خرافات نوروز؛ چهارشنبه سوری و سیزده به در
اگر چهارشنبه آخر سال بگیریم و سال را سال شمسی بگیریم برای ما ایرانیها خیلی عجیب است. واقعاً عجیب است؛ چهارشنبه آخر سال شمسی که میشود حتی در محیطهای عالی فرهنگی ما آتش روشن میکنند، از روی آتش میپرند، میگویند: «سرخی تو از من، زردی من از تو» من نمیدانم ما چقدر میخواهیم اصرار روی حماقتهای خودمان داشته باشیم؟!
مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): جشن نوروز، یادگار ایران باستان است و پس از مسلمان شدن ایرانیان و با پایان گرفتن فصل زمستان و زنده شدن طبیعت، از جانب ایرانیان مسلمان عید گرفته میشود. ائمه بزرگوار اسلام (ع) ضمن حفظ قالب عید نوروز، محتوای آن را به شادی معنوی تبدیل کردند. با این همه برخی متدینین نسبت به مبارک بودن عید باستانی نوروز گاهی با تردید نگریستهاند.
امام خمینی (ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی و استاد شهید مرتضی مطهری جزو علما و متفکران معاصر در ایران هستند که به نوروز پرداخته و شاخصه ها و مباحث مربوط به آن را بیان کردهاند. آنچه می خوانید؛ بخش دوم این گزارش درباره نوروز از دیدگاه استاد مطهری (ره) است:
خرافات نوروز از دیدگاه استاد مطهری
بحث ما درباره “دفاع از ۱۳″ است، این عددی که بدون ارتکاب هیچ جرم و جنایتی و بدون هیچ سابقه سوئی، این بشر ظالم ستمگر و این بشر جهول ظَلوم – به تعبیر قرآن – او را محکوم کرده و برای او نحوست و شئامت قائل شده است و گناهان و جرمها و جنایات و تبعات و آثار سوئی که این گناهان و جرمها و جنایات دارد که تمام اینها را خود بشر مرتکب شده است، همه را – زیرکانه یا احمقانه – از دوش خودش برداشته است و به دوش چیزهای دیگری که آنها را نحسها و شومها نامیده، گذاشته است. و در میان همه اشیایی که بشر برای آنها شئامت و نحوست قائل است اعداد سهم بیشتری دارند، حال روی چه حسابی، چه عرض کنم، ولی در مجموع بشر در این مساله بیشتر پاپیچ اعداد شده است و در میان اعداد هم از همه – به اصطلاح – مظلومتر و بیچارهتر و توسریخورتر عدد ۱۳ بوده است. حال چطور شده است که این عدد این طور توسری خور از کار درآمده است، باید جامعهشناسان، تاریخ شناسان، آنهایی که در تاریخ فکر بشر و تاریخ اقوام مطالعه دارند این را به دست بدهند و برای ما بیان کنند که چرا اولاً عدد از هر شیء دیگر بیشتر مورد این هجوم بشر واقع شده است و ثانیاً چرا در میان عددها عدد ۱۳ از اعداد دیگر تو سریخورتر از آب درآمده است.
