چند روایت از حماسه سوسنگرد
26 آیان؛ سالگرد شکست حصر سوسنگرد در سال 1359 است که در این حماسه نام سردارانی چون شهید مصطفی چمران، شهید تجلایی و شهید یاغچیان می درخشد. نام سوسنگرد همچنین با نام دانشجویان شهید پیرو خط امام؛ «غلامحسین بسطامی» که مدتی فرماندهی سپاه سوسنگرد را بر عهده داشت و نیز شهیدان میرعابدینی و میرسلطانی که در این حماسه به شهادت رسیدند، گره خورده است.
«مبارزه» (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): ۲۶ آیان؛ سالگرد شکست حصر سوسنگرد در سال ۱۳۵۹ توسط نیروهای مردمی، سپاهی، ارتش و ژاندارمری است که در این حماسه نام سردارانی چون شهید مصطفی چمران (فرمانده گروه جنگ های نامنظم)، شهید تجلایی و شهید یاغچیان می درخشد. نام سوسنگرد همچنین با نام دانشجویان شهید پیرو خط امام؛ «غلامحسین بسطامی» که مدتی فرماندهی سپاه سوسنگرد را بر عهده داشت و نیز شهیدان فضل الله میرعابدینی و سید حسین میرسلطانی که در این حماسه به شهادت رسیدند، گره خورده است.
آنچه می خوانید؛ گزارش مقاومت رزمندگان دفاع مقدس در دفاع از شهر سوسنگرد برگرفته از آرشیو نشریاتی چون «پیام انقلاب» است و خلاصه ای از آن در ویژه نامه «سوسنگرد» نشریه «راه» منتشر شده است:
روایت اول
ماه محرم و کربلای سوسنگرد: در اوج درگیری و محاصره سوسنگرد تنها سلاح سنگین برادران پاسدار دو خمپاره بود.
و این بار سوسنگرد، جبههی نبرد حق علیه باطل یا هجوم ناگهانی و بیامان دشمن یکباره مشتعل شد و در نهایت همچون خونینشهر، بستان، قصرشیرین، سرپل ذهاب، شوش، دهلاویه و محلههای مسکونی اهواز، آبادان و دزفول جز ویرانهای از آنها بر جای نماند که در زیر آتش توپ، خمپاره، خمسه خمسه و موشکهای ناو مزدوران بعث به تلی از خاک و خانههایی مخروبه بدل شد.
شکست دشمن و تلفات سنگینی که از هر طرف و در هر جبهه به او وارد شد در مقابل پیروزی کوچکی نظیر اشغال خونین شهر بسیار بزرگ مینمود. شدت حملات برادران جان بر کف و رزمنده سپاه و بسیج و نیروهای دلاور زمینی و هوایی جمهوری اسلامی ایران و تمرکز آن بر نقاط مورد هجوم توسط دشمن باعث شد رژیم بعث عراق در جهنمی که خود به دست خودش آن را ایجاد کرده بود گرفتار آید و با این کار به تمام خیالهای خام او در مورد تصرف و پیروزیهای بعدی نیز خط بطلان کشیده شد.
شهر سوسنگرد یکی از راههای نفوذ و حائز اهمیتی بود که دشمن به خیال تصرف آن اقدام به اعزام نیروی مخصوص خود نمود و گزارشی که ذیلاً مشاهده میکنید تصویریست از دلاوریهای حماسهآفرینان بسیج، سپاه پاسداران و دیگر نیروهای مردمی که در مقابل نیروهای بعثی صدام شگفتی آفریدند.
سیمای سوسنگرد
اجساد بعثیان در گوشه و کنار شهر به صورت پراکنده پخش شده و تانکهای از کار افتادهی دشمن در طول جادهی اهواز – سوسنگرد و حتی در داخل شهر به چشم میخورند. نیروهای مردمی، بسیج، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و تعداد بسیار قلیلی از جوانان شهر در داخل سوسنگرد، شهر را تحت کنترل دارند و اینها تنها نیرویی بودند که در این جبهه شجاعانه جنگیدند و صحنههای حماسهی کربلا را تکرار کردند.
سوسنگرد، خالی از سکنه و با نمایی جنگزده، تجلیگاه نبرد حق و باطل شاهد بود که چگونه ۱۵۰ نفر از نیروهای مردمی که مسلح به سلاح سبکی چون ژ-۳ و کلاشینکف بودند در برابر هجوم تانکهای دشمن ۳ شبانهروز مقاومت کردند و سرانجام موفق شدند نیروی عظیم دشمن را به عقب برانند و شهر را از وجود منحوس بعثیان پاک سازند.
سنگینترین سلاح برادران رزمنده و مسلمان در جبهه سوسنگرد و در اوج درگیری و محاصره تنها دو خمپارهانداز ۶۰ و ۸۱ میلیمتری بود. اما به گفتهی برادران مبارز، این ژ-۳ یا خمپاره نبود که عراقیها را وادار به فرار کرد بلکه الله اکبرهای شبانه در سنگرها و روحیهی بسیار قوی آنان بود که حماسه خلق کرد و نیروی بزرگ دشمن، مسلح به سلاحهای سنگین نظیر تانک، توپ و انواع مدرنترین سلاحهای رزمی را به عقب راند. در صورتی که حوزهی عمل حماسه آفرینان پاسدار تنها بین دو چهار راه و چند خیابان بین آن در مرکز شهر بوده است.
پیشروی و عقبنشینی
نیروهای مزدور صدام با هجوم ناگهانی موفق شدند شهر بیدفاع و خالی از سکنهی سوسنگرد را کاملاً محاصره کنند و از چهار طرف وارد شهر شوند. نیروهای مردمی، پاسدار و بسیج که بدون سازماندهی در داخل شهر پراکنده بودند بلافاصله در کنار هم شروع به تصمیمگیری برای چگونگی مقاومت در برابر مزدوران بعث کردند و یک لحظه سکون به همراه عدم وجود نیروی توپخانه و زرهی از جانب ارتش باعث شد که دشمن سریع وارد شهر شود و تلفات سنگینی به برادران رزمندهی در داخل شهر وارد کند.
پاسداران انقلاب و رزمندگان بسیج در داخل شهر آن هنگام که متوجه شدند کاملاً در محاصرهی دشمن قرار گرفتهاند و هیچ چارهای برای عقب راندن دشمن نیست، داخل سنگرها را به صورت افقی گود کرده و به حالت اتاقکهایی درآوردند که بتوانند در پناه آن از ترکشهای سوزان خمپاره و خمسه خمسهی دشمن در امان باشند. اما مزدوران وحشی بعثی با شناسایی این سنگرها، توپهای دوربرد خود را رو به زمین و در محل سنگرها نشانه گرفت و شلیک کرد و…
و به گفتهی یکی از پاسداران اسلام که در طول درگیری، محاصره و رهایی در جبهه حضور داشت میگفت: با هر شلیک دست و پا و سر بود که همراه با سنگ و خاک به هوا پرتاب میشد. این برادر شاهد بود که یکی از همسنگرانش چطور هدف گلولهی توپ دشمن واقع شد و از او جز تکه تکههای استخوانش چیزی بر جای نماند.
