۰۷:۳۷ - ۱۳۹۲/۰۷/۳ درس‌هایی که از دروغ‌های راستگوها باید آموخت

انتخاب شهردار، احزاب رفاقتی و توسعه سیاسی

رسوایی سیاسی خانم راستگو تبدیل به یک نمایش اخلاقی می‌شود و اصلاحطلبان که در مقام شاکیان رفتار غیرمسئولانه وی هستند به متهم بدل می‌شوند! این رخدادها را هم باید به حساب معجزات هزاره سوم اصولگرایان گذاشت: اگرچه مردی که در مناظره های رسانه ملی، معضلات اقتصادی کشور را به محسنات جلوه می‌داد، رفته است اما کسانی که بر دروغ هایش مهر صحت و سلامت زدند، هنوز هستند.

rastgooمبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): مناقشه اصولگرایان و اصلاحطلبان بر سر رأی الهه راستگو همچنان ادامه دارد. اصلاحطلبان او را به خیانت به اصلاحات و ائتلاف اصلاحطلبان در شورای شهر متهم می‌کنند و اصولگرایان از وی قهرمان ساخته‌اند. اصلاحطلبان اسناد تعهد مکتوب وی به ائتلاف شورای هماهنگی اصلاحات در انتخابات شورا را منتشر می‌کنند و مدعی هستند برادر وی با قالیباف شراکت اقتصادی داشته است. اصولگرایان اما اصلاحطلبان را به فاشیسم و دیکتاتوری متهم و اخبار ضد و نقیض همچون تهدید جانی خانم راستگو توسط اصلاحطلبان منتشر می‌کنند که یادآور ادبیات روزنامه های رادیکال اواخر دهه هفتاد تحت لوای «گروه های فشار»، «خشونت طلبان»، «انصار حزب الله»، «نیروهای خودسر» و… است.

اما ورای این شانتاژهای خبری و دعواهای کودکانه سیاسی، آنچه که کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد درس‌هایی است که از مناقشه انتخاب شهردار در مسیر نهادینه شدن مفاهیم تحزب و توسعه سیاسی می‌توان آموخت. درس‌هایی برای اصلاحطلبان که مدعی این مهم‌اند و اصولگرایان که به‌طور کلی بی‌خبر از آنند و شاید بی‌نیاز (چراکه نهادهایی چون شورای نگهبان و صدا و سیما را در اختیار دارند که فرایند فعالانه و آزادانه انتخابات را تحت تأثیر قرار داده و نتیجه را به دلخواه آنان مقرون می‌سازد).

شهردار اصولگرا: نتیجه ترجیح دنیامالی‌ها به اصغرزاده‌ها

در آستانه انخابات شورای شهر در یادداشت «ارزیابی حضور اصلاحطلبان در انتخابات شوراها: قهر سه‌گانه اصلاحات می‌شکند؟» لیست انتخاباتی اصلاحطلبان را نقد کرده بودیم که دیروز نتیجه آن معلوم گردید. حرف ما این بود که چرا چهره های غیراصلاحطلب و یا افراد همسو با قالیباف در لیست اصلاحات حضور دارند، اما اصلاحطلبان قدیمی مثل اصغرزاده همچنان بایکوت می‌شوند.

البته در این مناقشه ما نه خود را جزو اصلاحطلبان می‌دانستیم و نه شهردار شدن قالیباف یا محسن هاشمی برایمان اهمیتی داشت. ما رویکرد اصلاحطلبان را نقد کردیم و نتیجه عمل آنها را پیش‌بینی. حال زمانی درستی نقد ما معلوم می‌شود که الهه راستگو و احمد دنیامالی هر دو رأی به قالیباف می‌دهند (خانم راستگو پیشتر در انتخاب رئیس شورا هم به چمران رأی داده بود) تا پروژه شهردار شدن محسن هاشمی که وعده اصلی لیست اصلاحطلبان بود، شکست بخورد. وقتی ابراهیم اصغرزاده، عضو اولین شورای شهر تهران را اصلاحطلب نمی‌‌دانند اما دنیامالی را -که پیشتر مدیر شهرداری قالیباف بوده- در لیست خود جای می‌دهند – و ایضا برخی افراد که از پشت کوه سیاست آمده بودند – نتیجه همین می‌شود.

