۱۲:۱۱ - ۱۳۹۵/۰۵/۲۸ امیر محمد تاجیک :

گریز از ایدئولوژی کاذب ، بازگشت به اتحاد سابژه و آبژه

اگر این روزها در کلیت فعالیت های دانشجویی در انجمن های اسلامی مداقه کنیم به نکات جالبی دست می یابیم. فعالان دانشجویی امروز نه نشانی از آن دانشجویان آگاه و ساعی در عرصه تئوری و مطالعاتی دارند و نه بویی از عمل گرایی برده اند. عمده فعالیت های این روزها در پافشاری لجوجانه بر مباحثی مانند ممنوع التصویری خاتمی ، بحث حصر و برگزاری دیدار با سران اصلاحات و گرفتن چند عکس یادگاری خلاصه می شود و در عمل برآیند خاصی از این فعالیت ها در عرصه دانشگاه و جامعه مشاهده نمی شود. البته باید اینجا ذکر شود که فعالیت...

مبارزه(رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام)-امیر محمد تاجیک:

* دبیر تشکیلات انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی مشهد

نقدی درون گفتمانی بر احوالات ناخوش این روزهای جنبش دانشجویی ایران

گاهی چنان در ایدئولوژی غرق می شویم که از واقعیت ها غفلت می کنیم. باید بر این واقعیت صحه گذاشت که میان ایدئولوژی و علم راستین تفاوت است. دانش‌ها و آگاهی‌های راستین که همان علم یا science باشند، ‌آگاهی هایی هستند که واقعیت جهان را چنانکه هست باز می‌نمایانند و مصون از تأثیر نحوه‌ی معیشت‌اند. اما در مقابل علم، ‌ایدئولوژی قرار می‌گیرد که وارونه ‌نماست. ‌‌بنابراین «علم» و «ایدئولوژی» هر دو از مقوله‌ی معرفت‌اند، ‌اما یکی معرفت حقیقی است و دیگری معرفت فریبنده. به این معنا که ایدئولوژی از واقعیت های عینی ما فاصله گرفته است و سعی دارد تضاد بین عین و ذهن را برطرف کند. ذهنی که بر اساس منافع طبقاتی می اندیشد ؛ اصولا از هر طبقه ای که آمده باشد و در شرایط آن اجتماعی شده باشد بر اساس آن داده های عینی را قضاوت می کند. اما اشکال کار اینجاست که این قضاوت غالبا با دیدگاه های عینی منطبق بر واقعیت و science تضاد دارد. شخصی که تحت تأثیر ایدئولوژی است از آگاهی کاذب رنج می برد. همان طور که از عنوان «آگاهی کاذب» برمی‌آید نوعی از آگاهی است که حاوی اشتباهاتی است.  آگاهی بر پایه باورها بنا می شود.هدف اصلی در بحث آگاهی کاذب و ایدئولوژی «باورها» هستند. نهایتا اینکه آگاهی به طور معمول مبتنی بر شبکه ای گسترده از باورها و گرایش ها و امیال شکل گرفته است. با این توضیح می توانیم مجددا ایدئولوژی را تعریف کنیم. ایدئولوژی مجموعه باورهایی است که به اشتباه منفعت یک طبقه را به عنوان منفعت همه مطرح می کند و باعث می شود افرادی که چنین باورهای اشتباهی دارند، از اینکه چگونه به این باورهای اشتباه رسیده اند ناآگاه باشند. فی الواقع آن ایدئولوژی می تواند مطلوب باشد که براساس تطابق عینیت و ذهنیت به وجود آمده باشد و هرچه جز این باشد قطعا آگاهی کاذب است.