تاریکی هوا و حملات چریکی پاسداران به مواضع دشمن از جمله ضربات کوبندهای بود که در عقبنشینی دشمن نقش بسزائی داشت.
یکی دیگر از پاسداران میگفت: روز قبل از محاصره ما درخواست توپ و سلاح سنگین کرده بودیم ولی در جواب به ما گفته بودند که کار شما حملهی چریکی است و آنقدرها به سلاح سنگین احتیاجی ندارید!
اما به هر حال برادران رزمنده در جبههی سوسنگرد در این امر متفقالقول بودند که اگر نیروی توپخانهی ارتش جمهوری اسلامی ایران یک روز به تأخیر خود در وارد شدن به منطقه میافزود به هلاکت رسیدن ۱۵۰ نفر باقیمانده پاسداران و برادران بسیج و همچنین تصرف کامل سوسنگرد قطعی بود.
برادران مبارز و غیور انقلاب اسلامی در جبههی سوسنگرد به هنگام محاصره توسط دشمن از لحاظ مواد غذایی و تدارکات جنگی و مهمات کاملاً در مضیقه بودند. آنان در حالی که سه روز متوالی در حلقهی محاصره قرار داشتند، بدون غذا و با مهماتی که تنها ۸ ساعت مبارزه را تأمین میکرد شجاعانه جنگیدند و مزدوران بعث که از مقاومت این رزمندگان تیز چنگ به تنگ آمده بودند، با رسیدن توپخانهی ارتش جمهوری اسلامی، خشمگین و گرگ صفت، طریق عقبنشینی را در پیش گرفتند و پا به فرار گذاشتند.
عملیات هوایی
با عقبنشینی مزدوران بعث و استقرار مواضع توپخانهی ارتش هوانیروز وارد عمل شده و به کوبیدن موضع دشمن پرداختند و نیروی زرهی ارتش نیز موفق شد. در پناه حملات هوایی رزمندگان هوانیروز پیشرویهایی در اطراف سوسنگرد داشته باشد. با این همه برادران بسیج و سپاه پاسداران هنوز در خط مقدم جبهه سرگرم مبارزه با مزدوران بعث و عقب راندن آنها هستند.
عاشورا در جبهه
روحیهی برادران مبارز پاسدار و ارتشی در منطقه بسیار عالی و در سطحی مافوق تصور است. برادران پاسدار اعزامی از تبریز در جبههی سوسنگرد به هنگام ظهر، یعنی همان زمانی که سالارشان حسین تشنه لب شربت شهادت نوشید. در مدرسهای که دیوارهای آن بر اثر اصابت گلولهی خمپاره و خمسه خمسهی دشمن در هم فرو ریخته بود گرد هم آمده و با نوحههای عزا و سرودی کوبنده در حالی که فریاد ”یا حسین“ آنها در آسمان سوسنگرد طنین میافکند عزای سومین پیشوایشان را گرامی داشتند. همچنان که اهواز، آبادان، دزفول و سایر شهرهای استان خوزستان نیز شاهد برگزاری مراسم سوگواری حسین(ع) بودند.
کل یوم عاشورا، کل یوم کربلا
جبههی سوسنگرد در حالی که در زیر آتش مداوم خمپاره و خمسه خمسهی دشمن کافر، شهدایی جدید به انقلاب اسلامی ایران تقدیم میکرد، کربلای حسین را در اذهان زنده میساخت و عاشورای او را در خود متجلی میساخت. فریاد ”یا حسین، یا حسین“ و ”الله اکبر“ برادران پاسدار و بسیج با صدای انفجار خمپاره و توپ در هم میآمیخت در حالی که رزمندگان خمینی بر اثر اصابت ترکشهای خمپاره در کربلای سوسنگرد به شهادت میرسیدند اخبار روزنامهها و رادیو تلویزیون حاکی از نبرد ”تن به تن“ در این شهر بود.
برادر داود حلمزاده یکی دیگر از پاسداران اسلام در گفتگویی با خبرنگار اعزامی نشریهی پیام انقلاب، نبرد ”تن به تانک“ را در جبههی سوسنگرد این گونه بازگو نمود:
بیشتر از ۲۰۰ نفر از پاسداران و بسیج در سوسنگرد باقی نمانده بود. برادرانی که در اطراف پل سوسنگرد مستقر بودند اکثراً به شهادت رسیدند. تانکهای عراقی از هر طرف وارد شهر شده بود و یکسرگرد که در آنجا بود به گروه ما گفت شما طرف غرب سوسنگرد را داشته باشید، ارتش هم از طرف دیگر وارد شده و به کمک هم بعثیها را به عقب میرانیم. تنها کاری که در این موقع از دست ما بر میآید ساختن سنگر در زیرزمینی بود که در همان جا مستقر شدیم. اما بعد از مدتی ناگهان دیدیم که عراقیها در پشت سرمان هستند و متوجه شدیم که شهر محاصره شده و نیروی ارتش نیز در کار نبوده است. به هر حال ما با همین عدهی کم داخل شهر و در محاصرهی تانکهای عراقی به مقاومت پرداختیم. آنها که موضع ما را شناسایی کرده بودند با تمام قوا ما را کوبیدند و یکی از دوستان خودم در کنار من به شهادت رسید. در آن روز خیلی از بچهها به شهادت رسیدند. عراقیها حتی برای یک نفر توپ شلیک میکردند. به هر حال ما سه شبانهروز در محاصرهی عراقیها جنگیدیم و اگر توپخانهی ارتش چند روز زودتر یعنی همان موقع که نیروهای عراقی به طرف سوسنگرد پیشروی میکردند میرسید هیچ وقت سوسنگرد به این شکل در نمیآمد. به هر حال همان شبی که ما در سنگرهایمان، خودمان را از شر توپها و خمپارههای دشمن در امان نگه میداشتیم رادیو اعلام کرد که در سوسنگرد نبرد تن به تن آغاز شد و اینجا بود که برادران بلند بلند خندیدند!
در رابطه با همکاری ارتش و پاسداران در جبههی سوسنگرد برادر دیگری میگفت اگر ارتش باشد خوب است ولی نیست، یا اگر میآیند خیلی دیر است. نمونهی آن در همین سوسنگرد یا خونین شهر بود که شاهدش بودیم. در خونین شهر دیر رسیدن نیروی توپخانه باعث شد که عراقیها شدیداً پیشروی کنند. در سوسنگرد باز هم شاهد همین مسئله بودیم. اما وقتی برادران ارتشی در محل هستند به دلیل سلاحهای سنگینی که دارند بهتر میتوانند از نظر نظامی دشمن را عقب برانند. حتی در سوسنگرد وقتی بعد از تمامی مسائل مذکور و کشته شدن آن همه از برادران رشید و رزمندهی پاسدار و بسیج ارتش رسیدیم، نیروهای عراقی عقب نشستند. ولی در همان جا که در اولین روز رسیدن ارتش عقب رفتند. ماندند و تکان نخوردند و خود را برای حملهی بعدی آماده کردند.