کار به جایی می‌رسد که دنیامالی شعار اصلی ائتلاف اصلاحطبان (شهردار شدن محسن هاشمی) را منکر شده، می‌گوید: «مگر قرار است هر کسی با لیست اصلاح‌طلبان به شورا آمد، به کاندیدای آنها رای دهد؟»

۲۲ خرداد (دو روز مانده به انتخابات) در آن یادداشت نوشته بودیم: «گذشته از تردید آقایان بر سر تحریم(نظیر آنچه سازمان مجاهدین انقلاب کرد)، حضور حداقلی یا حضور حداکثری، ظاهرا دعوای شخصی و گروهی درون اصلاحات تمامی ندارد. به عنوان مثال؛ معلوم نیست با چه توجیهی، ابراهیم اصغرزاده را که در نهایت تأیید صلاحیت شده در لیست اصلاحات راه نداده‌اند. اصغرزاده که در مناظره «دیروز، امروز، فردا» تا توانست از مشارکتی‌ها حمایت کرد و هندوانه زیربغل میردامادی گذاشت(آنطور که خود اصغرزاده در مصاحبه‌ای گفت میردامادی از زندان با او تماس گرفته و تشکر کرده). اشتباهات و تک‌روی های اصغرزاده در شورای شهر اول و انتخابات ریاست جمهوری ۸۰ به جای خود، اما تاوانش را هم داد. هم از حزب همبستگی (که خودش دبیر کل بود) خارج و هم عملا از گود سیاست بیرون رانده شد! (بگذریم از اینکه حزب همبستگی بعد از آن ماجرا رسما منفعل شد و چند سال قبل هم با کنار رفتن راهچمندی رسما مضمحل گردید) در انتخابات مجلس نهم(برخلاف مجلس هشتم که تأیید شده و چون در لیست اصلاحات جایی نداشت، رأی نیاورده بود) هم همراستا با تحریم اصلاحطلبان، شرکت نکرد. دیگر چه امتیازی باید به سران اصلاحات بدهد؟ وقتی آقایان اختلافات درونی خودشان را نمی‌توانند حل کنند، چطور انتظار دارند تشکیک رأی ‌دهندگان‌شان برطرف شود؟»

اینک خود اصلاحطلبان به اشتباهاتشان در چینش لیست انتخاباتی اعتراف می‌کنند. چنانچه فاطمه دانشور، عضو اصلاحطلب شورا می‌گوید: «اصلاح طلبان تا حد ممکن می‌دانستند که ممکن است احمد دنیامالی با آنها همسو نباشد اما خانم راستگو قسم خورده بود که به مواضع و منشور اصلاح طلبان پایبند باشد… ما روی قول آنها حساب کرده بودیم اما آنها به قولشان عمل نکردند. مواضع راستگو در مجلس مشخص بود و ما می‌توانستیم در چینش اولیه بهتر عمل کنیم. چینش لیست شورای شهر اصلاح طلبان دارای مشکل بود.»

در هر حال، خانم راستگو در لیستی شرکت کرده که شعارش شهردار شدن محسن هاشمی است – که حتی در تبلیغات شهری هم در صدر لیست انتخاباتی، این مطلب عنوان شده – فلذا تخلف از این برنامه، خیانت و فرصت‌طلبی است و رفتار غیرتشکیلاتی و غیرحزبی. همچنان‌که خانم دانشور، می‌گوید: «خانم الهه راستگو و آقای دنیامالی به قالیباف رای دادند، البته بحث اخلاق سیاسی بسیار مهم است و این افراد بیشترین رای شان را از اصلاح طلبان کسب کردند. این کار بسیار غیراخلاقی است که فردی قسم خورده بود که به مواضع و منشور اصلاح طلبان پایبند باشد به قولش عمل نکند. باید ببینیم این افراد چه منافعی را داشتند که این گونه رفتار کردند… اصلاح طلبان تا حد ممکن می‌دانستند که ممکن است احمد دنیامالی با آنها همسو نباشد اما خانم راستگو قسم خورده بود که به مواضع و منشور اصلاح طلبان پایبند باشد.»

