ساواک

آیت الله سید محمود طالقانی در یک نگاه

73_1

یک روز نصیری (رئیس ساواک شاه) برای بازدید به زندان آمد. آیة‏اللّه‏ سیّد محمود طالقانی قرآن می‏خواند و عینکش نیز تا نوک بینی پایین آمده بود. رئیس زندان که پشت‏سر نصیری می‏آمد، با دستپاچگی به طرف طالقانی اشاره کرد و گفت: «از جا بلند شو! مگر نمی‏بینی رئیس کل ساواک می‏آیند؟». آیة‏اللّه‏ طالقانی خیلی خونْ‏سرد و بدون این که قرآن را کنار بگذارد یا عینک را روی چشمش مرتب کند، دستش را بلند کرد و به صورت تحقیرآمیزی به طرف رئیس زندان اشاره کرد و گفت: «این مرد، ارباب توست. چرا به من می‏گویی بلند شو؟!».

فدای یک ریش خمینی!

10_imam

افسر راهنمایی ضمن کشیدن کروکی تصادف اظهار نمود من کروکی را کشیدم ولی شما باید پولش را از خمینی بگیرید. هر دو راننده ناراحت شدند و راننده پژو مزبور چکی به مبلغ 70000 ریال نوشت و اظهار داشت فدای یک ریش خمینی، و بلافاصله راننده خودرو بعدی چک را گرفته و ضمن سوزانیدن آن در جلو جمعیت اظهار نمود فدای خمینی.