مناقشه در اوکراین، مقایسه در ایران
اینکه مردم غرب اوکراین طرفدار اتحادیه اروپا هستند و مردم شرق اوکراین، طرفدار روسیه، چیزی جز نمایش عقبماندگی فکری و اقتصادی این کشور تازه استقلال یافته از اتحاد جماهیر شوروی نیست. شرایط فعلی مردم اوکراین که چون نمیتوانند دموکراسی را در کشورشان نهادینه کنند، هر از چند سال برای اعمال نظر خود باید شورش خیابانی صورت دهند، نمیتواند نماد مردمسالاری و توسعه سیاسی باشد.
مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام) – سعید اکبریان: کشور اوکراین در تاب و تب اعتراضات خونین خیابانی به سر میبرد و مجادلات موافقان و مخالفان دولت به اوج رسیده است. در این میان برخی بنا به سوگیری سیاسی خود نسبت به مسائل ایران، به وقایع اوکراین چشم دوختهاند تا آن را با مسائل گذشته و حال ایران مشابه سازی کنند. اما وقایع اوکراین از هر منظری که نگریسته شود، تأسفبار است. هیچ یک از دو طرف جای دفاع و تقدیر ندارند و نسبتی هم با تحولات و مسائل کشور ما نمیتوانند داشته باشند.
شرق و غرب اوکراین؛ میان روسیه و اروپا
اینکه مردم غرب اوکراین طرفدار اتحادیه اروپا هستند و مردم شرق اوکراین، طرفدار روسیه، چیزی جز نمایش عقبماندگی فکری و اقتصادی این کشور تازه استقلال یافته از اتحاد جماهیر شوروی نیست. شرایط فعلی مردم اوکراین که چون نمیتوانند دموکراسی را در کشورشان نهادینه کنند، هر از چند سال برای اعمال نظر خود باید شورش خیابانی صورت دهند، نمیتواند نماد مردمسالاری و توسعه سیاسی باشد.
اینکه اوکراین در اثر تشدید اختلافات داخلی تجزیه شود، به نحوی که شرق اوکراین با ۴۵ درصد جمعیت و برتری مطلق اقتصادی – بین ۲۰ تا ۳۰ میلیون روستبار در جنوب و شرق اوکراین زندگی میکنند – کشوری همسو با روسیه تشکیل دهند، و غرب اوکراین دولتی مستقل متکی به وعدههای اقتصادی اتحادیه اروپا، تأسفآور اما در شرف وقوع است. همچنان که شاهد بودیم کشور چکسلواکی بلافاصله پس از استقلال از شوروی دچار تجزیه شد، به نظر میرسد شرق اوکراین که حال رئیسجمهور در آنجا مستقر شده، در مقابل شورشیان غرب تا مرز تجزیه خواهد ایستاد.
اینک خانم تیموشنکو در شرایطی با حمایت مردم غرب اوکراین و با وعده اروپایی شدن و پیشرفت اقتصادی کشور دوباره به سیاست بر میگردد که شرق اوکراین که مردم آن طرفدار روسیه هستند به مراتب صنعتیتر و ثروتمندتر است. عطش اوکراین برای پیوستن به اتحادیه اروپا در شرایطی که کشورهایی مثل یونان در حال عقبنشینی از عضویت در اتحادیه اروپا هستند، معنایی جز وابستگی فکری سیاستمداران آنها به غرب ندارد. همچنان که بقای مجسمههای لنین در اوکراین تا این روزها که معترضان در شهرهای مختلف آنها را درهم شکستند، معنایی جز تداوم وابستگی به مسکو نمیتوانست داشته باشد.
تقسیم قدرت یا تجزیه ملت
قهرمان شورش این روزهای مردم غرب اوکراین زنی به نام «یولیا تیموشنکو» است که ده سال قبل در کنار مردی به نام «ویکتور یوشنچکو» در جریان انقلاب انقلاب نارنجی ۲۰۰۴، با طرح ادعای تقلب انتخاباتی دولت طرفدار روسیه «ویکتور یانکویچ»، به عنوان قهرمان انقلاب مخملی مطرح شد. اما همو پس از پیروزی در انتخابات و کسب مسئولیت نخستوزیری، بر سر قدرت با رئیسجمهور یوشچنکو درگیر شد تا اینکه در اولین انتخابات در مقابل رقیب سابقشان (یانکوویچ) شکست خورده، دولت را واگذار کنند، بیآنکه هیچ یک از وعدههای اصلاحات ساختاری، توسعه اقتصادی و روابط سازنده با غرب را محقق کرده باشند و یا غرب به وعدههایش به آنها عمل کرده باشد. با این حال خانم تیموشنکو روز شنبه درباره سیاست آینده کشورش در قبال غرب می گوید: «اوکراین مسلما در آینده نزدیک به اتحادیه اروپا ملحق خواهد شد و این حرکت همه چیز را تغییر خواهد داد.»