سیاست‌های اصلاحطلبان در شورا را باید با برنامه های یک حزب در نظام پارلمانی مقایسه کرد. همانطور که احزاب اپوزیسیون با هدف تغییر رئیس پارلمان و تغییر نخست‌وزیر در انتخابات شرکت می‌کنند، اصلاحطلبان هم با شعار تغییر رئیس شورا و شهردار وارد انتخابات شده بودند. فلذا همچنان‌که اگر حزب کارگر انگلیس با هدف تغییر نخست‌وزیر به مجلس عوام برود ولی یکی از نمایندگان حزب به نخست وزیر محافظه‌کار فعلی رای دهد، وی مطرود خواهد شد، رأی اعضای ائتلاف اصلاحات به ادامه ریاست چمران در شورا و ادامه شهرداری قالیباف مضحک می‌نماید. اما همچنان‌که در انتخاب‌های بعدی دست نمایندگان پارلمان باز است، خانم راستگو می‌توانست در انتخاب‌های دیگر شورا بر اساس بررسی و شناخت خود رأی دهد.

بر این اساس پرسش های مختلفی درباره عملکرد خانم راستگو مطرح می شود از جمله اینکه چرا از اصلاحات به عنوان نردبان قدرت استفاده کرده‌اند و اینکه به عنوان مدعی اصلاحطلبی، تاکنون چه هزینه‌ای برای اصلاحات داده‌اند(که حال در سود آن شریک می‌شوند)؟ اما پیش از طرح این مسائل، مهمترین نکته‌ای باید در کارنامه خانم راستگو بدان توجه کرد حضور در حزبی است که مدعای کارگری دارد. باید از ایشان پرسید که با چه سوابق کارگری و سندیکایی و بر اساس چه همبستگی فکری و عملی با جامعه کارگری در حزبی عضو شده‌اند که مدعی نمایندگی سیاسی جامعه کارگری کشور است؟ چرا حزب کارگری مذکور که طبعا باید افکار عدالتخواهانه و چپ داشته باشد، مدافع آقای هاشمی به عنوان نماد تفکر سرمایه‌داری پس از انقلاب است؟ چرا ایشان در گذشته که هنوز وارد عرصه قدرت نشده بودند، مواضع اصولی و مستقل خود را در انتقاد از آقای هاشمی، خانواده و همفکران ایشان بیان نکردند؟ این چه اصول، استقلال و وجدانی است که تنها روی صندلی شورای شهر مطرح می‌شود؟

shoraآموزش اصول بدیهی تحزب به اصولگرایان

آنچه که دوستان اصولگرا در باب اخراج «الهه راستگو» با آب و تاب می‌نویسند، ناشی از احساسات ضداصلاحات و ایضا عدم درک آنها از مفهوم «تحزب» است. از یک سو فریاد می‌زنند که جامعه ما نیازمند تحزب و احزاب واقعی است و از سوی دیگر با برخورد تشکیلاتی یک حزب در قبال تخلف اعضا اینقدر احساساتی مواجه می‌شوند و آن را مغایر با آزاداندیشی و شعار «زنده باد مخالف من» اصلاحطلبان می‌دانند که البته سخن بی‌ربطی است.

از اصول تحزب این است که اعضای یک حزب به مبانی مدون آن – که جهت قضاوت و انتخاب در دسترس مردم قرار دارد – پایبند و به مراجع تشکیلاتی حزب – اعم از مجمع عمومی و کادر رهبری – پاسخگو باشند. همچنان‌که از اصول (و نتایج) تحزب آنست که حزب در قبال عملکرد خود و بر اساس اساسنامه مدون و برنامه‌های وعده داده خود به مردم پاسخگو باشد.

