گری سیاسی» نیست، خبرگزاری فارس، مورخ ۱۳ شهریور ۱۳۹۱

[۵]- ناگفته‌های کامران/ مجری صداوسیما می‌گوید چرا این کار را کردید، دختران و پسران می‌خواهند با هم تعامل داشته باشند، خبرگزاری فارس، مورخ ۱۶ شهریور ۱۳۹۱

:::

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

+ 24 = 27