ما سابقاً خیال میکردیم که این امر اختصاص به ملت ما یا ملتهای ما دارد؛ بعد اطلاع پیدا کردیم که ملتهای به اصطلاح پیشرفته – یعنی اروپاییها و آمریکاییها – صد درجه بیشتر از ما به این عدد تهاجم کردهاند. در میان ما ندیدهام جز اینکه ۱۳ صفر یا ۱۳ فروردین و احیاناً سیزدهم هر ماه را، یعنی این روزهای معین را، مورد حمله و هجوم قرار بدهند و منحوس بشمارند و کم در مورد دیگر دیدهام؛ همین قدر یادم هست که من بچه بودم، در فریمان خودمان که به یک معنا قصبه و ده است و محل زراعتی است، سر خرمن که میرفتیم، سالارها وقتی خرمن میکشیدند یک آداب و تشریفاتی قائل بودند برای اینکه خرمن برکت پیدا کند. یکی از آن آداب و تشریفات این بود که وقتی پیمانهها را پر میکرد، به ۱۳ که میرسید، برای اینکه مبادا نحوست ۱۳ برکت را از این خرمن بگیرد، نمیگفت ۱۳، میگفت زیاده. بعد میگفت ۱۴٫ میترسید اگر ۱۳ بگوید برکت از خرمن گرفته شود. البته یک دهاتی بیسواد بیش از این فکرش نمیرسد، بخواهد خودش را از چنگال ۱۳ فرار بدهد کلمه سیزده را تبدیل میکند به یازده، با اینکه رابطهای میان ۱۳ و زیاده نیست. اما اگر تحصیل کرده میبود و تحصیلات عالی را طی کرده بود، اگر در حد شهرداری تهران معلومات داشت، به شکل دیگری به نحوست ۱۳ رسمیت میداد و به شکل دیگری از آن فرار میکرد؛ پلاکهایی که روی خانهها و مغازهها میزند، نمینویسد زیاده، مینوسید: «۱+۱۲» یا «۲+۱۱» و یا «۱-۱۴» مبادا اگر رقم ۱۳ در اینجا باشد خدانخواسته کارهای شهرداری از این نظم بسیار بسیار اساسی که دارد – که امروز خیابان را آسفالت میکند فردا میآید شکمش را پاره میکند و دل و رودهاش را بیرون میآورد – خارج شود.
ریشه فکر نحوست ۱۳
اساساً این فکر از کجا پیدا شده است؟
به نظر من دو خاصیتی که در بشر هست سبب پیدایش فکر نحوست در اشیاء و اعداد شده است. یکی اینکه بشر به طور کلی خودخواه است، یک حالت گریز از مرکزی در مساله تقبل مسوولیتها دارد، یعنی نمیخواهد مسوولیت شکستهای خودش را متوجه خودش بکند. همیشه دنبال این میگردد که یک چیزی پیدا کند و بگوید این بدی، این شکست، این بدبختی که پیدا شد، این من نبودم، این فکر من نبود، این خُلق من نبود، این روح من نبود، این عادت اشتباه من نبود، این جهل و نادانی من نبود که باعث این شکست شد، یک چیز دیگری بود. این علت بوده است که بشر برای اینکه از تقبل مسئولیتها فرار کند، آمده است برای اشیاء، برای چهارشنبه، برای ۱۳، برای ۲۵، برای صدای کلاغ، برای صدای جغد نحوست قائل شده است.
خاصیت دیگر، روح تنبلی است که در انسان است. انسان وقتی بخواهد علت قضایا را بفهمد، باید از طریق علمی و عقلی کاوش و تفکر و جستجو و تفحص کند تا علت واقعی اشیاء را درک کند، ولی با خیال، همه قضایا را زود میشود حل کرد. اگر در جنگی شرکت کردیم و شکست خوردیم، دو ناراحتی دارد: یکی اینکه میرسیم به اینکه خودمان مسوول این شکست بودیم؛ دوم اینکه میرسیم به اینکه مدتها باید زحمت بکشیم، به خودمان رنج بدهیم تا علتها را به دست بیاوریم؛ بعد رنج دیگری متحمل شویم آن علتها را از میان ببریم و وضع خودمان را اصلاح کنیم. ولی با یک کلمه خودمان را راحت میکنیم، میگوییم علت اینکه ما در این جنگ شکست خوردیم این بود که مثلاً در روز چهارشنبه شروع کردیم یا روز ۱۳ بود یا وقتی که از شهر خودمان خارج میشدیم سگی جلو ما درآمد عوعویی کرد و این نحوست داشت و شکست ما اثر عوعو آن سگ بود.
