روایت دانشجوی خط امام از راه طالقانی
طالقانی فاتح زندانها، مردی که لحظهای در راه مبارزه با شرک و استبداد غیبت نکرد، شهید شد. اگر چه درماندنش هم شهید بود. او با مرگ خویش سورهی پاک زندگی خویش را تفسیر و با پرتاب آیهآیهی وجودش در بستر حیات، مرگ را غنا بخشید. قرآن را آنچنان تفسیر میکرد که در «صحنه» باشد. معلمی بود که در مدرسهی زندان، درس مقاومت میداد و در دانشگاه عبادت، درس شهادت و در مکتب توحید، درس سعادت. «سید» با وداع از دنیا، بر آخرت سلام کرد، «سلام بر او»
مبارزه (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): ۱۹ شهریور امسال، سی و چهارمین سالگرد درگذشت مرحوم آیت الله طالقانی بود. شهید مهدی رجب بیگی از اعضای انجمن اسلامی دانشکده فنی دانشگاه تهران که در جمع «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» در تسخیر لانه جاسوسی امریکا حضور داشته، در مطالب متعددی به طالقانی پرداخته است. از جمله آنکه در یادداشت «حکایت انقلاب» می نویسد:
«طالقانی فاتح زندانها، مردی که لحظهای در راه مبارزه با شرک و استبداد غیبت نکرد، شهید شد. اگر چه درماندنش هم شهید بود. او با مرگ خویش سورهی پاک زندگی خویش را تفسیر و با پرتاب آیهآیهی وجودش در بستر حیات، مرگ را غنا بخشید. قرآن را آنچنان تفسیر میکرد که در «صحنه» باشد. چون به سورهی یوسف به زندان رفت و چون به آیهی شهادت رسید خود نمونه شد. هر که یک بار سخنش را شنید شیفتهاش گردید و خاک گورستان نیز یک بار سخنش را شنید و فریفتهاش گشت و برای ابد به آغوشش گرفت. معلمی بود که در مدرسهی زندان، درس مقاومت میداد و در دانشگاه عبادت، درس شهادت و در مکتب توحید، درس سعادت. «سید» با وداع از دنیا، بر آخرت سلام کرد، «سلام بر او».»
مقاله «در سوگ طالقانی» او، منتشر شده در نشریه «جهاد» (ترویج کشاورزی و توسعه روستایی) شماره ۳۸، مورخ ۱۰ شهریور ۱۳۶۱، را هم می توانید بخوانید.
آنچه در ادامه می آید یادداشتی با عنوان «راه طالقانی» است که در فاصله درگذشت آن روحانی مجاهد و این دانشجوی شهید (۵ مهر ۱۳۶۱) بازنشر داده می شود:
الذی خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایکم احسن عملا
خداست که مرگ و زندگی را آفرید تا بیازمایدتان که در صحنهی پیکار حق و باطل، کدامین از شما نیکوکارتر است؟
پدر طالقانی مردی از تبار ابراهیم و از قبیلهی ابوذر به خدا پیوست، تا ما را در گذرگاه آزمایش بزرگ، بر ما بشناساند.
او در معراج آخرین خویش به آسمان رفت تا زمینیان از سیطرهی جهل و حور برهند. علیوار زیست تا همچون معاویه نمیریم و حسینوار مرد تا چونان یزید نمانیم. خود را آنچنان از زندگی دنیا کند که گویی تا عالم نشاط پرگرفت و آنچنان در بیکرانی خدا غرق ساخت که انگار فرشتگان بر ایمانش حسرت میبرند و لابد اکنون در متن نغمهای بیپایان پروردگار به تسبیح مشغول است. مگر فرقش با دیگران، عینیت تفسیرش نبود؟!
او با مرگش، سورهی پاک زندگی خویش را تفسیر نمود و با پرتاب آیهآیهی وجودش در بستر حیات، مرگ را غنا بخشید.
ذرات وجودش را از لابهلای میلههای زندان بر دیوارهی سرد قلبمان کوفت تا بیدارمان کند و در این راه تا بدانجا رفت که گویی از خستگی به خواب رفته است.
قرآن را آنچنان تفسیر نمود که به عمل درآید و چون به سورهی یوسف رسید به زندان رفت تا نشانمان دهد و چون به آیهی شهادت رسید خود نمونه شد.
هر که یکبار سخنش را شنید شیفتهاش شد و خاک گورستان نیز که یکبار سخنش شنید چنین شد و آنچنان به آغوشش گرفت که تنش تربت محرومان گشت. مرد زندانها بود از حبسی به حبس دیگر شتافت تا سرانجام در شکنجهگاه درد و رنج مردم به سوی آزادی مطلق پروازکرد. پروازی به نرمی ابرها و به بلندای ایمان.
کوهی استوار بود که دست یافتن بر قلهاش جز با پیمودن راهش میسر نیست و راهی طویل بود که رفتنش جز با نوری از قرآن ممکن نیست.
و دیگر «گفتن» را چه سود که او «عمل» بود.
باید که بر استواری گامهایش قدم زد و در برندگی زبانش سخن گفت.
باید که بر سجادهاش نماز گزارد و از پرتو قرآنش نور گرفت.
باید که بر اوج ایمانش صعود کرد و از چشمهسار تقوایش نوشید.
باید که یادش را گرامی داشت و راهش را پیمود و پیامش را به کار گرفت.
و پیام چنین کسی چه چیز میتواند بود جز «هدایت» در پناه «پرتو قرآن».
«نبودنش» را بر آنانکه «بودن» خویش را در پیمودن «راه قرآنیاش» میبینند تسلیت میگوییم.
::::