بنابراین وقتی خانم راستگو به نمایندگی از «حزب اسلامی کار» به «جبهه هماهنگی نیروهای اصلاحات» معرفی و وارد ائتلاف «لیست انتخاباتی اصلاحطلبان در شورای شهر تهران» شده و به «شورای شهر چهارم» راه پیدا می‌کند، باید  پاسخگوی خواسته‌های اصلاحطلبان – چه در «فراکسیون اصلاحطلبان شورای شهر» و چه در «حزب اسلامی کار» – باشد. لذا اگر برخلاف تصمیم جمعی این گروه اقدامی غیرتشکیلاتی کند، تشکیلات وی با او برخورد خواهد کرد (البته اینکه آیا تصمیم اخراج خانم راستگو بر اساس تصمیم رسمی تشکیلات و رأی گیری مجمع عمومی بوده، بحث دیگری است.)

اگر کسی به تحزب اعتقاد ندارد – و معتقد است باید با توجه به مبانی فکری خودش مستقل تصمیم بگیرد، مثل بسیاری از نمایندگان مستقل مجلس و… – و یا احزاب اصلاحطلب را نمی‌پسندد – مثل بسیاری از نمایندگان اصولگرای مجلس- نباید عضو آن بشود. نه اینکه عضو شود، با حمایت آنها وارد شورا گردد ولی در مقام مسئولیت، براساس سلیقه خودش و برخلاف اراده تشکیلات تصمیم گیرد. کسی که این چنین رفتار کند، در معرض دو اتهام است؛ نخست اینکه خُلف وعده و خیانت در امانت کرده، دوم اینکه تحت تاثیر تطمیع و تهدید رقبا قرار گرفته است.

شاید اصولگرایان عزیز ما به تحزب اعتقاد نداشته باشند و احزابشان فاقد ساختارها و مبانی لازم باشد، اما اصلاحطلبان از ابتدای پیروزی در انتخابات دوم خرداد ۷۶ شعار «توسعه سیاسی» را ملاک خود قرار داده و به همین جهت بیشترین سرمایه‌گذاری را روی وزارت کشور (در کنار وزارت ارشاد) انجام دادند. لذا انتظار درست از آنها همین بود که در تمامی مراحل پروژه اخیر خود در شورای شهر (تبلیغات انتخابات، انتخاب رئیس شورا و انتخاب شهردار) تشکیلاتی عمل کنند و با هر کس که تخلف کرد، برخورد تشکیلاتی نمایند.

البته این مفاهیم در میان قبایل اصولگرایان غریب است و لذا هرجا که بخواهند رفتارهای گله ای – قبیله ای خود را توجیه کنند، متمسک به ادعاهای اعتقادی می‌شوند. البته شترسواری سیاسی آنها دولا دولاست و شترشان هم شترمرغ. نه چون شتر بار می‌برد و نه چون مرغ می‌پرد. نه مردمی و اعتقادی عمل می‌کنند و نه حزبی و تشکیلاتی. طبیعی است که درک انضباط تشکیلاتی هم برایشان سخت باشد.

البته ادعا نمی‌کنیم که اصلاحطلبان کاملا حزبی عمل می‌کنند. رفتار آنها هم اشکالات مبنایی و اجرایی بسیار دارد – همچنان‌که در لیست انتخابات شورای شهر که به مناقشه راستگو-دنیامالی انجامید، اشکال وارد بود- اما مسلما آنها در این زمینه از اصولگرایان بسیار پیشروتر هستند.

«توسعه سیاسی» اصلاحطلبان هم از جنس «انسجام» است و هم «تفکیک». فرایند «انسجام» در قابل تحزب شکل می‌گیرد و فرایند «تفکیک» در قالب نقد سیاسی و اجتماعی حاکمیت. «اصلاحات» همچنانکه از نامش بر می‌آید، در مقام نقد و اصلاح (جناح راست و حاکمیت) است و نه محافظه‌کاری (مثل اصولگرایان که از نامشان، پایبندی بر اصول بر می‌آید) و یا ایدئولوژی‌گرایی (مثل خط امامی‌ها که از نامشان تفکر ایدئولوژیک بر مبنای آراء امام بر می‌آید).