ستون پنجم
وجود ستون پنجم دشمن در تمامی جبهههای جنگ به خوبی محسوس است و در جبههی سوسنگرد نیز سومین عامل مهم در پیشروی عراقیها، ستون پنجم بود. در همین رابطه دو نفر از جیرهخواران رژیم بعث که به عنوان ستون پنجم دشمن فعالیت چشمگیری در سوسنگرد داشتند دستگیر شدند و تحقیق روی آنها و شناسایی دیگر عاملین ستون پنجم آغاز شد. هنگامی که از برادران مبارز در رابطه با این گونه عوامل دشمن سئوال میشد اکثراً روی مشکل شناسایی آنها متفقالنظر بودند، چرا که اینها بیشتر، از مردم عادی بوده و در لباس محلی فعالیت میکردند و شناختن آنها با این نحو بسیار مشکل دست.
منبع: پیام انقلاب شماره بیست و یکم ۱۲ آذرماه ۱۳۵۹
روایت دوم
مجروحین از جبههها میگویند.
یک جرقه، یک انفجار و ورق خوردن صفحهای از صفحات تاریخ، آنچه بر صفحات تاریخ میبینیم چهرهی مردان خدا است که بر علیه کفر و ظلم جور و ستم نقش بسته است یا سیاهی را مشاهده میکنی که در مقابل رشادتها و پاکیها و خوبیها به مبارزه برخاسته است.
وقتی قیام سرور شهیدان حسین بن علی(ع) تا خمینی را بررسی میکنیم مات و مبهوت میمانی که در طول تاریخ تشیع همیشه دو جبهه حق و باطل وجود داشته، حق و باطلی که دائماً با هم در ستیز بودهاند و خواهند بود.
نظاره میکنی که چگونه حسین گونههای زمان، پروانهوار امامشان را در میان میگیرند (امامی که همیشه و خالصانه خود را خدمتگزار آنان میداند و در مقابل آنان احساس حقارت میکند!!) و این باعث میشود که نگاهداران اسلام با شور و شوق بیشتر به دور وجودش حلقه زنند و پوزهی دریوزگان را به خاک بمالند. آنها راه حسین را میجویند و برای تناور کردن درخت اسلام با روحیهای عالی و به نیت شهادت داوطلبانه قدم به صحنهها و جبههها میگذارند.
وقتی با این مجاهدین اسلام به گفتگو مینشینی با چنان صداقت و شوری صحبت میکنند که احساس میکنی روح آنها است سخن میگوید نه جسمشان و از این که خود را زنده در میان ما بر روی تخت بیمارستان مییابند با دلی پر درد و آهی جانسوز و با دریغ از فیض شهادت لب به سخن باز میکنند:
”من شرمنده هستم از این که بجز دادن یک پا نتوانستم بیشتر در راه اسلام خدمت کنم، من شرمنده هستم که نتوانستم بیشتر بجنگم و شهید شوم“
و یا آن برادر عزیز سوسنگردی را میگویم که ۱۶ نفر از خانوادهاش را از دست داده و در حالی که یک پایش قطع و دیگری نیز در گچ است میگوید:
”خدایا من دوست داشتم الان در جبهه بودم و با کفر جهانی میجنگیدم!!“
منبع: پیام انقلاب شماره بیست و دوم ۲۹ آذرماه ۱۳۵۹
روایت سوم
جبهه سوسنگرد
سوسنگرد زیر آتش خمپاره، خمسه خمسه و توپهای دوربرد دشمن متجاوز همچنان شاهد حماسهآفرینیهای رزمندگان بسیج و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. ولی برتری آتش توپخانه کاملا با دشمن است و برادران مبارز بعد از حملة سوسنگرد در دهة اول ماه محرم در صورت نبودن طرح تهاجمی سریع روزهای سختی را در مبارزه علیه کفر پشت سر خواهند گذاشت.
قوای کفر حالت تهاجمی خود را در این جبهه حفظ کرده و با وجود تحمل شکست بزرگش در ماه محرم هنوز امید به تصرف سوسنگرد دارد و در این زمینه هرچه بیشتر به تدارک نیروهای خود پرداخته است. فشار دشمن بر نیروهای مستقر در این جبهه به مراتب فزونی یافته و ضد حملة قوی او در برابر تهاجم روز پانزدهم دی ماه حاکی از این قدرت است.
در جبهة هویزه که به دلائلی در محاصره و تصرف دشمن قرار گرفت؛ پاسداران انقلاب اسلامی و برادران بسیج به یاری رزمندگان ارتش هر روز ضربهای نو و کاری بر آنها وارد میکنند و با وجود قدرت دشمن متجاوز و حمایتشده از سوی امریکای جنایتکار، امید پیروزی بسیار است و جان بر کفان انقلاب اسلامی به این منظور دست از تلاش برنمیدارند. هر چند که امریکا، تا زمانی که حاکمیت خط امام بر ارگانها وجود دارد، دست از تقویت و تثبیت جبهه صدام برنخواهد داشت.
در شهر سوسنگرد بسیج و برادران منقضی ۵۶ تنی چند از خواهران مسلمان امدادگر به فعالیت مشغولند و در حالی که زوزة گلولههای خمپارة دشمن کافر کماکان شنیده شده و انفجار آن خرابیهای تازهای بر آن قسمت از شهر که آسیب ندیدهاند وارد میسازند، آنان با روحیهای بسیار قوی در پی نابودی دشمن از جنگ چنان یاد میکنند که گویی برای تفریح آمدهاند و با حفظ این روحیه در جبهههای نبرد نیز شجاعانه به مبارزه برمیخیزند و در شهر حماسهها و خاطرات خود را برای یکدیگر بازگو میکنند و در این میان به برخی اخبار غیرمستند و ناصحیحی که در جراید درج میشود، میخندند.
در گوشه و کنار گروههای دو یا سه نفری نیز به چشم میخورد که برای حل اختلافات دولتمردان نظر میدادند و بحث میکردند. اما در مجموع تماماً موافقند با این امر که در حال حاضر کلیة اختلافات باید کنار گذاشته شوند و تمام افکار در جهت پایان بخشیدن به این جنگ تحمیلی و نابودی صدامیان خائن قرار گیرد.
فعالیتهای جهاد سازندگی و کمیتة امداد در این جبهه نیز بسیار محسوس و قابل تقدیر است. نکتة قابل ذکر اینکه با وجود روحیات تهاجمی در برادران و خواهران رزمنده در سوسنگرد، غمی خاص در چهرههای آنان موج میزند و این همان غم از دست دادن ۱۰۰ و اندی پاسدار انقلاب اسلامی و دانشجوی پیرو خط امام در جبهة کرخهکور میباشد که ما نیز به منظور روشن شدن همین موضوع عازم جنوب شدیم. غم از دست رفتن ۱۰۰ و اندی پاسدار و دانشجوی شهید که از بهترین مهرههای انقلاب اسلامی و مغزهای حال و آیندة میهنمان بودند، ۱۰۰ و اندی پاسدار و دانشجویان شهید که حتی اجساد آنان نیز در اختیار نیروهای ما قرار نگرفت و این امر غم را بر داغهای دل ما و وابستگان آنها فزونی میبخشید.