شاید بهتر باشد تعریفی از اصلاح طلبی در این جا ارائه شود. اصلاح طلبی هواداری از تغییر اجتماعی با استفاده از روش دموکراتیک ، مسالت آمیز و تدریجی است. اصلاح طلبی به عنوان نیاز جامعه ، پروژه است و نه پروسه. پروژه ها هدف دارند ، برنامه دارند و کنشگران نیروهای برجسته در ایجاد تغییرات هستند که با رفتار عقلانی و معطوف به هدف بیانگر انجام اهداف خود هستند. ارزش شناختی آکسیولوژیک اصلاح طلبی این است که وضع موجود وضع مطلوب نیست. یا به تعبیری دیگر ، آنچه هست آن چیزی که باید نیست و به همین دلیل است که اصلاحات طالب تغییر است. در رابطه با این تعریف چند نکته حائز اهمیت است. نکته اول این که با فرض پذیرش این مسئله که جامعه ما طبقاتی است؛ اصلاحات به نیروهای کنش گر در لایه ها و سطوح مختلف جامعه نیاز دارد. کنش گرانی که اولا اوضاع جامعه را به خوبی بشناسند و ثانیا اهداف خود را متناسب با وضعیت جامعه تنظیم کرده و در آن راستا عمل گرایی داشته باشند. لازم به ذکر است ، عمل گرایی که در اینجا به آن اشاره می شود به هیچ عنوان از اصل پراگماتیک یا به نوعی مصلحت گرایی و انعطاف برای ماندن در قدرت تبعیت نمی کند.
با توجه به مقدمه ای که در بالا آمد به وضعیت امروز انجمن های اسلامی دانشگاه ها به عنوان نمایندگان جریان اصلاح طلب در فضای آکادمیک کشور می پردازیم. با نگاهی گذرا به تاریخ جنبش دانشجویی و پیچ های تاریخی که این جنبش از آن ها گذشته و به امروز رسیده است به نیکی متوجه می شویم که امروز دانشگاه و فضای آن با تاثیر از جو کلی حاکم بر نسل جوان ممکلت، از فضایی که پیش از انقلاب بر دانشگاه حاکم بود و همچنین حتی از فضای دهه ۷۰ و اوایل دهه نیز۸۰ بسیار فاصله دارد که در این نوشته به هیچ عنوان قصد پرداختن به چرایی این عقب ماندگی را ندارم . هدف بررسی فعالیت ها و جهت گیری های همان عده معدود فعال دانشجویی اصلاح طلب است که در حال حاضر در قالب انجمن های اسلامی در دانشگاه ها به فعالیت مشغول می باشند.
همانطور که در بالا به آن اشاره شد اصلاحات نیازمند کنشگرانی آگاه به مسائل روز می باشد که در دو حوزه اندیشه و عمل گرایی با توجه به مسائل مذکور به تعیین اهداف و حرکت به سوی آن ها بپردازند. با نگاهی به وضعیت امروز جامعه دانشجویی به سادگی متوجه این مسئله می شویم که این مهم با اشکالات جدی روبرو است. دانشگاه به عنوان یکی از نهادهای اصلی ایجاد فضای خردگرایی و توسعه آن در کشور ، می بایست به عنوان یکی از پایگاه های نیروهای اصلاح طلب در جامعه به جهت پرورش این نیروها و تجهیزشان به علم روز عمل کند. این مهم نیز تا حدی بر عهده همان فعالینی است که در تشکل های اصلاح طلب فعالیت می کنند. جدا از این که چه مشکلاتی مابین احزاب اصلاح طلب و فعالان دانشجویی وجود دارد ؛ چیزی که امروز دیده می شود عدم اصل قراردادن واقع گرایی در میان قشر فعال دانشجوی اصلاح طلب و اصرار غیراصولی بر مبانی ایدئولوژیکی است که شاید در دوره زمانی خاصی منطبق بر واقعیت نیز بوده باشند اما امروز نیستند. جنبش دانشجویی امروز ، اگر لطف کنیم و نام آن را جنبش بگذاریم، اسیر در قل و زنجیر ایدئولوژی ظاهری است که از دل جامعه برنخواسته است.
