۱۰:۰۸ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۷

روایت جانسوز یکی از نجات یافتگان فاجعه منا/ پرسش هایی که همچنان بی پاسخ مانده اند

یکی از کسانی که به شکل معجزه آسایی از فاجعه منا در سال گذشته جان سالم به در برده بود، در آستانه سالگرد این مصیبت، روایت خود را از این حادثه بیان کرد.

مبارزه(رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام):

با وجود گذشت یک سال از حادثه منا، هنوز سوالات بسیاری وجود دارد که مقامات سعودی آنها را بی پاسخ گذاشته اند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران به نقل از روزنامه نیویورک تایمز، «دارم می میرم. به من آب بدهید.» این سخنانی بود که «رشید صدیقی» از همراهانش که در دمای ۱۱۸ درجه در زیر آفتاب سوزان عربستان گرفتار شده بودند، می شنید. صدیقی پابرهنه و حیران تلاش می کرد در میان دریایی از جنازه ها راهی برای فرار بیابد.

۲۴ سپتامبر سال ۲۰۱۵ ، صبح روز سوم از مناسک حج بود. این روز، مرگبارترین روز در تاریخ حج و یکی از بدترین حوادث در جهان طی چندین دهه بود.
صدیقی ۴۲ ساله که یک آمریکایی از ایالت «آتلانتا» است، مسیری را از میان ده ها هزار چادر زائران طی کرده بود تا به پل جمرات برسد.
او کمتر از یک مایل با پل فاصله داشت، که ازدحام جمعیت آغاز شد.
هزاران نفر در این حادثه جان خود را از دست دادند. نزدیک به یک سال از این فاجعه می گذرد اما مقامات عربستان هنوز توضیح دقیقی در مورد اینکه این فاجعه چگونه اتفاق افتاده است، نداده اند و هیچ آمار دقیقی از جان باختگان ارائه نکرده اند. بسیاری از قربانیان از ایران بودند به همین دلیل ایرانی ها در مراسم امسال حضور ندارند.
جمعیت زیادی در این محل به ویژه در اطراف پل جمرات جمع شده بودند. پس از آنکه بیش از ۳۶۰ نفر در سال ۲۰۰۶ در نزدیکی همین محل جان خود را بر اثر ازدحام جمعیت از دست دادند، سعودی ها می گفتند که تلاش دارند از بروز حادثه مشابهی جلوگیری کنند.
پس از تعریض مسیر، تا سال گذشته حادثه دیگر این چنینی رخ نداد.
آمار آسوشیتدپرس نشان می دهد که دستکم ۲۴۰۰ نفر در این فاجعه جان خود را از دست دادند. با این حال مقامات عربستان هنوز هم آمار رسمی تلفات را ۷۶۹ نفر می دانند.
با وجود سال ها اتهام در خصوص سوء مدیریت، خانواده سلطنتی عربستان بارها بر حق خود برای نظارت بر حج پافشاری کرده اند.
در سال های اخیر دو میلیون تا سه میلیون نفر در مراسم سالانه حج شرکت کرده اند.
در روز حادثه، صدیقی قبل از طلوع آفتاب از خواب بیدار شد. او شب دیر وقت خوابیده بود ولی با این وجود اصلا احساس خستگی نمی کرد. دو هفته پیش از آن، او به عنوان مدیر اطلاعات ساختمان در شهر «ریاض» پایتخت عربستان سعودی مشغول به کار بود اما او استعفا داده بود و در آخرین لحظه تصمیم گرفته بود تا برای نخستین بار مناسک حج را به جا بیاورد.
او کارت شناسایی رسمی اش را از گردنش آویزان کرد و اشیاء با ارزشش – یک کیف پول، تلفن همراه محلی و یک گوشی هوشمند که از آن برای تماس با همسرش استفاده می کرد – در کیف کمری اش قرار داد.
حدود ساعت ۶:۳۰ صدیقی از چادرش خارج شد و برای طی مسیری که حضرت محمد (ص) از آنجا گذشته بود، آماده شد.
او به همراه برادر زن و همسر وی و شماری از دوستانش این مسیر را طی می کرد و هرازگاهی می ایستاد و عکس می گرفت تا آن را در صفحه فیس بوک خود منتشر کند.
او از تنوع جمعیتی در زمان برگزاری این مراسم و اینکه مردم با رنگ پوست متفاوت از سراسر جهان پرچم کشورهای خود را حمل می کردند، شگفت زده شده بود.
به ناگاه در حرکت جمعیت وقفه ای ایجاد شد و جمعیت به دلیلی که هنوز هم مشخص نشده، توسط نگهبانان متوقف شدند. صدیقی گفت دیدم مردم در حال طی کردن مسیر جایگزینی هستند و ما هم تصمیم گرفتیم از آنها پیروی کنیم.
صدیقی گفت: «هر چه جلوتر می رفتیم جاده باریک و باریک تر می شد به گونه ای که یکی یکی باید عبور می کردند و دست یکی باید روی شانه دیگری قرار می گرفت.» او احساس فشار شدید کرد زیرا ازدحام بسیار شدید بود.