منبع: پیام انقلاب شماره بیست و پنجم ۱۱ بهمن ماه ۱۳۵۹
روایت چهارم
حماسه مقاومت از زبان پاسدار
اکنون حماسة مقاومت را از زبان برادر پاسداری میخوانیم که در نبرد سوسنگرد مجروح شده است. او که (به نقل از کیهان) نمیخواهد نامش نوشته شود و مایل است از او بهعنوان «مرید و فرمانبر امام» یاد گردد. چنین میگوید: «ابتدا خلاصهای از سابقة نبرد در شهر سوسنگرد را میگویم: حدود ۳ روز بعد از شروع جنگ به سوسنگرد حمله شد. و نیروهای عراقی شهر را بدون خونریزی و کوچکترین خرابی به تصرف خود درآوردند، و بخشدار، شهردار و فرماندار تعیین کردند. چند روز بعد افراد سپاه پاسداران اهواز باتفاق نیروی مخصوص به شهر شبیخون زدند و در نتیجه لشکر عراق با تجهیزاتش فرار کرد. سپس سپاه پاسداران اصفهان و تبریز در شهر مستقر شدند. البته در این شهر هیچگونه تسلیحات نظامی و دفاعی وجود نداشت.»
«گروه ما روز ۱۷ آبان وارد شهر سوسنگرد شد. در همان شب اول یکی از روحانیون که یادش گرامی باد برای ما صحبت کرد و باعث دلگرمی بسیار ما شد. وی چند روز بعد به شهادت رسید. پس از چند روز اقامت در شهر، قرار شد که اطراف سوسنگرد را کانال حفر کنیم پس از انجام این کار تمام نیروها در درون کانال مستقر شدند و چون جنگها چریکی و نامنظم بود افراد سپاه به گروههای چند نفره تقسیم میشدند. و پس از شناسائی نیروهای دشمن شبها به آنها شبیخون میزدند، به شکار تانکها میرفتند و در این رفت و آمدها خیلی از بچهها شهید میشدند. و با آنکه نیروهای عراق از نظر تجهیزات و امکانات در نهایت مطلوب بودند، از نظر ایمان و تقوی صفر بودند و پس از هر حمله بسیاری از آنها از ترس فرار میکردند.»
وصیتنامه شهید مسعود سروری
بسمالله رب شهدا و الصدیقین
«ان الله یحبالذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص»
خدا آن مؤمنان را که در صف جهاد با کافران مانند سد آهنین همدست و پایدارند بسیار دوست دارد و امروز این آیه شریفه مصداق پیدا کرده و خلق مسلمان ایران در برابر دشمنان خدا چون صف آهنین ایستادگی میکنند و از هیچ ایثاری فروگزار نیستند و در میدان حق و شهید میشوند و چه زیباست جنگیدن و شهید شدن در میدان حق علیه باطل و ما انشاءالله امروز عازم جبه هستیم و در این نبرد تاریخی و سرنوشتساز به رهبری امام امت خمینی کبیر شرکت میجوئیم.
و تنها حرفی که این فرزند کوچکتان با شما دارد که ای خواهران و برادران شایعات را گوش نکنید و مبادا خدای ناکرده شک کنید که این جنگ به ضرر ماست و باعث شکست ما میشود چون الحمدلله این طور نیست و تمام این اتفاقات باعث اتحاد بیشتر در بین امت مسلمان ما میشود و انقلاب ما تا نابودی امپریالیسم و جوجههایش ادامه خواهد یافت.
من وصیت مهمی ندارم و تنها وصیت من به خانواده، مادر عزیزم این است تا سر حد امکان از گریه و زاری و ناراحتیهای دیگر خودداری کنید و خود را مثل هزاران مادر و پدر دیگر بدانید که فرزندان خود را در راه خدا از دست دادهاند و از خدا بخواهند که مرگ من فی سبیلالله باشد.
و من هم از خدا سعادت و تکامل روزافزون جمهوری اسلامی و امام و امت قهرمان را خواهانم و امیدوارم که فرزند خوبی برای شما بوده باشم و به دوستانم بگویید که خیلی معذرت میخواهم که نتوانستم از شما حلال بودی بخواهم و امیدوارم که مرا حلال کنید بهامید پیروزی حتمی بر همه مستکبران.
مرگ بر امپریالیسم شرق و غرب درود بر خمینی بتشکن رهبر شکستناپذیر مستضعفین جهان.
انالله و انا الیه راجعون.
«بهطور مثال روز یکشنبه با سلاحهای سبکی که در اختیار داشتیم حمله کرده بودیم و در همین حال برادران ما ۲۰ نفر عراقی را به اسارت و یک تانک را غنیمت گرفتند.»
«در طول مدتی که در سوسنگرد با دشمن میجنگیدیم با آنکه فاقد تجهیزات کامل و سلاحهای سنگین بودیم و از نظر اطلاعاتی هیچ چیز نداشتیم برادران سپاه با اتکاء به نیروی ایمان و تقوی و عشق بهشهادت و با استفاده از نیروی خلاقیت خود دست به ابتکار میزدند و در حمله موفق میشدند که خسارات زیادی به دشمن وارد آورند.
«شب اول محرم همه در شهر بانگالله اکبر سر دادیم و آنقدر صدا پیچید که پشت دشمن لرزید و ما ضمن آنکه روزی ۵ ساعت بهطور مرتب زیر رگبار گلولههای خمسه، خمسه بودیم بهدلیل نداشتن سلاح سنگین نمیتوانستیم جواب آنها را بدهیم …»
این برادر در جای دیگر از سخنان خود میگوید: «نیروهای دشمن در اول محرم حملة بسیار شدیدی به شهر کردند که طی آن تعداد زیادی از افراد سپاه شهید شدند. وضع روزهای بعد نیز بههمین منوال بود، و از لحاظ مواد غذائی کمبودی نداشتیم. شب جمعه ۲۲ آبان که نگهبانی من بود پس از خواندن دعای توسل به سر نگهبانی رفتم که آتش نیروهای دشمن بهطور عجیبی شروع به باریدن کرد. و آنها ما را بهطور نعل اسبی محاصره کردند. و من متوجه شدم که حملة آنها با گذشته فرق میکند. فردای آنشب شهر را بهشدت کوبیدند. و از همان روز جمعه دیگر پوتین از پای ما درنیامد زیرا در تمام مدت در حال مبارزه بودیم.
نیروهای عراقی در این حملات از پیشرفتهترین سلاحها استفاده میکردند. و ما چند تانک ام-۶۰ که مال اردن است در میان ارتش آنها دیدیم. در همان روز جمعه برادر رجبی که مسئول سپاه سوسنگرد بود به اتفاق چندتن از برادران به طرف دهلویه حرکت کرد که او و چند تن دیگر از برادران به شهادت رسیدند. در ضمن هواپیماهای دشمن به ساختمانی که طلبههای حوزة علمیه در آن سکونت داشتند حمله کردند که چند نفر زخمی شدند.