در گذشته دانشجویان در مقاطع زمانی مختلف بنا به اقتضای مسائل روز هدفی را به عنوان آرمان که کاملا با واقعیات و باور های آن دوره مطابقت داشت برمی گزیدند. پیش از انقلاب با عضویت در همین انجمن های اسلامی و یا گروه های چریکی چپ با رویکرد های مارکسیستی – لنینیستی رایج در آن روزگار فعالیت می کردند. مطالعه کتب مختلف و مسائل تئوریک در میان هر دوطیف نقش بسیار پررنگی را ایفا می کرد.به طوری که همین دانشجویان در سازمان ها و گروه های خود به تالیف کتب و جزواتی در زمینه علوم سیاسی ، تاریخ و جامعه شناسی اقدام می نمودند که بعضا با آثار فاخر نویسندگان مطرح در زمینه های فوق برابری می کرده است. پس از انقلاب نیز همین روند ادامه یافت و عمده فعالیت ها پیرامون مسئله روز یعنی عدالت اجتماعی و پایه گذاری جامعه ای بدون طبقه ادامه یافت. جلوتر که برویم و در دوره اصلاحات واقعیت روز ایجاد جامعه مدنی با آزادی های اجتماعی و مسائل حقوق بشری بود. در همان دوره نیز با ایجاد فضای باز در جامعه و همچنین قوت گرفتن دفتر تحکیم وحدت ، دانشگاه بسیار پویا و فعال ظاهر می شد و در تمامی جنبش های اجتماعی نقشی پررنگ را ایفا می کرد.
اما اگر این روزها در کلیت فعالیت های دانشجویی در انجمن های اسلامی مداقه کنیم به نکات جالبی دست می یابیم. فعالان دانشجویی امروز نه نشانی از آن دانشجویان آگاه و ساعی در عرصه تئوری و مطالعاتی دارند و نه بویی از عمل گرایی برده اند. عمده فعالیت های این روزها در پافشاری لجوجانه بر مباحثی مانند ممنوع التصویری خاتمی ، بحث حصر و برگزاری دیدار با سران اصلاحات و گرفتن چند عکس یادگاری خلاصه می شود و در عمل برآیند خاصی از این فعالیت ها در عرصه دانشگاه و جامعه مشاهده نمی شود. البته باید اینجا ذکر شود که فعالیت های مذکور به خودی خود نه نقصی دارند و نه عیبی اما زمانی که حالت انحصاری می یابند و تمام فعالیت های یک تشکل دانشگاهی در همین حوزه خلاصه می شود؛ باید احساس خطر کنیم. به چه علت ؟ به علت این که اگر صادقانه و خودمانی به این مسئله نگاه کنیم متوجه رکود شدید کتاب خوانی و بحث های مطالعاتی در میان همین قشر فعال دانشجویی می شویم به حدی که مباحث تئوریک به حاشیه رانده می شود. نتیجه این اتفاق این است که فرد در راهی گام می گذارد که اصول آن را نمی شناسد و از چیزی دفاع می کند که اصولا آن را درک نکرده است.نهایتا این فرآیند مقدمات حصر در بندهای ایدئولوژی را فراهم می کند. اما چرا چنین ادعایی از جانب نگارنده مطرح می شود؟ با گسترش ارتباطات مجازی و حضور در گروه های اجتماعی و مباحثی که دراین گروه ها مطرح می شود اوج ضعف تئوریک فعالان دانشجویی را می توان مشاهده کرد. از این گذشته گاها که در دیدارهای مشترک با سایر تشکل ها در محضر برخی از سران اصلاحات حضور می یابیم مسائلی که به عنوان دغدغه از سوی همین عزیزان بیان می شود گاها خنده دار ، نشانه ی ضعف های عمیق مطالعاتی و باعث تاسف است تا آنجایی که به راحتی می توان دریافت فرد به ساده ترین اصول گفتمان اصلاحات که همانا اصلاح تدریجی ناهنجاری ها و کج روی های یک نظام سیاسی در تقابل با دو گروه محافظه کار و انقلابی است ؛ احاطه ندارد. البته ذکر این نکته خالی از لطف نیست که شاید تغییر وضعیت اجتماعی نسبت به دهه های گذشته باعث و بانی این موضوع باشد.در هر صورت بدیهی ترین انتظار از یک فعال دانشجویی احاطه حداقلی به اصول گفتمانی است که در آن راستا گام برداشته و فعالیت می کند. پس می توان گفت آنچه که هست چیزی که باید باشد نیست این جمله همان جمله ای است که در تعریف اصلاحات آوردیم . یعنی اگر قائل به گفتمان اصلاحات باشیم شروع حرکت همین جاست و باید اصلاحات را از درون دانشگاه و فعالان دانشجویی کلید بزنیم.
