احمدی نژاد
دستهگلهای دو محمود

قصههای «محمود» و تیمش همچنان ادامه دارد و تمام هم نمیشود. یک نشست خبری بهانهای میشود که همه آنچه در دولت احمدینژاد و ریاست محمود بهمنی بر بانک مرکزی بر اقتصاد ایران گذشته مرور شود. یکی، دوتا نبوده و چند روز پیش هم دبیر ستاد هماهنگی مبارزه با مفاسد اقتصادی گفته که پرونده محمود بهمنی در ماجرای تخلفهای بابک زنجانی هنوز باز است. گزارش پیشرو بازخوانی بخش بزرگی از تخلفهای بانکی است که در دوره محمود بهمنی رخ داد.
کاکایی: دولت احمدی نژاد هیچ ماموریتی برای توسعه فرهنگی نداشت

بیپناهتر از قاطبه فرهنگی معمولا کسی را پیدا نمیکنند و در نتیجه فعالان در این عرصه را کنترل میکنند و به زحمت میاندازند. در این دولت محافظهکاری زیاد است دولت تدبیر در بخش فرهنگ خودش را درگیر نمیکند تا بتواند در فضاهای دیگر کارش را انجام دهد من محافظهکاری را نقطه مثبت این دولت میدانم اما در میزان آن حرف دارم
خبر مرگ اصولگرایی از سوی احمدی نژاد

از نظر من اصولگرایی مرده است و باید خون تازه ای در جریان حامی انقلاب دمیده شود. اصولگرایان در این روزها به دلیل حضور نامزدهای فراوان تائید صلاحیت شده با بحران انتخاب گزینه برای حوزههای انتخابیه مواجه هستند.
گفت و گو با محمود احمدی نژاد درباره دکل گمشده

پس بذارین یه خاطرهای تعریف کنم براتون؛ توی نیویورک یه بچه دو سه ساله منُ به مامانش نشون داد. دوست مامانش گفت این کیه؟ گفت این محموده، این محموده.
نشان خدمت در زندان!

دو روز مانده به انتخابات سال ٩٢، یعنی در ٢٢ خرداد ماه، نشان خدمت جمهوری اسلامی ایران را بر سینه ایشان نصب کرد!! میتوان از آقای احمدینژاد پرسید که آیا از واقعیت اتهامات وارده به معاون اول خود بیاطلاع بوده است؟ در این صورت آیا بهتر نبود به جای این همه سفر استانی، یک سفر هم داخل ساختمان ریاستجمهوری انجام میدادند تا از کارهای بالاترین مقام دولت دستپاک خود مطلع شوند؟ اگر هم اطلاع داشتهاند، چرا او را همچنان معاون اول خود نگه داشتند و سپس رییس ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی کردهاند و در پایان نیز نشان خدمت با...
خوشچهره: احمدی نژاد بازی خطرناکی با اقتصاد ایران کرد

اگر در طول 8 سال پیش، دولت قبل فقط مقداری در هزینه دریافتی های نفتی رفتار عقلایی نشان می داد ما هم اکنون شاهد بحران های اقتصادی موجود نبودیم و از دلارهای نفتی که رقمی افسانه ای و در حدود 700 میلیارد دلار بود، بهره هایی بیش از این می بردیم .
روایت شرق از ترفندهای احمدینژاد

او میخواست «مدیریت شوک» را تداوم بخشد و خود را مظلوم و تنها در برابر همه جریانها و دولتهای قبل از خود معرفی کند، حتما امروز هم «نقشهای» دیگر در سر دارد. همه اینها مشخص و مبرهن است اما آنچه این «بازی» را جذابتر میکند، «واهمه» جریان اصولگرا از این اخبار است.
شمارش معکوس برای محاکمه محمدرضا رحیمی آغاز شد

قاضی «محسن افتخاری»، سرپرست دادگاههای کیفری استان تهران بدون اعلام عناوین اتهامی گفته است پرونده در شرف ارجاع به یکی از شعب این مرجع قضایی است. «محمدرضا رحیمی» که سال 89 در جلسه هیات دولت گفته بود: «اگر یکی از اتهامات فساد مالی ثابت شود حاضرم دستم را قطع کنم» از زمانی که دولت را ترک کرده، تقریبا در سکوت کامل خبری بهسر میبرد. وکیل او تنها شخصی است که گاهبهگاه در واکنش به اخبار منتشرشده درباره موکلش، اظهارنظر میکند.
قانون پایستگی مدیران احمدینژادی

اصولا یکی از برتریهای ما نسبت به غرب این است که ما رسانه را متوجه اشتباهاتش میکنیم ولی غرب میگذارد رسانه سالیان سال در اشتباه و گمراهی به کارش ادامه دهد. برای همین است که رسانههای غربی همگی به یک نیهیلیسم اگزیستانس رسیدهاند. ما میگوییم آقای رسانه! ببین اینجا اشتباه کردی. رسانه هم میگوید قبول دارم. اجازه بده تا اصلاحش کنم. ما هم مشفقانه دست روی شانهاش میگذاریم و در حالی که اشک در چشمانمان حلقه زده میگوییم آفرین بر تو، پس زودتر اصلاحش کن که ما فردا توقیفت کنیم. در نهایت رسانه به شکل :| در میآید که یعنی...
احمدینژاد در کنکور ارشد
در سوال دیگری اقدامات احمدینژاد برای توسعه روستاها در کنار اقدامات دولت مصدق، امینی، و شهید رجایی قرار گرفته بود که بازهم داوطلبان را برای پاسخ صحیح مردد میکرد. نامههای ارسالی از سوی احمدینژاد به رهبران سیاسی موضوع سوال دیگر درس تحولات سیاسی اجتماعی از مشروطیت تاکنون بود که هر چهار گزینه پاسخ در نظر گرفته شده برای این سوال نیز میتوانست به نحوی صحیح یا غلط باشد.
گزیده خاطرات احمدینژاد بدون سانسور منتشر شد!

قرار بود وزیر کار را استیضاح کنند. شیخالاسلامی آمد پیش من و گفت: «آقا دستم به دامنتون. یه کاری واسه ما بکن. تا حالا 2.5 میلیون شغل بیشتر ایجاد نکردم. هنوز 427 تا شغل دیگه باید ایجاد کنم که یه وقت خدای ناکرده پیش مردم بدقول و شرمنده نشم. بگید دوهفته استیضاح رو بندازن عقب اینها رو هم تولید میکنم و تمام.» گفتم: «وقت ندارم، امروز قرار دارم، باید برم توی مردم.» خواهش کرد: «آقا شما که هر روز توی مردمید، یه امروز رو به خاطر من بیایید مجلس.» داد زدم: «پسر! بپر اون کاپشن منو بیار.» یکهو دیدم اسفندیار...