در طول مدت نبرد، ما شاهد بسیاری از فداکاریها و معجزهها بودیم از جمله میتوانم از شخصی بهنام برادر بهمن که مسئول سپاه پاسداران اهواز بود نام ببرم که به اعتقاد من قهرمان نبرد سوسنگرد بود. او طی ۶ شب با روحیة فوقالعاده، بدون لحظهای استراحت در حال فعالیت بود. روز شنبه بنا به دستور درکانالها مستقر شدیم و جنگ کلاشینکف با تانک شروع شد. شنبه شب نیروهای ما در حالی که شهر زیر گلولههای خمسهخمسه بود در خانهها سنگر گرفتند و روز یکشنبه جنگ خیابانی شروع شد و معجزه و حماسة جنگ سوسنگرد در همین روز اتفاق افتاد.
لشکر عراق در آنروز هرجائی را که میکوبید از نقطهای دیگر ضربه میخورد و بهطوری گیج شده بود که نمیتوانست بفهمد از کجا به آن حمله میشود. من به اتفاق چند برادر دیگر قسمتی از جادة «هویزه» را در اختیار داشتیم… سرانجام من ساعت ۵ر۱۲ روز یکشنبه هنگامی که به اتفاق برادرم از هجوم یک تانک بهطرف مسجد جلوگیری میکردیم، بر اثر اصابت گلولة تانک دیروز زخمی شدیم و زنده ماندن ما در آن شرایط معجزه بود. سپس ما را به مسجد بردند و در مسجد یک پزشک افسر وظیفه ژاندارمری که متأسفانه نامش را فراموش کردهام بدون هیچ وسیلهای با تلاش بسیار به تمام زخمیها رسیدگی میکرد. بالاخره همه زخمیها را در حالی که همه نارنجکی آماده در دست داشتند به یک اتاق منتقل کردند و در آن حال هیچیک از بچهها امیدی به زنده ماندن نداشتند و فقط توکلشان بهخدا بود.
پس از چند ساعت صدای تیراندازی کم شد و ما تصور کردیم که همه نیروهای ما به شهادت رسیدهاند و عراقیها الآن وارد اطاق میشوند، که ناگهان شخصی وارد شد و گفت: تانکهای عراق عقبنشینی کردند اللهاکبر ما پیروز شدیم. خیلیها باور نمیکردند و اشک شوق از این معجزة الهی برگونههای همه جاری شد. و بعد متوجه شدیم که نیروهای هوانیروز خط ارتباطی دشمن را قطع کردهاند و آنها مجبور به عقبنشینی شدهاند. واقعاً معجزه شده بود و توانستیم به یاری خداوند پیروز بشویم.»
این برادر اضافه میکند: «مسئله مهم ما غیر از کمبودهائی که داریم. مسئله اطلاعاتی در جبهههای جنگ است؛ زیرا «ستون پنجم» در جنگ حضور فعال دارد.»
بگذار که خفاشان به بنبست رسیده، ورشکستگان سیاسی و آنها که خود را محور حق و باطل میدانند اینهمه شهامت و ایثار را درک نکنند و خلق را مزدورانه به بهای اندکی بفروشند و امپریالیسم را علیرغم ادعاهای دروغینشان، نوکری کنند. ما را از کوری خفاشان چه باک که اماممان فرمود: تاریخ فداکاری این جوانان عزیز را از یاد نخواهد برد. و همچون فرزند حسین(ع) سوال؛ اولسنا علیالحق (آیا ما بر حق نیستیم) ما را پاسخ روحبخش «نعم» (بلی) امام هست واذا لانبالی بالموت (و از اینروی از مرگ نمیهراسیم.) شعار دشمن شکن ماست و حماسة «هویزه» گواهمان! که: «انالله اشتری منالمومنین انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنه یقاتلون فی سبیلالله فیقتلون و یقتلون …» سورة توبه آیه ۱۱۱ یعنی همانا خداوند جان و مال مومنان را به بهای بهشت برین معامله میکند. مومنان در راه خدا کارزار میکنند، میکشند و کشته میشوند …»
پاسداران مومن و کم توقع پیشتاز تحقق هدف و آرمان خویشاند، اعتلای مکتب و کلمة توحید آرمانشان است. و با هر کس و هر چیزی که سد راه اعتلای مکتب قرار گیرد، میستیزند، پیکار میکنند، میکشند و بالاخره خون پاکشان را وثیقة تعالی مکتب و راهگشائی امت اسلام نمودهاند «تلفات برادران سپاه در جریان هویزه و کرخه کور بین ۱۰۰ الی ۱۵۰ نفر بوده.» شمار شهدای سپاه بیانگر اوج فداکاری و ایثار انسان است، چیزی که خصم و رقیب از درک آن عاجز و ناتوانند، زیرا ایثار از ویژگیهای فرهنگ اسلام است.
بنابراین و برغم پندار کج اندیشان، پاسداران انقلاب اسلامی آهنگ شهادت ندارند بلکه مهیای شهادت بمصاف دشمن میروند. بر او یورش میبرند تا اسیرش کنند. به تسلیمش وادارند و سر از تنش برگیرند و از کشته شدن هم نمیهراسند.
وصیتنامه حمیدرضا مانی
ولنبلونکم بشیء منالخوف والجوع و نقص منالاموال و الانفس والثمرات و بشر الصابرین. و دنیادار آزمایش است و خوشا به حال مقاومت کنندگان، آنانی که در حوادث زندگی راه بندگی پروردگار را پیشه خود کردند و با تحمل مشقات فراوان در عمل ثابت کردند که فقط بندة الله هستند و بس و شهادت دادند (در عمل) که لاالهالاالله …
آرزو و عزم دارم که نمیرم تا هنگامی که دشمن را بلرزه بیندازم تا بفهمند، اسلام و آنهم اسلام راستین فقط در پیروزی از خط امام خمینی میباشد و بس.
و هنگامی که دشمنان اسلام دیدند که اسلام قویتر از آن است که آنان تصور میکردند، هنگامی که ثابت کردیم ما پیروان خمینی، فقط بندگان خداوندیم و بس دیگر در برابر هیچ قدرتی تسلیم نخواهیم شد، آنگاه اثری بهجائی گذاردیم که دشمن یا نابود شده یا تسلیم در آن هنگام دیگر آرزوئی ندارم بهغیر از لقاءالله.
هیچ نمیخواهم بهسادگی کشته و یا اسیر شوم، باید دگرگون کنم باید عصیان کنندههای در برابر حق سرجای خودشان بنشانیم، به قول امام اگر پیروز شدیم، اسلام پیروز است و اگر شهید شدیم چه بهتر باز هم ما پیروزیم. و من آرزو دارم هنگامی که شهید میشوم، ضربهای به دشمن زده باشیم محکم و فراموش ناشدنی دشمن بداند ما عاشقان شهادت تا دمار از روزگار مزدوران امریکائی و از اطرافیان در نیاوریم ساکت نخواهیم نشست.
و تو ای امام از ما راضی باش و خشنود که برای احیای دین و دفاع از دین، زبان تمامی اعضاء بدن، جانمان را هدیه میدهیم. تا اسلام و قوانین هیاتبخش در سراسر جهان گسترش یابد.
