آنگاه که «تفکر آوینی» قربانی «تکنیک هستهای» شد!
اگر سال گذشته مناسبت تقویمی شهادت آوینی، رسماً قربانی مناسبت مصوب انرژی هستهای شد، سالهاست که تفکر فرهنگی و تمدنی آوینی، قربانی همان «تکنیک»ی شده که آن را «حجاب» میدانست. به نظر میرسد هشدار او درباره انقلاب اسلامی هم تحقق یافته که "همواره انقلابها بعد از پیروزی و تشکیل نظام به صورتی ناخواسته به جانبی کشیده شدهاند که با اصول محتوایی نهضت مخالفت داشته است."
مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام) – مرتضی مهدوی راد: سال گذشته در چنین روزهایی، خبر عجیبی منتشر شد: تاریخ شهادت آوینی تغییر کرد!
آنگونه که خبرگزاری مهر نوشت؛ شهید مرتضی آوینی هنرمند و نویسنده عرصه دفاع مقدس و سازنده مجموعه مستند «روایت فتح» ۲۰ فروردین ماه ۱۳۷۲ در فکه به شهادت رسید اما تاریخ شهادت او دست کم در تقویم امسال، به ۲۱ فروردین تغییر کرده است.
این مسئله واکنش اعضای خانواده شهید آوینی را به دنبال داشت، چنانچه همسر و فرزندان شهید آوینی در اطلاعیهای نسبت به این مسئله اعتراض کردند:
“لازم میدانیم به اطلاع مردم محترم ایران برسانیم طبق تصمیم شخص یا نهادی که هویتش برای ما نامعلوم است، در تقویمهای رسمی منتشرشده سال جدید، سالروز شهادت سیدمرتضی آوینی از روز ۲۰ فروردین به روز ۲۱ فروردین منتقل شده است. بدیهی است واقعه شهادت ایشان در روز ۲۰ فروردین سال ۱۳۷۲ رخ داده و بعید میدانیم گذر زمان باعث شود سالروز شهادت کسی جا به جا شود، مگر اینکه جابجایی واقعیتهای تقویمی هم مثل دیگر جابجاییها در مورد شخصیت ایشان مجاز دانسته شده باشد.”
پس از این اعتراض، «شورای فرهنگ عمومی کشور»، دلیل تغییر تاریخ شهادت آوینی در تقویم را “تداخل با روز ملی فناوری هستهای” اعلام کرد. رضا یعقوبی، معاون ادارهکل دبیرخانه شورای فرهنگ عمومی کشور با اعلام اینکه “در اینکه شهید آوینی ۲۰ فروردین به شهادت رسیدهاند، بحثی نیست اما همان زمان و با ورود مناسبت «روز ملی فناوری هستهای» به تقویم، برای جلوگیری از تداخل برنامههای مربوط به هر دو مناسبت، این تاریخ یک روز به جلو (۲۱ فروردین) آمد” مدعی شد که “تغییر تاریخ شهادت سیدمرتضی آوینی در تقویم پس از انجام هماهنگی با خانواده این شهید، بنیاد شهید آوینی، موسسه روایت فتح و دیگر مراکز مرتبط با نشر و ادامه فعالیتهای وی صورت گرفته است.”