خانم تیموشنکو که روز شنبه ۲۲ فوریه ۲۰۱۴ در جمع هواداران خود در میدان استقلال کیف گفت «این اوکراین جدید است و مردم میدان و افرادی که کشته شدند، قهرمانان ما هستند» تا متقابلا هوادارانش فریاد بزنند که «قهرمانان هرگز نمیمیرند»، در شرایطی به عنوان قهرمان مطرح میشود که سال ۲۰۱۱ در ارتباط با سوء استفاده از قدرت – اتهام فساد مالی و تقلب در انتخابات – به هفت سال زندان محکوم شد. بخشی از اتهامات خانم نخستوزیر حتی اگر به عنوان فساد و ارتشا هم پذیرفته نشود، لااقل نشان ضعف شدید مدیریتی است، از جمله در ماجرای معامله گاز با روسیه. زمانی که خانم تیموشنکو در قدرت بود، شرکت گازپروم روسیه خواستار افزایش بهای گاز صادره به اوکراین و اتحادیه اروپا شد که از مسیر اوکراین میگذشت. در این ماجرا، دولت روسیه نهایت فشار به دولت طرفدار آمریکای اوکراین آورد و نهایتا بعد از مدتی قطع گاز، خانم تیموشنکو که هیچ تدبیری برای عبور از بحران نداشت، قیمتهای جدید را پذیرفت درحالی که اقتدار و محبوبیتش را در میان مردم از دست داده بود.
در این ماجرا و سایر مجادلات، نه اتحادیه اروپا و نه آمریکا نتوانستند از دولت غربگرای اوکراین حمایت کنند تا اینکه محبوبیت دولت کاهش غیرمنتظرهای پیدا کرد و پس از افزایش شکاف میان نخستوزیر مخملی (تیموشنکو) و رئیسجمهور مخملی (یوشچنکو)، نهایتا یوشچنکو که سال ۲۰۰۴، ۵۲ درصد آراء (در مقابل رأی ۴۴ درصدی یانوکوویچ) را کسب کرده بود، در دور نخست انتخابات سال ۲۰۱۰، تنها ۵ درصد رأی بیاورد و تیموشنکو هم در دور دوم ۴۶٫۱۴ در مقابل ۴۸٫۲۳ درصد یانکویچ (از مجموع ۹۵ رأی شمارش شده).
قهرمان بادکنکی
سرمایه خانم تیموشنکو برای بازگشت به سیاست، چیزی جز زنانگی نیست. زنی که موهای طلاییاش را به سبک خاصی میبندد و زیباییاش همراه با مظلومیت ناشی از ماجرای مشکوک ضرب و شتم در زندان، به او ضریب رسانهای مضاعف میبخشد، و در حالیکه روی ویلچر نشسته در جمع هواداران میگوید «دوران دیکتاتوری به پایان رسیده و عصر جدیدی فرا رسیده است»، چیزی جز قهرمان بادکنکی نیست. شاید همچنانکه عمل جراحی زیبایی خانم «کریستینا فرناندز کرچنر» شانس او را برای پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری آرژانتین افزایش داد، این تصاویر هم شاید خانم تیموشنکو را به قدرت بازگرداند اما یقینا برای حل مشکلات پیشروی مردم اوکراین دستاوری نمیتواند داشته باشد. همچنانکه دوره پیشین نخستوزیری خانم تیموشنکو نداشت و همچنان که زیبایی بازسازی شده خانم فرناندز نتوانسته تورم ۲۶ درصدی آرژاننتین را درمان کند.