منبع: پیام انقلاب شماره بیست و ششم ۲۷ بهمنماه ۱۳۵۹
روایت پنجم
پیشروی در جنوب: گزارشی از جبهههای سوسنگرد ، شحیطیه، ارتفاعات الله اکبر
از زبان رزمندگان اسلام در جبههها: ارتفاعات الله اکبر چگونه آزاد شد
«انا فتحنالک فتحا مبینا»
بار دیگر برای دیداری از مناطق جنگی در جنوب کشور و به منظور زیارت روح مقدس شهیدان در میعادگاه شهادتشان و نیز برای ثبت حماسههای خون بار رزمندگان اسلام در جبهههای نبرد حق و باطل راهی دشت سرخ خوزستان شدیم و این بار به ارتفاعات الله اکبر رفتیم تا با لبیک به ندای رسای الله اکبر رزم آوران حق در این بلندیها وجود لحظه لحظه الله اکبر را در تمامی نقاط خون ریز میهنمان و در جاهای خونین پیکرههای آرزومندان به ثبوت رسانیم و سپس راهی جبهههای رویایی حق و باطل در نواحی سوسنگرد شده و به عینه پیروزیهای غرور آفرین جنگندگان اسلام را لمس نمودیم پیروزیهای چشمگیری که جز با ماهها زحمات طاقتفرسای شبانه روزی و عملیات هماهنگ برادران پاسدار و بسیج و جهاد سازندگی و ارتش دلیر جمهوری اسلامی ایران بدست نیامد.
… و ما در سوسنگرد با چندین کیلومتر پیشروی پیروزمندانه با چهرههایی دیگر از فاتحین پیروز سرزمین الله اکبر روبرو شدیم فاتحینی چون فاتح خیبر و جنگندگان رکابش …
ارتفاعات الله اکبر
از اهواز به قصد دیداری از تپههای بلند الله اکبر براه افتادیم و نه با روحیه یاس و ناامیدی، که با هیجان و شادی وصف ناپذیر ناشی از پیروزی در مسیر از حمیدیه عبور کردیم مکانی که زمانی خبر رسیدن عراقیها به آنرا شنیده بودیم و اینک مردمی را میدیدیم که با آسودگی کامل به روال عادی زندگی مشغول بودند و دلاورانی را مشاهده میکردیم که در یک منطقه حساس و جنگی به کشاورزی پرداخته بودند از حمیدیه به بعد هر چه بسوی ارتفاعات الله اکبر نزدیکتر میشدیم از میزان آبادیهای صحرا کاسته میشد چرا که تابش آفتاب سوزان جنوب بر شنهای روان این منطقه باعث شده بود که تا آخرین قطرات آب نیز بخار شده و امکان رشد جز برای گیاهان خودروی بیابانی باقی نماند با پیشروی ما منطقه هم لحظه به لحظه با آثاری که از عبور تانکها و نفربرها بر جای مانده بود قیافه جنگ را به خود میگرفت به دهکده تیپ حمید رسیدیم که گروهی از برادران سپاه پاسداران خراسان مشهد در آنجا مستقر شده بودند.
دو تن از برادران مشغول نصب تابلویی در مقابل دهکده بودند که جمله دهکده شهید خورشیدی بر آن نقش بسته بود شهیدی که در حماسه باز پسگیری ارتفاعات الله اکبر به لقاء الله پیوسته بود. در همان نزدیکی تعدادی تانک عراقی و یک ضد هوایی سالم که در تپههای شیطیه به غنیمت گرفته شده بود بچشم میخورد در ادامه راه کماکان خودروها، تانکها و نفربرهای منهدم شده عراقی مشاهده میشد که بسیاری کاملا سوخته، برخی نیز قابل تعمیر و استفاده مجدد بود. در مسیر به چند میدان مین برخورد نمودیم که به وسیله میلههایی حدود آنها مشخص شده بود و قابل توجه اینکه تعداد از تانکهای دشمن بر اثر اصابت به همین مینهایی که از طرف خودشان نصب شده بود از کار افتاده بود.
در مقابل بلندیهای اللهاکبر به تپههای شحیطیه رسیدیم که گروهی از برادران پاسدار مشهد در آفتاب داغ و بر شنهای تفتیده این ارتفاعات در سنگرهایشان مستقر بودند و لبخندی حاکی از رضایت بر لب داشتند در گفتگویی با آنها خواستیم تا مشاهدات خود را برای ما باز گو کنند و ما را در جریان جزئیات این عملیات قرار دهند ابتدا اظهار شد که تمام برادران حاضر از واحد بسیج و سپاه پاسداران مشهد به منطقه آمده و در عملیات هماهنگ و موفق فتح ارتفاعات اللهاکبر شرکت داشتند سپس برادران یک بیک و با شور و شوق خاصی به سئوالات ما پاسخ دادند. لازم به تذکر است که ما در رابطه با جزئیات این عملیات از فرمانده سپاه خوزستان خواستیم که با ما مصاحبهای انجام دهند ولی ایشان به دلایلی حاضر به انجام مصاحبه نشدند.
اینک شما را در جریان صحبتهای برادران رزمنده پاسدار قرار میدهیم:
برادر عباس خاوری یکی دیگر از رزمندگان جبهه الله اکبر در رابطه با میدانهای مین که توسط عراقیها کار گذاشته شده بود گفت حدودا طبق آماری که بدست آمده مزدوران صدام در حدود ۱۰ کیلومتر راه را مینگذاری کردهاند که خنثی کردن آنها بسیار آسان است و تنها یکی دو نفربر شنیدار ما هم که روی آنها رفتهاند زنجیرشان پاره شده که آنهم قابل تعمیر مجدد است. و الحمد الله میزان تلفات زرهی ما بسیار بسیار ناچیز بوده. ولی تعداد مینهای ضد نفر که در این مناطق کاشته شده خیلی زیاد است و تا بحال برادران ما چند ماشین از آنها را کشف و خنثی کردهاند.
برادر دیگر ضمن اعلام اینکه من نمیخواهم اسمم را در مجله بنویسید چون غرورش باعث میشود که اجرا عمل من که در راه خدا بوده کم شود در رابطه با عملیات باز پسگیری ارتفاعات الله اکبر و شحیطیه توضیح داد و گفت:
بسم ا… بنده عضو سپاه پاسداران صالح آباد هستم و مدت یک ماه است که در جنوب هستیم و الان هم در جبهههای الله اکبر مشغول مبارزهایم شب قبل از حمله در یک درهای جمع شده بودیم برادر فرمانده ما آمد و ضمن صحبتی با برادران گفت امشب بروید با خدای خودتان راز و نیاز کنید و صورتتان را روی زمین بگذارید و امام زمان (عج) را طلب کنید تا انشاءالله پیروزی نصیب اسلام بگردد. ما ساعت ۵/۳ حرکت کردیم من راننده نفربر خشایار هستم که بعد از نفرات پیاده براه افتادم. برادران ما به بالای ارتفاعات اللهاکبر رسیده بودند و آنها را در حال پیش روی میدیدم چند تن دیگر از برادران ما در جلو حرکت میکردند و مینهای داخل جاده را خنثی میکردند.