این توضیحات واکنش مجدد اعضای خانواده شهید سیدمرتضی آوینی را به دنبال داشت. آنها با ارسال جوابیهای به «مهر» ضمن رد استدلال شورای فرهنگ عمومی کشور در قبال تغییر تاریخ شهادت وی و انجام هر گونه هماهنگی با خانواده شهید آوینی در این باره، نسبت به پیامدهای آتی چنین استدلالها و استنتاجهایی هشدار دادند. [۱]
اما این ماجرا صرفا یک تقارن مناسبت تاریخی و مناسک تقویمی نبود و نیست، که به نظر میرسد دست اندرکاران امور فرهنگی کشور در تعارض کامل با اهداف سازمانی و ادعایی خود (که بسط فرهنگ انقلابی و اسلامی ایرانی است)، مسئله «تکنیک» و «صنعت» را بر «فرهنگ» و «شهادت» مرجح داشتهاند. و اینجاست که باید پرسید «تکنولوژی هستهای» چه فضیلتی بر «تفکر آوینی» دارد و چرا مسئولین امر مناسبت مجعول مصوب دستگاههای دولتی را (که البته مناسبات شهادت دانشمندان و متخصصان مربوط به این صنعت نیز بایستی در جای خود مورد تکریم قرار گیرد) بر مناسبت شهادت یک هنرمند و نویسنده انقلابی که وی را «سید شهیدان اهل قلم» و «راوی فتح» مینامند، اولویت دادهاند؟
باید از ایشان پرسید که میدان تقابل و سنگر مبارزه ما با دشمنان انقلاب اسلامی، فرهنگ است یا تکنولوژی؟ و در تقابل سی و چند ساله ما با ایشان، اولویت با فرهنگ بوده یا صنعت و توسعه؟ چرا مسئله هستهای باید اولویت اول تقابل نظامی باشد که برآمده از انقلاب اسلامی (به عنوان انقلابی مردمی و فرهنگی نه شورش صرفا سیاسی و اقتصادی) است؟ چرا به جای آنکه مزیت نسبی و مکتبی خود را در قبال مخالفان انقلاب اسلامی به کار گیریم (که همان فرهنگ انقلاب اسلامی است) به ابزارهایی روی آوردهایم که اتفاقاً نمادهای همان تمدن لیبرال سرمایهداری غرب (و ایضا بلوک شرق سابق به عنوان قطب کمونیستی عالم) هستند؟ نمادهایی که ما هر چقدر در دستیابی و استفاده از آن پیش رویم، باز هم در سیطره جاعلان و صاحبان آن خواهیم بود؟ (حتی اگر بر فرض بتوانیم در این زمینه از غرب پیشی بگیریم!) و آنان که خود در نهایت درجه تخصص و استفاده صلحآمیز و نظامی آن هستند، دیگر کشورهای مترصد دستیابی به آن را با روشهای مختلف در جهان بدنام و منع میکنند؟
اما اگر به قصد همزبانی (به تعبیر فردیدیها که آوینی را از خویش میدانند) با آن شهید، به نوشتههای او رجوع کنیم، خواهیم دید که اتفاقاً او دو دهه پیش از این در قبال غلبه تکنیک و سرمایه بر فرهنگ انقلابی احساس خطر کرده و از جمله موضع انتقادی در قبال مسئله «تکنولوژی هستهای» داشته است. چنانچه در کتاب «توسعه و مبانی تمدن غرب» مینویسد:
“اما به راستی چرا با توجه به این خطر عظیم که خود سیاستمداران غربی بر آن تاکید دارند، باز هم انرژی هستهای چون واقعیت مسلمی تلقی میشود که باید جانشین سایر اقسام انرژی شود؟ چرا؟ … آیا میتوان از همان طریقی که این ابرقدرت ها حکومت … خویش را برکره زمین مستدام میدارند با آنها مبارزه کرد؟ یا باید راههایی خارج از سیستمهای شناخته شده کنونی جستوجو کرد؟ …[به عنوان مثال کسی] نگاهی به پروپاگاندای تجاری در سیمای جمهوری اسلامی ایران بیندازد. این تلویزیون برای جذب سرمایههای مردم در بانک های صادرات و تجارت ناچار از جاذبه های مادی پیکان و سکه بهار آزادی سود میجوید، یعنی به ناچار طبق توصیه مشهور هیتلر “پستترین غرایز بشر” را آماج پروپاگاند خود قرار دادهاند…[اینها همه یعنی] مدنیت ما، مناسبات اجتماعی، بافت عمومی جامعه و ساختار تشکیلاتی دوایر اجرایی و حتی حقوقی ما، میراثی است که از رژیم طاغوت برای ما مانده است… رهبران انقلابی همواره با شعارهای پیشرفته گام در میان گذاشتهاند، اما بعد از پیروزی، در عمل مواجه با این واقعیت شدهاند که سیاست قلمرو تکتازی اقتصادی است و بقای سیاسی نظامها در گرو تمهیدات اقتصادی است و سراسر جهان امروز متأسفانه از این نظام واحد اقتصادی تبعیت میکند… بدون رودربایستی باید گفت که ادارت موروثی ما همگی بر همین محور شکل گرفتهاند و کارمندان مورثی ما – بجز عدهای قلیل- همه برای پول است که کار میکنند و اینچنین است که کارکردن دیگر معنای خود را از دست داده است. … [آری] همواره انقلابها بعد از پیروزی و تشکیل نظام به صورتی ناخواسته به جانبی کشیده شدهاند که با اصول محتوایی نهضت مخالفت داشته است. “
اینک به نظر میرسد کسانی که خود را متولی فرهنگ کشور میدانند، از همگان به فرهنگ ناآشناترند و کسانی که تفکر شهید آوینی را به صرف یک مناسبت تقویمی بدل کردهاند، نسبت به اندیشه او جاهلترین اند. پس بیش از آنکه نگران جابجایی سالگرد شهادت آوینی از ۲۰ فروردین به ۲۱ ام باشیم، باید تأسف خود را نسبت به ابنکه مسئله ابراز داریم که چرا مدعیان فرهنگ، «اسم» آوینی را مکرر بر زبان میآورند اما «رسم» او را به کلی نادیده میگیرند.