اما این تمام ماجرا نیست . بگذارید در ابتدا به ساختار جامعه امروزی ایران نگاه دقیق تری داشته باشیم. طبق آمار به دست آمده از سرشماری نفوس و مسکن سال ۱۳۹۰ ، در کشور ما حدودا ۲۲ میلیون نفر در روستاها ساکن هستند. مضاف بر این ، طبق اعلام رسمی وزیر راه و شهرسازی دولت تدبیر و امید حدود ۱۸ میلیون نفر یعنی چیزی بالغ بر یک سوم جمعیت شهرنشین ایران را حاشیه نشین ها تشکیل می دهند. مجموع همه این ارقام حدودا ۴۰ میلیون نفر یعنی چیزی در حدود نیمی از جمعیت ایران را شامل می شود. جمعیتی که اکثرشان دغدغه های معیشتی و مشکلات عمیق اقتصادی دارند و در جامعه طبقاتی ایران سیلی خورده نابرابری ها و بازماندگان مرگ عدالت هستند.در چنین اوضاعی این جمعیت عظیم در معرض مشکلات زیادی من جمله فحشا، ارتکاب جرائم و بزهکاری ، اعتیاد و همه نوع آسیب اجتماعی قرار دارند. یکی از واقعیت های بزرگ جامعه امروز ما بحث مشکلات اقتصادی و حاشیه نشینی است که سهوا یا تعمدا از چشم ما اصلاح طلبان و سیاست گذاری هایمان به دور مانده است. این جمعیت عظیم از افرادی که دغدغه های اقتصادی و معیشتی دارند در وهله اول زنگ خطری را برای تمامی ما به صدا در می آورد و آن هم مقوله مهم شورش نان است. شورشی که اگر رخ دهد موح عظیم آن تمامی ابعاد حاکمیت را در بر خواهد گرفت و اوضاع کشور را به کلی دگرگون خواهد ساخت. مسئله ای که ذکر شد یکی از صد ها واقعیت جامعه ایران است که از چشمان ما به دور مانده است. اگر اصلاح طلبان علی الخصوص فعالان دانشجویی اصلاح طلب که بخش مهمی از بدنه جامعه اصلاح طلبی را تشکیل می دهند به عنوان نیروهای سیاسی که در داخل نظام برای ایجاد تغییرات و اصلاحات به جهت حفظ و پویایی هرچه بیشتر آن فعالیت می کنند ؛ برنامه مشخصی در رابطه با این واقعیات سطح جامعه نداشته باشند؛ عملا هیچ گامی در راستای ایجاد اصلاحات در جامعه برنداشته اند و می توان با قطعیت گفت که نه تنها در بعد تئوریک بلکه در بعد عمل گرایی نیز اصلاح طلب نیستند.