خود ما در همین سنگر که الان مستقر هستیم ۵ نفر را به اسارت گرفتیم. این ۵ نفر قدری ترسیده بودند که بشدت میلرزیدند من از قمقمه خودم به آنها آب دادم و صورتشان را بوسیدم تا آنها را دلداری داده باشم و ثابت کنم که به آنها کاری نداریم. در همین اثناء به ما خبر رسیده که برادر وزیری سرپرست گروه ما محاصره شد بلافاصله با نفربر به طرف سنگر او براه افتادیم. وقتی به آن تپهها رسیدیم. چند نفر پیاده شدند و بطور زیگزاگ به جلو رفتیم ولی ما با کمال تعجب و خوشحالی دیدیم که خود برادر وزیری چند سرباز عراقی را به اسارت گرفته در حالی که سربازان عراقی با نشان دادن زیرپوش سفید و کاغذ ظاهرا میکردند که تسلیم هستند. ما بلافاصله به کمک برادران آنها را جمع کردیم و برای اینکه فرار نکنند با بند پوتین دستهایشان را بستیم و به نفربرمان سوار کردیم و همراه با یک پیامپی که از خود عراقیها به غنیمت گرفتیم با حدود ۷۴ اسیر به قرار گاه برگشتیم.
این برادر در پیامی خطاب به مردم مسلمان کشور از آنها خواست که فقط برای رزمندگان اسلام دعا کنند و اظهار داشت که بدون دعا بر درگاه خداوند و ایمان به او در جبههها کاری از پیش نخواهیم برد و تقاضا دارم که تنها حرف و تکیهگاه مردم قرآن و خدا باشد انشاء ا…
آنچنانکه از سخنان برادران پاسدار و مسئولین عملیات هماهنگی سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی ایران واحد بسیج سپاه پاسداران و نیروهای عراقی برداشت میشد جزئیات طرح فتح ارتفاعات الله اکبر با دقت اجرا شد و به این ترتیب با طرحهای مثبت و امیدوار کننده بعدی بزودی پرچم خونین جمهوری اسلامی ایران و بیرق لا الله الا الله برفراز مرزهای خاکی کشورمان به اهتزاز در خواهد آمد و مزدوران بعث بزودی طعم شکستهای بزرگتری را خواهند چشید.
در حاشیه پیروزیهای رزمندگان اسلام در ارتفاعات الله اکبر: به آنان که بیانیههای سپاه را دارای اثری کشنده و مرگبار می دانند
خبرنگاران ما چند روزی بود که از جبهههای خونین جنوب مراجعت کرده بودند که خبر قریب الوقوع فتح ارتفاعات الله اکبر و دیگر جبههها از جمله سوسنگرد و شوش در سپاه پخش شد همه برادران به یکدیگر تبریک میگفتند شب هنگام طبق روال همیشگی خبر این پیروزیها توسط رسانههای گروهی از طریق بیانیههای ستاد مشترک ارتش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به سمع مردم رسید. شاد و مسرور از این پیروزی دو سه روزی را سپری کردیم تا اینکه روز یکشنبه ۳ خرداد در یکی از مطبوعات عصر گزارش این پیروزی را به قلم فرمانده کل قوا خوانیدم مسئلهای که باعث تاسف بود اینکه در این گزارش به یکی از اعتقادات راستین ما مسلمین و مخصوصا رزمندگان دلیر اسلام درگیر جنگ که همانا کمکهای عینی پروردگار به طرق گوناگون و از جمله (حضور وجود یک اسب سوار) حمله شده بود و چنین اذعان نموده و سوال کرده بودند که این اسب سفید بهتر نبود از روز اول میآمد و اینهمه ضایعات و تلفات به کشور وارد نمیشد و جلوی پیشروی دشمن را می گرفت؟»
که چون این بحث ریشه در اعتقادات ما دارد ما هم بجای پرداختن به آن در این مقال خوانندگان عزیز را به بخش ایدئولوژی قسمت امام در صحنه رجوع میدهیم ولی مسئله حائز اهمیت که غرض این نوشتار نیز هست اینکه ایشان در دومین روز گزارش خود یعنی دوشنبه ۴ خرداد با شدت هر چه تمامتر بیانیهی سپاه در مورد فتح ارتفاعات الله اکبر تاخته و مرقوم نموده بودند که چون در این جنگها مسئله روحیه مسئله تعیین کننده است این اعلامیه اثری کشنده و مرگبار داشت و از یک لشگر دشمن در صورتی که حمله متقابل میکرد زیانبارتر بود.
در لحظه اول با خوانند چنین تعبیری بر جایمان خشکمان زد که نکند خدای ناخواسته سپاه به چنین عمل خطرناکی دست زده و خود از آن غافل باشد این بود که بیهیچ گونه تاملی به آرشیو مراجعه کرده و بیانیه سپاه در آن مورد را یافته و با دقت هر چه تمامتر آنهم برای چند مرتبه خواندیم ولی اینجا بود که تعجبمان صد چندان شد و گفتیم خدایا آیا این بیانیه که با آیه قرآن (واعدوالهم ..) آغاز و از پیروزی رزمندگان اسلام اعم از ارتشیان دلاور (دقت شود) پاسداران انقلاب و بسیج و نابودی کفر نام میبرد چنین اثر کشنده و تضعیف کنندهای داشته و مسئولین سپاه از آن بیخبر ماندهاند.
در ادامه آن گزارش آمده بود که چطور سپاه از چند تیپ نیروی زمینی و نیروهای تحت فرماندهی چمران نامی نبردهاند که برای روشن نشدن اذهان ملت شهید پرورمان بایستی گفت مگر نیروی زمینی غیر از ارتشیان دلاورند که سپاه به صراحت از آنها نام برده است و مگر چنانچه خود ایشان بارها اعلام نمودهاند نیروهای برادرمان چمران متعلق به ارتش نبوده و بودجه آن از وزارت دفاع تامین نمیگردد.
ولی ممکن است منکر این معنی شده و بفرمایند که خیر آنها یک نیروی مستقل نظامی هستند که بایستی در جواب ایشان گفت چنانچه خود خوب میدانند در قانون اساسی که ثمره و خونبهای ۶۰ هزار شهید و ۱۰۰ هزار معلول انقلاب اسلامیمان است دقیقا قید شده است که نیروهای مسلح جمهوری اسلامی تنها ارتش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هستند و دیگران حق ندارند مسلح باشند مگر آنکه زیر نظر آن دو ارگان عمل نمایند و تازه چه اصراری است که از اشخاص نام برده شود؟
برای اینکه به یکطرفه بودن قضیه متهمان نکنند و بگویند و دلیل بیاورند که چرا این مطالب را حضورا به شخص ایشان تذکر نداید باید بگوییم که قبل از انتشار این مطلب ما روز شنبه ۹ خرداد ماه در مصاحبه مطبوعاتی ایشان شرکت کرده و از ایشان طبق ارائه سوالی درخواست جواب نمودیم که متاسفانه بنا به دلایلی آن سوال قرائت نشد.