اگر سال گذشته مناسبت تقویمی شهادت آوینی، رسماً قربانی مناسبت مصوب انرژی هستهای شد، سالهاست که تفکر فرهنگی و تمدنی آوینی، قربانی همان «تکنیک»ی شده که او آن را «حجاب» میدانست. و نهایتاً به نظر میرسد هشدار او درباره انقلاب اسلامی هم تحقق یافته است که “همواره انقلابها بعد از پیروزی و تشکیل نظام به صورتی ناخواسته به جانبی کشیده شدهاند که با اصول محتوایی نهضت مخالفت داشته است.”
در ادامه بخشهایی از مقاله «دیکتاتوری اقتصاد» شهید آوینی در باره انرژی هستهای را که خطرات و مخاطرات فنی اصرار کشورها بر استفاده از انرژی هستهای را (که از چند دهه قبل مورد تأکید احزاب سبز و دیگر حامیان محیط زیست در سراسر جهان نیز هست) بر میشمرد، میخوانید:
“خطر آلودگی رادیواکتیو آن همه عظیم است که کلمات از بیان آن عاجزند. در مقایسه با عظمت خطر آلودگی رادیواکتیو، همهی آنچه را که برشمردیم باید به هیچ انگاشت و متأسفانه من تا به حال هیچ نویسنده و هیچ کتابی را ندیدهام که اهمیت مسئله را آنچنان که باید مورد توجه قرار داده باشد. حتی در کتاب «کوچک زیباست» نیز، با آنکه در مقایسه با دیگر کتابها بینشی واقعگرایانه دارد، آنچنان که باید و شاید عظمت این مسئله بروز و ظهور ندارد. شوماخر در بیان خطرات انرژی هستهای میگوید: در میان همهی تغییراتی که به دست بشر در خانوادهی طبیعت ایجاد شده، شکافت هسته در مقیاس وسیع بدون شک خطرناکترین و ژرفترین تغییر است. در نتیجه، یونیزه کردن پرتوهای یونساز به صورت شدیدترین عامل آلودگی محیط زیست و مخاطرهآمیزترین عامل برای بقای نسان بر کره زمین در آمده است. [۲]
… اثرات پرتوهای آلفا، بتا و گاما بر بافتهای زنده به طور کامل شناخته شده است: ذرات اشعه مانند گلولههایی هستند که ارگانیسم را از هم میشکافند، و آسیبی که از این جهت وارد میسازند به کمیت آنها و نوع سلولهایی که مصدوم میسازند بستگی دارد. [۳]
شوماخر بعد از بیان دگرگونیهای ژنتیک ناشی از بمباران اشعهی رادیواکتیو و ذکر این نکته که تأثیرات رادیواکتیو «نه تنها برای کسانی که به طور مستقیم از آن متأثر میگردند خطری محسوب میشود، بلکه فرزندان آنها را نیز به مخاطره خواهد افکند»[۴] میافزاید: بعد جدیدی نیز بر اثر این واقعیت مطرح میشود که در حالی که آدمی اکنون میتواند عناصر رادیواکتیو ایجاد کند ـ و چنین نیز میکند ـ همینکه آنها را ایجاد کرد، نمیتواند عملی برای کاهش رادیوآکتیوتهی آنها انجام دهد. نه بازتاب شیمیایی و نه مداخلهی فیزیکی، بلکه فقط گذشت زمان میتواند شدت پرتو را بعد از آزادشدن آن تخفیف دهد. کربن ١۴ نیمه عمری حدود ۵٩٠٠ سال دارد، بدان معنی که حدودا شش هزار سال طول خواهد کشید تا قدرت رادیوآکتیویتهاش به نصف آنچه بوده است تقلیل یابد. نیمه عمر استرونتیوم ٩٠ بیست و هشتسال است. لیکن درازای این نیمه عمر هر چه باشد، پارهای پرتوها تقریبا به طور نامحدود دوام مییابند، و هیچ عملی نمیتوان دربارهی آنها انجام داد جز آنکه کوشش شود که مادهی رادیوآکتیو در مکان امنی قرار گیرد.