بیان قرآن کریم در سرنوشت شوم اقوام
قرآن کریم این مساله را به شکل عجیبی مطرح میکند. اولاً به اقوام مختلفی نسبت میدهد؛ به آل فرعون، به مردم عاد و به مردم انطاکیّه، که اینها در مقابل دعوت رسل اظهار تطیّر میکردند یعنی فال میزدند و قرآن کریم در آیات زیادی با کمال صراحت این مطلب را میگوید که منشأ فال بد، هر شومی و نحوستی که وجود دارد، خارج از وجود بشر نیست؛ یعنی بشر ممکن است فکر و عقیدهاش فکر و عقیده شومی باشد؛ وقتی که فکر و عقیدهاش سراسر خرافه و جهالت است؛ شومی در جهالت است. شومی جز در اخلاق فاسد در جای دیگری نیست. شومی جز در اعمال پلید در چیز دیگری نیست. از نظر سعادت بشری، اگر بخواهیم حساب کنیم چه کشفی بزرگترین کشفها در دنیاست، من خیال میکنم بزرگترین کشفی که در دنیا به حال بشر مفید و سعادتمند است و بسیار عمیق و ارزنده است ولی بشر کمتر میخواهد زیر بار آن برود این کشف است: دَواؤکَ فیکَ وَ داؤُکَ مِنـکَ ای بشر! دردت از خودت برمیخیزد، منشأ بدبختی تو خودت هستی نه چیز دیگر، سرنوشت شوم را خودت به دست خودت برای خودت به وجود میآوری، سرنوشت شوم تو به دست دیگری نیست. و همچنین تبدیل سرنوشت هم جز به دست خودت نیست؛ چاره این شومی و این سرنوشت بد هم در وجود خود توست. وَ کُلَّ اِنسانٍ اَلزَمناهُ فی عُنُقِهِ وَ نُخرِجُ لَهُ یَومَ القِیامَه کتاباً یلقیهُ مَنشوراً.
ممکن است شما بگویید الحمدالله ما که معذب نیستیم، پس ما در هیچ روز نحسی قرار نگرفتهایم؛ اتفاقاً ما الآن باید بفهمیم تمام روزهای ما نحس است؛ روز اول فروردین ما هم نحس است؛ چون به نص قرآن مجید مردم معذبی هستیم، مردمی هستیم که خودمان به جای یکدیگر افتادهایم. ما تمام ملل مسلمان، امروز در ایّام نحسات بسر میبریم. آن عذاب الهی که میبینید، مظهر اعلایش اسرائیل است، چرا؟ اعمال خودمان. ما که قرنها جز در راه جدایی و دشمنی و تحریک اعصاب علیه یکدیگر قدم برنداشتهایم طبیعی است که دشمن مسلط شود. ما اگر بخواهیم از این نحس خارج شویم چه باید بکنیم؟ آیا برویم بیرون شهر، سبزهها را گره بزنیم تا از نحسی خارج شویم؟! با سمنو پختن از نحسی خارج میشویم؟! با سبزه را در روز سیزده از خانه بیرون ریختن از نحسی خارج میشویم؟! از خودت بیرون بیا، از این رفتار زشت خودت بیرون بیا، از این عادات زشتت بیرون بیا، از این افکار زشت خودت خارج شو، از این ملکات کثیف و پلیدی که گرفتارش هستی خارج شو. آیا تو با آن کارها از نحوست بیرون میآیی؟ ۱۳ چه گناهی دارد؟ خانه و زندگیت چه گناهی دارد؟ از سمنو چه کاری ساخته است؟! از سبزه گره زدن چه کاری ساخته است؟! به خدا ننگ این مردم است که روز سیزده را به عنوان سیزده بدر [بیرون] میروند؟ من نمیفهمم آنهایی که اسم تنویر افکار و پرورش افکار روی کار خودشان میگذارند، چرا یک کلمه نمیگویند. بعضی برعکس، ترویج و تشویق میکنند.