امیدواریم مسئولین چنانچه سابقه طولانی در تحقیق دارند قبل از رقم زدن به چنین جملاتی و پس آن با شمردن ۱۱ دلیل جهت مضرات آن کمی به خود آمده و اذهان را بیش از این نگران نکرده و دشمنان این انقلاب و مخصوصا این ارگان را که بفرموده اخیر رهبر انقلاب این پاسدارها بودند که شما را نجات دادند خوشحال ننمایند و این را بدانند که سپاه امتحان خویش را به تودههای محروم جامعه باز پس داده و نشر چنین مطالبی کوچکترین تزلزلی در اعتقادات مردم از یک طرف و همچنین مسئولین سپاه که همانا وظیفه خود دانسته که مردم را در جریان اخبار جنگ قرار دهند از طرف دیگر بوجود نخواهد آورد و آنها همچنان به این وظیفه خطیر خویش مبادرت خواهند نمود.
در پایان یادآور میشویم چون امکان دارد بگویند منظور ما این بیانیه نبوده ضمن کلیشه نمودن آن بیانیههای یک روز قبل و بعد از آن بیانیه را نیز منتشر کرده تا اینکه مردم به حقانیت حق پی برده و جای هیچگونه اعتراضی برای هیچکس باقی نمانند.
جبهههای سوسنگرد
در تاریخ پنجشنبه ۳۱/۲/۶۰ همزمان با عملیات افتخار آمیز فتح ارتفاعات اللهاکبر در غرب سوسنگرد نیز حمله گسترده دیگری بر علیه دشمن متجاوز انجام گرفت که باعث شد کافران ارتش عراق چندین کیلومتر به سمت مرز عقب نشینی کنند و شکست مهلک دیگری را متحمل شوند در این عملیات که ساعت ۵/۳ صبح روز سی و یکم اردیبهشت ماه گذشته آغاز شد همگام با برادران پاسدار بسیج و جهاد سازندگی که از آغاز جنگ تاکنون در جبهههای نبرد در جنوب کشور به سر برده بودند و برادران هوابرد ارتش جمهوری اسلامی که نقش بسیار موثری را ایفا کرده و پایمردی و حقانیت خود را به ثبوت رسانیدند این عملیات شروع شد طی این عملیات که بیش از دو ساعت بطول نیانجامید قریب ۲۷۰ نفر از مزدوران صدام به اسارت گرفته شد و تعداد کثیری در سنگرهای کفر به قتل رسیده و در همان سنگرها دفن شدند و طبق گفته برادران هوابرد عده زیادی بعد از جریان حمله از میان بوتهها بیرون آمده و خود را تسلیم میکردند. یکی از برادران عضو جهاد سازندگی که در این حمله شرکت داشت ضمن اشاره به چگونگی آغاز حمله گفت: یکی از مسائلی که برای ما بسیار جالب و خاطرهانگیز است و در آن میتوان آثار صدور انقلاب اسلامی را به مرزهای خارج متجلی دید این مسئله است که سربازان عراقی به هنگام اسارت از جیب خود قرآن و مفاتیح بیرون میآوردند و فریاد المسلم سر میدادند. در صورتیکه میدانیم نشانه تسلیم پرچم سفید است که باید نشان داده شود نکته دیگر اینکه در سنگرهای آنها دو موج مخالف دیده میشد در برخی سنگرها مشروبات الکلی و مجله و اسباب قمار بچشم میخورد و در بعضی قرآن و تفسیر و یا نهج البلاغه که این امر نشان میداد که صدام برای تطمیع و آرام ساختن جو نارضایتی در میان ارتشیان از هر حربهای حتی اگر سوء استفاده مزدورانه از قرآن و نهج البلاغه و تحت لوای اسلام هم باشد استفاده میکند.
یکی دیگر از برادران به توطئه ضد انقلاب داخلی و گروهکهای سیاسی اشاره نمود و گفت ما نمیتوانیم نقش خدا را در جریان حملهها و عملیات تهاجمی و حتی تدافعی خود نادیده بگیریم چرا که برادری را دیدم که با پرتاب یک سنگ به درون نفربر پیامپی عراقی باعث شد که خدمه آن به حالت تسلیم بیرون بیایند در حالیکه براحتی میتوانستند او را که یک نفر بیشتر نبود خلع سلاح کنند و به شهادت برسانند ولی ترس شدیدشان سبب شد که فکر کنند نارنجکی به طرف آنها پرتاب شده و بلافاصله از پیامپی بیرون بپرند و تسلیم شوند. در جایی دیگر برادری با یک کارد چهار نفر را اسیر نموده و جلو انداخته بود و بسوی سایر برادران میآمد و از همه بالاتر در شروع حمله بود که وقتی برادرانمان فریاد الله اکبر سر دادند ناگهان نفربرهای عراقی عقب کرده و بسرعت شروع به فرار کردند به جرات میتوانیم بگوییم که ارتش عراق بجز آنها که در سنگرهایشان تسلیم شدند یا به قتل رسیدند بقیه در حال فرار کشته میشدند و دلیل عمده آن عدم وجود ایمان در سربازان عراقی و یاری خدا و امام زمان (عج) در میان صفوف متحد نیروهای ما بود.
به همین دلیل نمیتوان تحمل کرد که عدهای سعی در مخدوش نمودن افکار مردم از حضور خدا و امام زمان در جبههها بنمایند و یا گروهی دیگر با ایجاد تفرقه و اعلام مخالفت با رژیم جمهوری اسلامی علم تفرقه بلند کنند و بنظر من مردم باید خودشان با آگاهی به رهنمودهای امام که در همه زمینههاست این دسائس را خنثی کنند.
در اینجا سوال کردیم با توجه به پیروزیها و موفقیتهای شما و دیگر برادرانمان در غرب یا جبهههای دیگر جنوب وقتی انشاءالله به مرزهای قبلی کشورمان خواهیم رسید به نظر شما آن موقع چه باید کرد؟
برادر شریف که سرپرستی گروه و عملیات آنها را در ۳۱/۲/۶۰ بعهده داشت در جواب گفت با برادری که شهید شده قبلا در همین باره صحبت کرده بودم آن برادر قبل از شهادت بمن جواب داده بود که ما باید کاری کنیم که دیگر مرزی نباشد یعنی رسیدن ما به مرز انشاءالله مساوی سقوط صدام است و سقوط رژیم بعث مساوی با برقراری حکومت اسلامی در عراق است و آنوقت دیگر عراق و ایران یکیست و مرزی نیست که بخواهیم کاری انجام دهیم. بنظر من هم برادران و خواهران مسلمان ما در پشت جبهه باید فعالیتهای خود را طوری متمرکز کنند که بتوانند بعد از ما که الان در جبهههای جنگ هستیم بیایند و در جبهههای عقیده و ایمان در فرهنگ اسلامی تا سر حد امکان مبارزه کنند و این آرزوی تمامی برادران ما را چه آنها که شهید شدند و چه آنها که هستند و میجنگند برآورده کنند.
منبع: پیام انقلاب سی و چهارم ۲۳ خرداد ماه ۱۳۶۰
::::::