کمی جلوتر صدیقی متوجه شد که زائران – ظاهرا در تلاش برای فرار از چیزی – تقلا می کنند از نرده های بلند هر دو طرف جاده بالا روند. او یک لحظه تعجب کرد که آیا او هم باید همین کار را انجام دهد. اما او هرگز فرصت چنین کاری را نداشت.
صدیقی دو یا سه بار زمین خورد و از گروه جدا شد. مردم در اطراف او الله اکبر می گفتند.
او احساس می کرد در یک موج خروشان گرفتار شده است. اجساد مردم از هر طرف روی او می ریخت.
او حتی یک اینچ هم فضا برای تکان خوردن نداشت.
فشارها شدیدتر شد و بسیاری از حجاج در حین تلاش برای بالا رفتن از نرده ها لباس هایشان می افتاد و برهنه می شدند.
صدیقی گفت: «من واقعا در آن زمان ترسیده بودم و تنها به خانواده ام فکر می کردم.»
فشار و ازدحام در آنجا تا حدی بود که پس از آنکه فرد را روی زمین می انداخت، حتی تا مسافت ۱۰ فوتی نیز جنازه را روی زمین می کشید.
علت اصلی مرگ و میرها خفگی بود.
به طور معجزه آسایی، شاید ۱۵ دقیقه پس از شروع ازدحام، صدیقی خود را خارج از جمعیت یافت.
او کفش، بخش بالایی لباس احرام و کارت شناسایی اش را از دست داده بود، اما مجروح نشده بود.
زائران در چادرهای نزدیک بطری آب به سمت جمعیت پرتاب می کردند. مردم اب می خوردند و آب بر روی خودشان و دیگران می ریختند و تلاش می کردند زنده بمانند. فردی هم شیر آب را را باز کرده بود و با شلنگ آب به سمت خیابان می ریخت.

صدیقی بهت زده شده بود و افرادی را می دید که جلوی چشمانش جان می دهند. او گفت: «من نمی دانم چگونه جان سالم به در بردم.»
به مدت دو ساعت صدیقی ماموران پلیسی را می دید که به آرامی به سمت او حرکت می کردند. آنها به کسانی که به شدت زخمی شده بودند کمک می کردند. هنگامی که یک افسر در نهایت به صدیقی رسید، از او خواست ادامه مراسم حج خود را ادا کند.
صدیقی گریه کنان از روی اجساد تلاش می کرد خود را چند متر به پل جمرات نزدیک تر کند.
او گفت: «مانند مرده های متحرک شده بودم.»
هنگامی که او در نهایت به پل رسید، یک زن به او سنگی داد تا پرتاب کند و چتری که به عنوان سایه بان از آن استفاده کند. شاید دلش برای او سوخته بود زیرا صدیقی نیمه برهنه و کثیف بود. او به قدری مستاصل و حیران بود که حتی نتوانست از این زن تشکر کند.
صدیقی رمی جمرات را تکمیل کرد اما به خاطر نمی آورد چند سنگ پرتاب کرد.
او برادر زن و همسر او را در این حادثه گم کرد. او چندین بار با آنها تماس گرفت اما هیچ پاسخی دریافت نکرد.
او چهار روز بعد را مدام به کلینیک ها و بیمارستان ها مراجعه کرد اما نتیجه ای نگرفت.
مقامات سعودی هیچ مرکزی را برای کمک به افرادی که در جستجوی عزیزانشان بودند در نظر نگرفته بود بنابراین او باید هر روز به مکان های مختلفی سر می زد. او ۹۰ دقیقه راه می رفت تا به سردخانه برسد، اما نگهبانان اجازه ورود به هر کسی را نمی دادند.
صدیقی پس از پایان حج، پروازش را به آتلانتا لغو کرد و به جستجو ادامه داد. هر روز همان روال تکرار می شد و او چیزی نمی یافت.
حدود ۲۰ نفر از اعضای خانواده صدیقی درگیر جستجو بودند. آنها به دنبال هر سرنخی بودند و اغلب تنها به شایعات و اطلاعات غلط می رسیدند.
بستگان دیگر قربانیان نیز ناامید شده بودند.
۱۵ روز پس از حادثه، مرگ برادر زن صدیقی تایید شد و گفته شد او نیم ساعت پیش در منا به خاک سپرده شده است.
دو هفته بعد از آن، همسر برادر زنش هم کشته اعلام شد و گفته شد که قبلا توسط مقامات سعودی به خاک سپرده شده است.
این زوج دو فرزند داشتند که اکنون در هند همراه اقوام مادرشان زندگی می کنند.
صدیقی زمانی که به آتلانتا بازگشت در خصوص آنچه که رخ داده بود تحقیق کرد، مسیرها را مورد بررسی قرار داد و در مورد تجربه اش نوشت و به گفته خودش، هنوز هم به دنبال پاسخ سوالاتش است.
او می گوید: «من آنجا بودم اما هنوز هم نمی توانم بگویم دقیقا علت این حادثه چه بود.»
منبع : جماران

::::

برچسب‌ها: ٬ ٬ ٬

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

5 + = 13