تاریخ جنبش دانشجویی ایران: دفتر تحکیم وحدت
کتاب «تاریخ جنبش دانشجویی ایران» نوشته آقایان حسین قویدل معروفی و مجید پورنجمی که تنها جلد اول آن با موضوع «دفتر تحکیم وحدت» منتشر شده است، اولین اثر جامع راجع به دو دهه فعالیت انجمن های اسلامی دانشجویان است که فعالیت دفتر تحکیم وحدت را تا پایان سال 80 و انشقاق دو طیف تحکیم به صورت مشروح بیان می نماید. اصول فکری که در مقدمه دکتر محمدباقر خرمشاد بر کتاب آمده است، مبنی بر تعریف جنبش دانشجویی ایران را در چهار موج، در کتاب رعایت شده و بر همان اساس حیات تحکیم متناسب با دولت هایی که در جمهوری اسلامی...
«مبارزه» (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): کتاب «تاریخ جنبش دانشجویی ایران»[۱] نوشته آقایان حسین قویدل معروفی و مجید پورنجمی که تنها جلد اول آن با موضوع «دفتر تحکیم وحدت» منتشر شده است، اولین اثر جامع راجع به دو دهه فعالیت انجمن های اسلامی دانشجویان است که فعالیت دفتر تحکیم وحدت را تا پایان سال ۸۰ و انشقاق دو طیف تحکیم به صورت مشروح بیان می نماید.
اصول فکری که در مقدمه دکتر محمدباقر خرمشاد بر کتاب آمده است، مبنی بر تعریف جنبش دانشجویی ایران را در چهار موج، در کتاب رعایت شده و بر همان اساس حیات تحکیم متناسب با دولت هایی که در جمهوری اسلامی بر سر کار آمده اند (دو دولت آیت الله خامنه ای، دولت اول هاشمی، دولت دوم هاشمی و دولت اول خاتمی) تقسیم بندی شده و رابطه میان جنبش دانشجویی و دولت وقت به عنوان اصلی ترین عامل در نگرش های سیاسی و تشکیلاتی مورد بحث قرار گرفته است. کتاب حول دو محور مصاحبه و تحلیل شخصی نویسنده استوار شده و نویسندگان مصاحبه های متعددی از جناح های مختلف دفتر تحکیم در این سالها را مبنای کار خود قرار داده و تا حد زیادی حق مطلب را ادا کرده اند. با این حال آنچه که به کتاب لطمه فراوانی وارد کرده، تک روایتی شدن مباحث پایانی از زبان دبیر اسبق تشکیلات دفتر تحکیم وحدت (سید محمد مهدی طباطبایی) است، که حجم زیادی از کتاب را به مصاحبه با وی آنهم به صورت محاوره ای اختصاص داده اند. کتاب اگر چه فاقد عکس است، اما اسناد ضمیمه که از جراید گردآوری شده اند، منبع مناسبی برای بررسی دقیق تر موضوع می تواند باشد. در مجموع به عنوان اولین گام در بررسی جنبش دانشجویی پس از انقلاب اسلامی، اثری موفق و نسبتا جامع است.
بخشی از این کتاب را که بیانگر چگونگی تشکیل دفتر تحکیم وحدت از زبان دکتر محسن میردامادی؛ یکی از موسسین تحکیم وحدت و دانشجویان مسلمان پیرو خط امام است، در اینجا می خوانید:
جریان تشکیل دفتر تحکیم وحدت بدین صورت بود که وقتی انقلاب پیروز شد همان ماههای اول بعد از ۲۲ بهمن در اسفندماه درگیری در مناطق مرزی شروع شد که شدیدترین آن در کردستان بود، که گروههای کرد بعضی از شهرها را گرفته بودند، حتی پادگانها را نیز تصرف کردند و اسلحهها را بین مردم پخش کردند. همین اتفاقها درترکمن صحرا نیز به وجود آمد و درخوزستان شدت آن بیشتر بود. در سیستان و بلوچستان هم بود، ولی کمتر از جاهای دیگر.
در اسفندماه یعنی قبل از شروع عید دانشگاهها تعطیل شد و جلسهای توسط اعضای انجمنهای اسلامی دانشجویان تشکیل شد و تصمیم گرفته شد که هر کدام از دانشگاهها به یکی ازمناطق بحرانی درتعطیلات بروند. انجمنهای اسلامی یک گروه بفرستند آنجا، که بررسی کنند، چه قضایایی آنجا اتفاق افتاد. (چون دانشجوها خودشان را صاحب انقلاب میدانستند، اگر بحران درکردستان زیاد بشود باید میرفتند و آن را حل میکردند).