مسئله حاشیه نشینی و فقر یکی از صدها واقعیت امروز جامعه ایران است. واقعیاتی که باید برای فعالان سیاسی در جایگاهی فراتر از ایدئولوژی کاذب قرار گیرد و به نوعی شکل دهنده باورها و آرمان هایشان باشد. باید بر این واقعیت صحه گذاشت که میان ایدئولوژی و علم راستین تفاوت است. بیائید بپذیریم مشکلات امروز جامعه ایران حصر و ممنوع التصویری افراد خاص نیست. حتی با یک مقیاس وسیع تر می توان گفت مسائلی من جمله مشکلات فضای دانشگاه ها و حمله نیروهای تندرو افراطی به گردهمایی های اصلاح طلبان و حتی مسائلی مثل آزادی های اجتماعی نیز در مقایسه با مسئله ای به نام فقر و حاشیه نشینی از درجه اهمیت چندانی برخوردار نیستند. گرچه باید پذیرفت که همگی این ها لازم و ملزوم یکدیگرند اما اگر خروج از بعد تئوری و حرکت به سمت عمل گرایی مطرح باشد باید به همگی این مسائل با توجه به درجه اهمیت آن ها پرداخته شود. متاسفانه نکته دردناک ماجرا این جاست که اکثریت دانشجویان اصلاح طلب خود را کورکورانه در حصار ایدئولوژی افکنده اند. این مقوله باعث شده است که آن ها از واقعیات روز جامعه دور باشند و نتیجه این اتفاق عدم اقبال توده های مردم با کنشگران دانشگاهی است به طوریکه کم پیش نیامده است با گفتار و رفتار خود یادآور شوند که فعالان دانشجویی و روشن فکران برآمده از دانشگاه را از جنس خود و همدرد خویش نمی شناسند. در حالیکه یکی از پیش فرض های اصلاح طلبی این است که سمت و سوی تغییر اجتماعی را باید افکار عمومی مشخص و معین کنند و افکار عمومی تنها طبقات متوسط ، خورده بورژوا و بورژوا نیستند بلکه همانطور که پیش تر ذکر شد آن روی سکه حدود نیمی از جمعیت این کشور را کسانی شامل می شوند که دغدغه های به غایت مهم اقتصادی و معیشتی دارند و قشر ضعیف و محروم جامعه را شامل می شوند.
با توجه به آنچه که ذکر شد می توان نتیجه گرفت که ساختار فعالیت فعالان دانشگاهی اصلاح طلب نیازمند بازنگری جدی است. از آنجایی که جریان اصلاحات باید در جهت آموزش مردم گام بردارد و نه تبلیغات ؛ این اصل اهمیت خود را باز می یابد. با توجه به ساختار جامعه ایران، کسی کاری از پیش نخواهد برد مگر از سه طریق : خشونت ، فریبکاری و یا آموزش. پرواضح است که مرام اصلاح طلبی از پیدایش تا به امروز امر آموزش را برگزیده است. اما ذکر این نکته دور از انصاف نیست که جنبش دانشجویی اصلاح طلبی در این زمینه موفق نبوده است. چرا که امروز حتی فعالان دانشگاهی ، الفاظ و مفاهیمی را تکرار کرده و از آن دفاع می کنند که به معنای راستین آن ها پی نبرده اند و حتی توان دفاع منطقی از آن ها را نیز ندارند. اگر به دانشگاه به عنوان یکی از مهم ترین مراکز آموزش و القای خردگرایی و منطق در جامعه نگریسته شود در می یابیم که فعالان دانشگاهی می بایست با دوری از دگم اندیشی های ایدئولوژیک به باورهای منطقی و مطابق با واقعیات جامعه دست یابند و در آن مسیر حرکت کنند. چیزی که در سالیان اخیر حداقل تا به امروز مشاهده نشده است.
باید به این نکته مهم اشاره کرد که هرآنچه در طی این نوشته بدان اشاره شد تنها از سر نقد درون گفتمانی بود و نگارنده هیچگاه قصد ندارد نگاهی بالا به پایین و نوعی تخریب را نسبت به هم اندیشان خود القا کند. پر واضح است که این روزها فعالیت در قالب تشکل های اصلاح طلب شجاعت و ایثار فراوان می طلبد و قطعا بدون هزینه نخواهد بود. اما من باب تقویت گفتمانی که برگزیده ایم و پیشبرد اهداف آن در بستر جامعه ، نیاز است گاها مجالی برای نقد درون گفتمانی فراهم شود تا نیل به آرمان ها و اهدافمان هرچه بیشتر و کم هزینه تر میسر گردد. امید آن که این نوشته که از سر دل سوزی و نقد به جهت بهبود و اصلاح درونی ما دانشگاهیان به نگارش در آمده است ؛ سرآغاز بحث های تئوریک پربارتر و پویاتری در راستای اعتلای گفتمان اصلاحات در بستر دانشگاه ها باشد. معتقدیم به این که پیروزی ما آن چیزی نیست که در آن کسی شکست بخورد. همه باید با هم کامیاب شویم، اگرچه برخی مژده این کامیابی را دیرتر درک کنند. به امید آن روز…

دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*

- 3 = 5