براساس فرایند تفکیک؛ اصلاحطلبان گارد «جذب درونی» و «نقد بیرونی» (به جناح راست و حاکمیت) خود را باز نگه داشته‌اند (نمونه آن جدا شدن هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری، حسن روحانی و… از راست سنتی و اتحاد استراتژیک با اصلاحطلبان است)،

اما در سوی مقابل؛ بر اساس فرایند «انسجام»؛ مناسبات حزبی را رعایت و افراد ناهمسو را از تشکیلات خود کنار می‌گذارند (نمونه آن حذف تدریجی نیروهای خط امامی هیئت موسس جبهه مشارکت و دیگر احزاب جناح چپ است که آن را روز به روز یک‌دست تر می‌کند تا جایی که همگی از قماش جبهه مشارکت شوند).

اما مناسبات سیاسی اصولگرایان بیشتر از جنس ریش‌سفیدی، رفاقت با خودی‌ها، رقابت با ناخودی‌ها، محافظه‌کاری و فرصت‌طلبی و البته رگه‌هایی از ایدئولوژی‌گرایی است و نسبت درستی با «تحزب» و «توسعه سیاسی» ندارد.

اینها مسائلی است که احزاب چهار پنج نفره اصولگرا نمی‌توانند هضم کنند (هرچند که احزاب چهار پنج نفره اصلاحطلب هم کم نیستند اما همگی تحت الشعاع سیاست های حزب فراگیر «جبهه مشارکت» قرار دارند). در باب بی‌ضابطه و بی‌منطق بودن احزاب اصولگرا مثال‌های زیادی می‌توان زد. به عنوان مثال در حالی که اعضای حزب «موتلفه اسلامی» (قدیمی‌ترین حزب اصولگرا) به شدت مخالف فتنه‌اند و فرد هتاک و تندرویی چون جعفر شجونی – که می‌گوید سران فتنه میکروب های سیاسی فتنه ۸۸ هستند – در قطب افراطی این جریان قرار می‌گیرد، حبیب الله عسگراولادی – ریش‌سفید و نماد اصلی حزب – طرفدار سرسخت پادرمیانی برای بازگشت سیاسی همان آقایان سران فتنه است!

و یا در مورد حزب «جامعه اسلامی مهندسین» می‌بینیم که محمدرضا باهنر و محمود احمدی‌نژاد هر دو عضو این حزب هستند، اما فاصله مواضع آنها بسیار زیاد است. از سوی دیگر شاهدیم که اساسنامه آن حزب با دخالت باهنر دستکاری می‌شود تا «محمد مهدی زاهدی» که ریاضی‌دان است بتواند عضو حزب مهندس‌ها شود!

در مواجهه با چنین افراد و احزابی طبیعی است که مفهوم انضباط حزبی و تشکیلاتی بی‌معنا نماید. اما جای تأسف آنجاست که اصولگرایان، اخلاق را هم قلب معنا می‌کنند و استقلال سیاسی را هم تفسیر وارونه می‌نمایند. به نحوی که رسوایی سیاسی خانم راستگو تبدیل به یک نمایش اخلاقی می‌شود و اصلاحطلبان که در مقام شاکیان رفتار خودسرانه و غیرمسئولانه وی هستند به متهم بدل می‌شوند! این رخدادها را هم باید به حساب ادامه معجزات هزاره سوم اصولگرایان گذاشت: اگرچه مردی که در مناظره‌های رسانه ملی رودرروی مردم دروغ می‌گفت و معضلات اقتصادی کشور را به محسنات جلوه می‌داد، رفته است اما کسانی که او را حمایت کردند و بر دروغ هایش مهر صحت و سلامت زدند، هنوز هستند.

مناقشه اخیر شورای شهر نشان داد که اصولگرایان همچنان در ارتجاع دوران اسلاف جناح راستی خود به سر می‌برند و اخلاق و اسلام و انقلاب هم برای آنان جز بهانه‌ای برای تمدید قدرت نیست.

:::

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

1 + 7 =