بهشتی محبوب، بهشتی مغشوش است
در زمانه ای که جست وجو گران نمایشگاه کتاب چند سالی است که اثری از کتاب های شهید بهشتی در نمایشگاه نمی بینند و بهشتی به تصویری برای شب شهادتش و مستندهای دهه فجر تبدیل شده است دم زدن از نیمه گمشده بهشتی به مثابه سیئه ای نابخشودنی و انحرافی عمیق در تفکر است!
«مبارزه» (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام) – مسعود شایگان:
در زمانه ای که جست وجو گران نمایشگاه کتاب چند سالی است که اثری از کتاب های شهید بهشتی در نمایشگاه نمی بینند و بهشتی به تصویری برای شب شهادتش و مستندهای دهه فجر تبدیل شده است دم زدن از نیمه گمشده بهشتی به مثابه سیئه ای نابخشودنی و انحرافی عمیق در تفکر است!
دبیر کل حزب جمهوری اسلامی که سالیانی را در غربت هامبورگ گذراند پس از انقلاب و تنها چند صباجی از آن غربت درآمد. هنوز آتش انقلابی گری انقلابیون فرو ننشسته بود که مرگ بر بهشتی شعار حامیان بنی صدر شد، روزی دیگر “راسپوتین انقلاب” لقب گرفت و روزی هم عوام جاهل و خواص مغرض، قتل آیت الله طالقانی را به او نسبت دادند و در کوچه ها فریاد، “مرگ بر …” سر دادند.
اما شهادت بهشتی او را از مظلومیت در نیاورد که بر غربتش افزود. شاید بپرسید اکنون که نه دیگر شعار علیه بهشتی داده می شود و نه قاتل طالقانی پنداشته می شود پس چگونه می توان ادعا کرد که بهشتی هنوز مظلوم است؟ انگیزه نوشتن این متن که همان دلیل غربت بیش تر بهشتی است مستند به کدامین گناه صدا و سیما بود که در شب ۷ تیر به گرامیداشت شهید بهشتی پرداخت و باز نیمه ای از بهشتی در پس نیمه دیگرش مغفول ماند و نادیده گرفته شد.
این متن پرداختن به وجوهی است که نه تنها پنهان مانده است بلکه گویی دم زدن از آنها نیز به گناهی نابخشودنی تبدیل شده است و گویندگان آن چنان شماتت می شوند که انگار نه انگار این سخنان متعلق به همان فردی است که خود “یک ملت” نامیده شد.
۱- آزادند نظر خود را بگویند
بهشتی در اویل انقلاب که بحث از آزادی بحث نماز جمعه و منبرها بود این گونه می گفت:
“نظر کلى حزب جمهورى اسلامى در این زمینه روشن است: در جامعه اسلامى، همه افراد گروهها، هر چند مخالف اسلام باشند، امکان دارند رأى و نظر خود را بیان کنند. حزب جمهورى اسلامى معتقد است که باید در محیط اجتماعى سالم، افراد و گروهها توانایى اظهارنظر خودشان را درباره مسایل مختلف داشته باشند. حتى اگر نظراتشان مخالف نظر انقلاب اسلامى ماست.”
و نیز می گفت: “من صریحاً عرض مىکنم در جمهورى اسلامى باید بنا را بر این بگذاریم که تلاش کنیم اکثریت جامعة ما قدرت و توان لازم را براى با هم نشستن، ایستادن، راه رفتن، به گفتوگو و کاوش مشترک پرداختن و به نتایج قابل قبول براى همه رسیدن، بیابد. این باید بناى اصلى باشد. این حال و هوایى که الآن ما داریم، حال و هواى مناسبى نیست. حال و هوا، حال و هوایى است که خطر سوءاستفادة دشمن را روزبهروز افزونتر مىکند.”