اما ببینیم یک مکان امن مثلاً برای مقادیر عظیم پسماندههای رادیوآکتیو که بهوسیلهی رآکتورهای هستهای ایجاد میشود کدام است؟ هیچ مکانی را نمیتوان در روی زمین سراغ کرد که امن باشد. زمانی این اندیشه وجود داشت که این پسماندهها میتوانند به طور امن در اعماق اقیانوسها قرار گیرند، بر این فرض که در چنین ژرفا هیچ موجود زنده نمیتواند حیات خود را حفظ کند. لیکن این فرض را اکتشاف شورویها در ژرفای دریاها باطل گرداند. هر جا که حیات باشد، مواد رادیوآکتیو بهدرون سیکل زیستی جذب میشود. در ظرف چند ساعت از قرار دادن این مواد در آب، تودهی عظیمی از آنها را میتوان در ارگانیسمهای زنده یافت. پلانکتون و جلبک و بسیاری دیگر از حیوانات دریایی قدرت متمرکز ساختن این مواد را با فاکتور ١٠٠٠ و در پارهای موارد حتی با فاکتور یک میلیون دارا هستند. همچنانکه یک ارگانیسم، ارگانیسم دیگر را تغذیه میکند، مواد رادیوآکتیو از نردبان حیات صعود میکند و راه خود را دوباره به سوی انسان مییابد[۵] … پسماندههای «سطح بالا» همچنان در درون دریا قرار داده میشوند، در حالی که کمیتهایی از پسماندههای به اصطلاح «متوسط» و «سطح پایین» بهدرون رودخانهها یا مستقیما در زیرزمین تخلیه میشوند.
گزارشی از کمیسیون انرژی اتمی امریکا مختصرا حاکی از این است که پسماندههای مایع آهسته آهسته راه خود را به درون آبهای زیرزمینی میگشایند، و تمام یا قسمتی (کذا!) از رادیوآکتیویتهای راکه دارا هستند به طور شیمیایی یا فیزیکی در خاک باقی میگذارند. [۶]
وسعت و عمق مخاطره از حدود معمولی و متعارف فهم و تصور انسان بسیار بسیار فراتر است. شوماخر سخنی را از فردی به نام ادوارد دی. دیوید (مشاور علمی نیکسون) نقل میکند که بسیار وحشتناک است. فرد مذکور ضمن صحبت دربارهی مخزن فضولات رادیواکتیو گفته است: آدمی دربارهی چیزی که باید قبل از بیضرر شدن حدود ٢۵٠٠٠ سال در زیرزمین محبوس باشد، احساسی هولانگیز دارد. [۷]
اما بهراستی چرا با توجه به این خطر عظیم که خود سیاستمداران غربی بر آن تأکید دارند، باز هم انرژی هستهای چون واقعیت مسلمی تلقی میشود که باید جانشین سایر اقسام انرژی شود؟ چرا؟ چگونه بشریت حاضر میشود خطری اینچنین وسیع و بزرگ را برای رسیدن به رفاه بیشتر بپذیرد؟ شوماخر در وسعت این خطر گفته است: سرانجام وقتی موضوع آلودگی هوا، آب و خاک به پرتوهای یونساز مطرح است چگونه میتوان مسئلهی آلودگی هوا به دود را مورد توجه قرارداد؟ من نمیخواهم مضرات آلودگی هوا و آب را در وضعیت کنونی ناچیز جلوه دهم، لیکن هنگامی که با آنها روبرو میشویم، نباید «تفاوت در ابعاد» را از نظر دور داشت: آلودگی رادیوآکتیو مخاطرهای است که وسعت «بعد» آن برای بشر بیسابقه است. کسی ممکن است حتی سؤال کند: وقتی هوا مملو از ذرات رادیوآکتیو است، تأکید ورزیدن بر هوای پاک چه معنایی دارد؟ و یا اینکه وقتی آب و خاک مسموم گردد محافظت از هوا چه فایدهای خواهد داشت؟
حتی یک اقتصاددان ممکن است این سؤال بجا را مطرح کند: هنگامی که زمین، یعنی تنها جایگاهی که برای زیست در اختیار داریم، به موادی آلوده گردد که موجد نقص بدنی در کودکان یا نوادگان ما گردد، پیشرفت اقتصادی، یا به اصطلاح سطح بالای زندگی، چه معنایی خواهد داشت؟ [۸]
پسماندههای پر دوام رادیواکتیو روز به روز روی هم انباشته میگردند و هیچ راهی برای از بین بردن آنها وجود ندارد. خطر بسیار عظیمتر از آن است که بتواند با کلمات بیان شود. کسی نمیتواند گمان کند که به خاطر دور بودن از محل مخازن پسماندههای رادیواکتیو از خطر در امان است، چرا که زمین محدود و کروی است. ابرهای یونیزهی ناشی از آزمایش هستهای در آریزونا میتواند در چین ببارد و دهها هزار نفر را نابود کند. چرخههای حافظ حیات در کرهی زمین با یکدیگر پیوندی آن همه فعال دارند که کسی نمیتواند خود را در برابر مخاطرهی بزرگ پسماندههای رادیواکتیو مصون بداند.