اشتباه برخی علما
متأسفانه بعضی از علمای بزرگ ما یک چیزهایی راجع به انتخابات روزها نوشتهاند. وقتی نگاه کردیم دیدیم آنها هم روی این حساب که به خیال خودشان مردم را از منجمّ ها برگردانند، از چاه در آوردهاند به چاله انداختهاند؛ یک چیزهای بدون سندی را نقل کردهاند. ولی ما اخبار بسیار معتبری در این زمینه داریم که به ما گفتهاند ابداً دنبال این حرفها نروید. اوضاع کواکب دلالت میکند بر چه و چه، امروز برای فلان کار شاید و برای فلان کار نشاید؛ اینها از اسلام نیست و ضد اسلام است. اسلام با تطیّرهایی که در جاهلیت بود مبارزه کرد. البته علتی دارد که اینها بعد پیدا شد. وقتی که دوره ترجمه آثار دیگران فرا رسید و از آثار یونانی و هندی و احیاناً ایرانی چیزهایی را ترجمه کردند خلفا بیش از هر چیزی به مسئله نجوم احکامی توجه کردند، از بس که علاقهمند به سرنوشت شخص خودشان بودند که طالع و ستارههایشان را ببینند. از آن زمان مساله نجوم احکامی رایج شد. بعد کم کم اینها وارد مسایل مذهبی و دینی هم شد، به دست یهودیها و شاید بیشتر از دیگران هندیها و به دست افرادی که معتقد به این امور بودند. چون عامه مردم نمیپذیرفتند، میآمدند مثلاً میگفتند پیغمبر اکرم یا امیرالمؤمنین و یا امام صادق چنین فرموده است. ولی ما در متون احادیث معتبر خودمان از این حرفها چیزی نداریم؛ یک چیزهایی در قرن ششم و هفتم شاید به نام حدیث درآمده و قبل از آن نبوده است یا اگر قبل از آن اندکی هست، بدون سند است و بدون اینکه معلوم باشد که از کجا پیدا شده؛ همین قدر میگوید در فلان کتاب چنین حرفی آمده و فلان عالم هم آن را نقل کرده است. اینها مربوط به اسلام نیست.
نگاهی به روایات
قسمتی از اینها را به طور اختصاص برایتان نقل میکنم و تعجب کنید که ما چرا این جور هستیم؟! یکی از چیزهایی که در اینجا هست و برای خود من هم خیلی جالب بود این است: معمول ما این است که وقتی خانهمان را عوض میکنیم و میخواهیم به خانه جدید برویم یک گوسفند میکشیم. یا اگر چشمهای جاری میکنیم، کار نوی میکنیم، یک گوسفند میکشیم. (وسائل، جلد دوم، صفحه ۱۹۸) از معانی الاخبار صدوق نقل میکند که پیغمبر اکرم (ص) نهی عن ذبائح الجن پیغمبر از ذبایح جن نهی کرد. معلوم میشود اسم اینها در قدیم ذبیحه الجن بوده است. بعد فرمود: و هو ان یشتری الرجل الدار او یستخرج العین و ما اشبه ذلک یعنی کسی خانهای میخرد یا چشمهای را استخراج و جاری میکند یا کاری مثل اینها میکند فیذبح له ذبیحه للطیره بعد گوسفندی را میکشند برای اینکه جلو چشم مردم را بگیرند مخافه ان لم یفعل ان یصیبه شیء من الجن اگر این کار را نکنند جنها به او آسیب میرسانند. (ما میگوییم چشم زخم، معلوم میشود عربهای جاهلیت میگفتند جن میآید این کارها را میکند.)
فابطل ذلک النبی و نهی عنه پیغمبر اکرم این سنت رایج جاهلیت را – که دو مرتبه در میان ما رایج شده است – باطل کرد. این کتاب وسایل از کتب معتبر حدیث ما، این هم مدرکش که عرض کردم.
ما چند روایت داریم که مربوط به زمان حضرت هادی (ع) است چون عصر ایشان بیشتر عصری بوده است که نجوم احکامی آمده است و این حرفها را سؤال میکردهاند. احد دقّاق بغدادی گفت: «کتبت الی ابی الحسن الثانی اسئله عن الخروج یوم الاربعا لایدور» یعنی چهارشنبهای که برنمیگردد. الآن بر من مجهول است که چهارشنبه آخر ماه است یا آخر سال.
اگر چهارشنبه آخر سال بگیریم و سال را سال شمسی بگیریم برای ما ایرانیها خیلی عجیب است. واقعاً عجیب است؛ چهارشنبه آخر سال شمسی که میشود حتی در محیطهای عالی فرهنگی ما آتش روشن میکنند، از روی آتش میپرند، میگویند: «سرخی تو از من، زردی من از تو» من نمیدانم ما چقدر میخواهیم اصرار روی حماقتهای خودمان داشته باشیم؟!