۲- شوم ترین بنا
بهشتی حق را معیار می داند نه اشخاص او در نظام اسلامی فقط یک فرد را بری از انتقاد شدن می داند و آن هم خداست. عدم حق انتقاد به واسطه اینکه یکی امیر است و دیگر شهروند عادی در قاموس آیت الله راه ندارد! چنان چه می گوید:
“آقایى کار خلافى میکند و فردى عامی به او میگوید آقا، این کار شما خلاف است؛ چرا کردى؟ پاسخ میشنود: «برو! عالم را با جاهل بحثى نیست.» بنده خدا هم سرش را زیر میاندازد و میرود. امیر مرتکب خلافى میشود؛ یک فرد عادى به او میگوید آقا، چرا این خلاف را کردى؟ پاسخ میشنود: «پس انضباط اجتماعى کجا رفته! به من میگویند مافوق و به تو میگویند مادون. مادون را با مافوق بحثى نیست!» برو بابا با آن علمت اى عالم! برو بابا اى رئیس و مافوق با آن انضباط تشکیلاتىات! برو کشکت را بساب! اینها به درد اسلام نمیخورد. به تو میگویند عالم، نمیگویند معصوم؛ به تو میگویند مافوق، نمیگویند معصوم. در نظام اسلامی فقط یک مقام غیر مسئول است که آن هم خداست. اوست که: «لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون»(۳۸)؛ بقیه همه مسئولاند. پیغمبر و امام هم در آن درجاتى که غیر مسئولاند به دلیل اعتقاد به عصمت آنهاست؛ اما این چه ربطى دارد به دیگران؟ بقیه همه مسئولاند. هیچ زیربناى اجتماعى از آن زیربناى شوم خطرناکتر نیست که انسانى، یا انسانهایى، بتوانند هر چه میخواهند بکند بیآنکه بشود بر آنها خرده گرفت و بیآنکه بشود از آنها بازخواست کرد. مسئولیت در جامعه اسلامى مسئولیت متقابل است. همه نسبت به یکدیگر مسئولاند. «کُلّکُم راع و کلّکم مسئولٌ عَن رعیة.»”
۳- ساده بیایید و بروید! طاغوتی نشوید
بهشتی بر لزوم وجود فقیه در راس حکومت اسلامی تاکید می کند اما به شدت هشدار می دهد از فاصله گرفتن از مردم و طاغوتی شدن:
“علماى اسلام اگر در مقام ولایت دنیاطلبى کردند، اگر اخلاقشان اخلاق طاغوتى شد، اگر اینهایى که تا قبل از ولایت فقیه با مردم خاکى و متواضع بودند حالا براى مردم قیافه گرفتند و حرکت کردند و نشست و برخاست کردند، اگر در رفتوآمدهایشان بوق و کرنا و اسکورت و پسبرو پیشبیا پیدا کردند، اگر به جاى اینکه در خانههایشان بنشینند کاخنشین شدند، اگر گارد براى خود درست کردند، اگر از این کارها کردند، من اصلاً میگویم اینها فقیه جامعالشرایط نیستند تا ولایت داشته باشند!”
او اما در ادامه ترور شهید مطهری را عاملی می داند که مردم از مسئولین بخواهند که با محافظ رفت و آمد کنند و محافظین مراقب آنها باشند. بهشتی این وضع را سوهان روح می داند و تاکید می کند که نباید این گونه بماند و باید به حالت عادی بازگردیم:
“ما این را نخواسته بودیم. اصلاً نخواسته بودیم. از آن هم بیزار هستیم. منهاى این قسمت، دیگر بقیه کارهاى ما میتواند عادى و معمولى باشد. همه چیز آن معمولى باشد. این گوشه را هم باید معمولى کنیم. نمیشود که به این صورت بماند. من اصلاً میترسم این مسأله ما را منحرف کند….من الان در رابطه با خودمان همین را میگویم. عرض کردم که امیدوارم به زودى بتوانیم این مسأله را تمام کنیم. اگر هم حادثهاى پیش بیاید هیچ طور نمیشود! ما به افتخار شهادت میرسیم، و این سعادت ماست! جامعه هم جاى ما را پر خواهد کرد. دیگران مسئولیتهاى ما را به عهده خواهند گرفت. من با تمام وجودم از این گوشه انحرافى اضطرارى که الان در زندگىام و روابطم با مردم پیش آمده بیزار هستم.”
اینک باید بگویم که بهشتی محبوب است اما نه تصویر کامل بهشتی!
سالهاست که تصویر مخدوش و مغشوش بهشتی برای ما نمایش داده شده و نیمه دیگر بهشتی در پشت درهای صدا و سیما و کتابها و ذهن ها جامانده است!
:::