در چهارمین کنفرانس ملی سرطان در آمریکا در سپتامبر ١٩۶٠، لستر برسلو [۹] عضو ادارهی بهداشت عمومی ایالت کالیفرنیا گزارش داد که دهها هزار ماهی قزلآلا در جایگاههای تخمگذاری غربی ناگهان به سرطان کبد دچار شدهاند و ادامه داد: تغییرات تکنولوژیک که بر محیط انسان اثر میگذارند، با چنان سرعتی زیاد و مهاری اندک صورت میپذیرند که جای بسی شگفتی است که تاکنون انسان از آن نوع سرطان همهگیر که امسال میان ماهیان قزلآلا شیوع یافت، جان سالم بهدر برده است.[۱۰]
شوماخر نظر نهایی خود را دربارهی انرژی هستهای اینچنین اعلام میکند: هیچ درجه از رفاه نمیتواند انباشت مقادیر عظیم مواد بسیار مخرب و مهلکی را توجیه کند که هیچکس نمیداند چگونه میتوان از خطر آن «ایمن» بود و به صورت خطری بی قیاس برای نسلهای بعد و حتی اعصار زمینشناسی باقی خواهد ماند. انجام دادن چنین عملی تجاوز به ذات زندگی است، تجاوزی فوقالعاده بزرگتر از هر جنایتی که تاکنون به دست بشر صورت گرفته است. این پندار که یک تمدن میتواند پایههای خود را بر چنین تجاوزی استوار سازد یک شرارت اخلاقی، معنوی و مابعدالطبیعی است. این بدان معنی است که امور اقتصادی آدمی را بهگونهای سامان دهیم که گویی خود مردم حقیقتاً حائز هیچ اهمیتی نیستند. [۱۱]
اما هنوز سؤال ما بر جای باقی است. چرا بشر با آگاهی از مخاطرهای اینچنین عظیم باز هم نمیتواند از انرژی اتمی دل بکند؟ جواب این سؤال را باید به قول شوماخر در دیکتاتوری اقتصاد جست و جو کرد: … در حقیقت هیچ مثال روشنتری در مورد دیکتاتوری مسلط اقتصاد [در مقایسه با مورد استفاده از انرژی اتم] نمیتوان یافت. ساختن نیروگاههای متعارف، خواه بر اساس استفاده از زغال سنگ و خواه استفاده از نفت، و یا نیروگاههای هستهای، با توجه به مبانی اقتصادی تصمیمگیری میشود؛ و شاید کمترین توجه به «پیامدهای اجتماعی» مبذول گردد که احتمالاً از انقطاع بیش از حد سریع صنعت زغال سنگ ناشی میگردد. لیکن این موضوع که شکافت هستهای میتواند عامل یک مخاطرهی باور نکردنی، مقایسه ناشدنی، و بیهمتا برای حیات بشر بهشمار آید در هیچ یک از محاسبات وارد نمیشود و هرگز محلی از اعراب ندارد.” [۱۲]
[۱]- متن کامل پاسخ خانواده شهید آوینی به شورای فرهنگی که خطاب به خبرگزاری مهر منتشر شد، به این شرح بود:
«با سلام و تحیت،
گرچه حرفهایتر بود ابتدا متن اطلاعیهای را که در اختیار شما قرار دادیم، به شکل مستقل منتشر میکردید و سپس جوابیه شورای فرهنگ عمومی کشور را، با این همه، بابت پیگیری این موضوع و اخذ توضیح از مسئولین مربوطه از شما سپاسگزاریم.