از امام هادی (ع) از چهارشنبه آخر ماه سؤال کردم. فکتب: من خرج یوم الاربعاء لایدور خلافاً علی اهل الطیره وُقی من کل افه و عوفی من کلی عاهه. فرمود کسی که به رغم مردمی که این جور فکر میکنند و فال بد میزنند مخصوصاً روز چهارشنبه آخر ماه (یا آخر سال) بیرون برود یعنی به خدا توکل کند، خداوند در ازای این توکل و این مخالفت با اهل تطیّر، او را از هر آفت و بیماریی حفظ میکند.
پیغمبر اکرم (ص) فرمود: کفاره الطیره التوکل کفاره طیره توکل است. اینکه کلمه “کفاره” به کار رفته است یعنی طیره گناه است؛ اگر میخواهید این گناه از بین برود توکل بکنید، اثر این گناه از میان میرود.
همچنین پیغمبر اکرم وقتی که میخواست به مسافرت برود میفرمود:
اللّهمَّ لا طیر طیرک و لا خیر الا خیرک و لا اله غیرک. اللّهمَّ لایاتی بالحسنات الا انت و لا یذهب بالسیئات الا انت و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.
اینها چیزهایی است که باید در کتیبههای بسیار بزرگ با آب طلا بنویسند؛ ببینید روح توحید و روشن بینی و واقع بینی چقدر در آن موج میزند: خدایا طیر و فال بدی نیست مگر آنچه از ناحیه تو بیاید (یعنی آنچه که تو به عنوان مجازات اعمال به ما میدهی) و خیری نیست مگر خیری که از ناحیه تو بیاید، معبودی جز تو نیست (اشاره به این است که اینها بوی شرک و بت پرستی میدهد). خدایا حسنات را جز تو نمیدهد و سیئات هم جز از ناحیه [تو دفع نمیشود؛] مخزن تو هستی، من اگر حسنات را میخواهم از تو میخواهم، و اگر دفع سیئات را میخواهم از تو میخواهم. در این زمینه روایت زیاد داریم. یک روایت دیگر نقل میکنم.
پس از آنکه شما میبینید بشر جز نتیجه اعمال خودش نیست پس گناه ایام و روزها چیست؟! دوشنبه و چهارشنبه چه گناهی دارد؟! ۱۳ و ۱۵ چه گناهی دارد؟ این شعر که
هفت روز نحس باشد در مهیب زان حذر کن تا نیابی هیچ رنج
سه و پنج و سیزده با شانزده بیستویک با بیستوچهار و بیستوپنج
یعنی چه؟! فما ذنب الایام؟! قال الحسن: انا استغفر الله ابدا و هی توبتی آقا جان! استغفار میکنم و توبه هم همین باشد که در حضور شما توبه کردم. قال والله ما ینفعکم و لکن الله یعاقبکم بذمها علی ما لا ذم علیها فیه به خدا قسم که این حرفها که ایام را گناهکار بدانید و برای آنها شئامت و نحوست قائل شوید، نه تنها فایدهای به حالتان ندارد، بلکه خداوند شما را معاقب خواهد کرد، خدا علیه شما اعلام جرم خواهد کرد که چرا مخلوق بیگناه مرا مجرم دانستید؟ من این روزگار را بیگناه دانستم. ای کسی که میگویی “فلک کج رفتار” تو گنهکاری، بنده بیگناه خدا را مجرم میدانی. ای کسی که میگویی “چرخ کجمدار” روی این منطق، تو آدم گنهکاری هستی؛ خدا در قیامت میآید از تو سؤال میکند، میگوید بگو این موجوداتی که در مدارهای خودشان حرکت میکردند کدام یک از آنها از مسیر خودشان منحرف شدند که انحراف آنها از مسیرشان سبب نکبت و بدبختی تو شد؟! أما علمتَ یا حسن [آیا دانستی حسن؟] اصل کلی: بشر باید بداند که خدا پاداش و کیفر را روی یک حساب معین میدهد؛ بر حساب اعمال و افکار و عقاید بشر میدهد، بر اثر اخلاق نیک یا بد بشر میدهد بنابراین انسان نباید در این زمینهها کوچکترین فکری یا خیالی به خودش راه بدهد.
منبع: شفقنا
::::