و اساساً قهرمان بادکنکی که به عنوان یکی از رهبران انقلاب علیه تقلب در سال ۲۰۰۴ مطرح شد و چندی بعد خود به جرم تقلب به زندانی افتاد، برای ملتی که ۱۰ سال است در خیابان تجمع میکند، چه دستاوردی میتواند داشته باشد؟
ایران و اوکراین؛ مقایسه یا مضحکه؟
سوی دیگر ماجرای اوکراین، مقایسه آن با ایران است که این روزها نه تنها در محافل منتقدان حاکمیت گل کرده که ردپای آن حتی در روزنامههای اصلاحطلب هم به چشم میآید، چنانچه روزنامه آفتاب یزد صفحه نخست خود را به تیتر «بانوی نارنجی آزاد شد» در زمینه تمام نارنجی اختصاص میدهد. اما اینکه عدهای از طرفداران جنبش سبز بخواهند لولیا تیموشنکو را به عنوان رهبران اعتراض مردمی اوکراین با میرحسین موسوی به عنوان رهبر جنبش سبز مقایسه کنند، هم از اساس بیمعناست و هم توهین به موسوی است. سرمایه اصلی موسوی در زمان ورود به انتخابات سال ۸۸، سابقه سیاسیاش به عنوان یک چهره انقلابی، خط امامی و ضدبیگانه بود و در آخرین حلقه از لاحقه سیاسیاش هم بارها در بیانیههای خود اعلام کرد که اعتراضش ربطی به بیگانگان ندارد (رک: بیانیه شماره ۹ مورخ ۱۰ تیر ۱۳۸۸، پیام رسمی به ایرانیان خارج از کشور مورخ ۳ تیر ۱۳۸۸، سخنرانی مناسبت روز جوان مورخ ۱۲ مرداد ۱۳۸۸ و…). البته اینکه نتیجه عملی رفتارهای سیاسی او چقدر با این گفتارها همخوان بود، بحث دیگری است. همچنانکه نمیتوان انکار کرد که نهادهای امنیتی و رسانههای سیاسی مواضع او را بایکوت کرده و تحلیلهای سیاسی مورد نظر خود را به او نسبت میدادند، بیآنکه بتواند در تریبونهای رسمی مواضع خود را به طور شفاف و آزاد بیان کند.
ضمن اینکه برخلاف بانوی متهم به فساد اوکراینی، آقای موسوی، به عنوان فرد سادهزیستی شناخته میشد که خودروی پرایدش را هم خود رانندگی میکرد، و نه سابقه فساد مالی داشت، نه سیاسی، نه اخلاقی و نه موارد مشابه این.
البته پیش از این بحث که مقایسه نخستویر غربگرای سابق اوکراین با نخستوزیر دهه شصت ایران به عنوان قهرمان اعتراضات مردمی غلط است، باید تأکید کرد که اساساً قهرمانسازی از آقای موسوی غیرممکن است. کسی که به مدت ۲۰ سال خود را از کلیه مسائل کشور کنار کشید و در دو نوبت حساس از ورود به عرصه انتخابات خودداری کرد، در مقابل تغییر مواضع مکتبی همجناحیهای خود (که خود یکی از نمادهای آن مواضع بود) سکوت کرد و در بازگشت به سیاست هم چنان رفتار احساسی از خود نشان داد، نمیتوانست قهرمان باشد.
ضمن اینکه کشوری که سه دهه از انقلابش میگذرد و به مرحله تثبیت سیاسی رسیده، نیازی به قهرمان ندارد. همچنان که خاتمی در سال ۷۹ در پاسخ به کسانی که شعار «عبور از خاتمی» داده بودند گفت: «طرح پروژه عبور از خاتمی نشان دهنده آن است که جامعه همیشه منتظر یک قهرمان است. مردم با عدم مشاهده تحول دلخواه به قهرمان دیگری دل می بندند، این نشانه بیماری تاریخی و استیلای خودکامگی در کشور و سرکوب شدن شخصیتهای واقعی مردم است.» و اساساً قهرمانسازی و نیز راهانداختن جنبش خیابانی در جریانی که مدعی اصلاحات و دموکراسیخواهی از طریق رفرم است و بسیاری از بدنه از آن از انقلاب پیشین و قهرمانگرایی گذشته هم عقبنشینی کردهاند، پارادوکس است.
و از همه مهمتر آنکه با همه تعارضات و کشمکشهای سیاسی که در سطح نخبگانی در کشور ما وجود دارد، مردم ما نگاه مثبتی به دخالت بیگانه ندارند. علیرغم اینکه تنها ۳۵ سال از ظهور جمهوریت در ایران میگذرد، اما مردمسالاری در کشور ما – به رغم تمام آسیب هایی که در آن وجود دارد – به مراتب عمیقتر از کشورهای تازه استقلال یافته ای چون اوکراین است، مصداق آن اینکه مردم در انتخابات اخیر دولتی را روی کار آوردهاند که سیاستهای آن با دولت گذشته تفاوت چشمگیری دارد و آن سیاستها را بهواسطه حمایت اکثریت و به رغم مخالفتهای شدید سیاستمداران رقیب پیش میبرد.
::::