با توجه به آنچه از قول معاون اداره کل دبیرخانه شورای فرهنگ عمومی کشور نقل کردهاید، لازم میدانیم جهت اطلاع افکار عمومی، به چند نکته اشاره کنیم:
یک: در متن پاسخ منتشرشده، ادعا شده «تغییر تاریخ شهادت سیدمرتضی آوینی در تقویم پس از انجام هماهنگی با خانواده این شهید، بنیاد شهید آوینی، موسسه روایت فتح و دیگر مراکز مرتبط با نشر و ادامه فعالیتهای وی صورت گرفته است.» ما به عنوان خانواده شهید آوینی هر گونه گفتگو و «هماهنگی با خانواده» برای این جابجایی تقویمی را تکذیب میکنیم و تقاضا میکنیم چنانچه سندی برای اثبات انجام گفتگو با هر یک از اعضای خانواده وجود دارد، ارائه شود.
مکانی بهنام «بنیاد شهید آوینی» نیز برای ما ناشناخته است و اگر منظور «مؤسسه شهید آوینی» است، این مؤسسه و همچنین مؤسسه روایت فتح هیچ نوع ارتباطی با خانواده شهید آوینی ندارند و اساساً صلاحیت این را ندارند که در خصوص موضوعی مثل تغییر تاریخ شهادت سید مرتضی آوینی طرف مذاکره شخص یا ارگانی قرار بگیرند.
دو: ادعا شده «از همان سالی که مناسبت مربوط به شهادت آوینی به تقویم آمد، در همین تاریخ یعنی ۲۱ فروردین در تقویمهای رسمی کشور درج شد.» نادرست بودن این ادعا با رجوع به تقویمهای منتشرشده در سالهای گذشته قابل رؤیت است. «مناسبت مربوط به شهادت آوینی» در همان اولین سالگرد شهادت ایشان وارد تقویم شده و روز ثبتشده هم ۲۰ فروردین بوده است، به این دلیل ساده که ایشان در روز ۲۰ فروردین به شهادت رسیده است.
سه: ادعا شده «نباید فراموش کنیم که تدفین شهید آوینی در این روز [یعنی ۲۱ فروردین] انجام شده است.» شهید آوینی صبح روز بیستم فروردین به شهادت رسید و پیکرش در ۲۲ فروردین تشییع شد و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد. بنابراین در روز ۲۱ فروردین هیچ اتفاق خاصی رخ نداده است. عجیب است که مسئولین محترم با وجود کمبود اطلاعات، برای توجیه یک اشتباه مرتکب اشتباهات بعدی میشوند و بهنظر میرسد علاقه دارند علاوه بر تغییر تاریخ شهادت، تاریخ تدفین را هم عوض کنند.
چهار: ادعا شده «با ورود مناسبت «روز ملی فناوری هستهای» به تقویم، برای جلوگیری از تداخل برنامههای مربوط به هر دو مناسبت، این تاریخ یک روز به جلو (۲۱ فروردین) آمد.» این خبری است که از پیش میدانیم و اعتراض ما نیز به همین جابجایی صورت گرفته. آیا از نظر مسئولین شورای فرهنگ عمومی کشور، منطقی است که پانزده سال بعد از شهادت شهید آوینی، مناسبتی دیگر در همان روز گنجانده شود و به تدریج، مناسبت قدیمیتر به روز دیگری رانده شود؟ آیا منطقی است که برای حفظ یک مناسبت قراردادی، یک واقعه تاریخی جابجا شود؟ طبق استدلال انجام شده، اگر در گذر ایام چند واقعه دیگر در همین تاریخ روی دهد، این احتمال وجود دارد که سالروز شهادت سید مرتضی آوینی جلوتر برود و به اردیبهشتماه منتقل شود. آیا این دلیل معقولی است که برای جلوگیری از تداخل مراسمها، در تاریخ دست ببریم؟ سئوال ما این است که «مراسم» مهمتر است یا اصل یک رخداد تاریخی؟
با تجدید احترام
مریم امینی، مائده آوینی، کوثر آوینی، سجاد آوینی»
[۲]- کوچک زیباست، ص ١٠۵.
[۳]- همانجا.
[۴]- همان، ص ١٠۶.
[۵]- همانجا.
[۶]- همان، صص ١٠۶ و ١٠٧.
[۷]- همان، ص ١۴.
[۸]- همان، ص ١٠٩.
[۹] Lester Breslow
[10]- همان، صص ١١٠ و ١١١.
[۱۱]- همان، ص ١١٣.
[۱۲]- همان، ص ١٠۵.
::::