چنین تقسیم کردند که پلیتکنیک به کردستان برود و بچههای صنعتی شریف به ترکمن صحرا بروند و بچههای دانشگاه ملی به خوزستان و بچههای دانشگاه تهران به سیستان و بلوچستان. بچههای پلیتکنیک که به کردستان رفتند، اوج درگیریها در کردستان بود. عید سال ۵۸ یعنی ۴۰ روز بعد از انقلاب. وقتی رفتند در شهرهایی که اوج درگیری بود چون دانشجو بودند با دانشجوها کاری نداشتند. دو هفته در آنجا بودند درحالی که درگیریها خیلی شدید بود.
در فروردین ماه، دانشجویان چهار دانشگاه دور هم نشستند و جلسهای تشکیل دادند که برای ادامه کار چه کنند، که این جلسات در پلیتکنیک تشکیل شد و صحبت کردند و از جمعبندی این چهار دانشگاه نتیجه گرفتند، که دراین مناطق از نظر رفاهی، عمرانی، خدماتی و … که در این شهرها به شدت محروم هستند، کارکنند. چون این شهرها محروم بودند و خدمات کمی عرضه میشد و باعث میشد که گروههایی که مخالف انقلاب هستند، روی همین ضعفها دست بگذارند ومردم را نسبت به انقلاب تحریک کنند. تصمیم گرفتند، بروند در این مناطق کارهای عمرانی انجام دهند که قرار شد، یک نهاد تشکیل دهند و دراین راستا جلسات شروع شد، که منجر به تشکیل جهاد سازندگی شد، تشکیل نهاد جهاد سازندگی از اینجا شروع گردید. بعد جلساتی بادولت داشتند، که چون آقای دکتر یزدی وزیر امور خارجه و در خارج بود ارتباطش با دانشجوها بهتر از دیگران به نظر میرسید. مرحوم مهندس بازرگان ارتباطش با دانشجوها خوب نبود و نمیتوانست با دانشجوها ارتباط برقرار کند. بازرگان خیلی رک و صریح بود و باعث میشد جلسهای که با دانشجویان داشت، کدورت ایجاد شود، ولی درمقابل دکتر یزدی درتعامل با دانشجو بهتر بود. جلساتی که با دکتر یزدی انجام شد، بعد در دولت مطرح گردید و بعد دکتر بنیاسدی که داماد مرحوم بازرگان بود، مسئول طرح از طرف دولت شد و از طرف دانشگاهها یک تیم تعیین شدند، که این ماجراها را پیگیری کند و یک یا دو نفر از بچههای پلیتکنیک در آن تیم بودند و مأموریت به دیگران سپرده شد و جهاد تشکیل شد که خیلی کارها کرد.
در کنار اینها مسائل دانشگاهها بود. بعد از عید که دانشگاهها باز شد و غیر از کار جهاد که در محیطهای دانشگاهی شروع شد، یکسری مسائل و خواستهای متنوع مطرح شد و به تدریج این تنوع خواستهها باعث شد که فاصلههایی بوجود آمد و دیدگاههای متنوعی ایجاد شد.
در همان ماه اول فروردین تا اواخر فروردین یا اردیبهشت، در بین بروبچههای انجمن اسلامی دانشجوهایی که گرایش نزدیکتری به «سازمان مجاهدین خلق» داشتند، از انجمن اسلامی جدا شدند. اینکار همزمان در پلیتکنیک و صنعتی شریف با هم اتفاق افتاد. در دانشگاه تهران هم اتفاق افتاد، ولی با کمی تأخیر وقتی که بروبچههای انجمن اسلامی از هم جدا شدند، شروع کردند به سر دادن یکسری شعارهایی به عنوان خواستهایی که از انقلاب داشتند که کاملاً محسوس بود که شعارهای دست یافتنی نیست و انتظارات آنها را نمیشود پاسخ داد و مشابه کار آنها را چپیها انجام میدادند، یعنی افزایش مطالبات و خواستهها و ایجاد کردن مشکلات. سعی اغلب دانشجویان مسلمان در جدا نشدن بود چون یک انجمن اسلامی داشتند که همان بروبچههای مسلمان داخل آن بودند و قبل از اینکه آنها یک انجمن دوم دیگر تشکیل دهند بچههای پلیتکنیک و بچههای صنعتی شریف صحبت کردند و نتیجه گرفتند که اسم گروهشان را به نام «سازمان دانشجویان مسلمان»، مشابه سازمان مجاهدین خلق نامگذاری کنند.
قبل از اینکه آنها این کار را انجام دهند، بچههای مسلمان جلسهای تشکیل دادند (که این جلسه) در اواخر فروردین سال ۵۸ بود. اسم انجمن اسلامی در پلیتکنیک و دانشگاه تهران شد «سازمان دانشجویی» که سازمان دانشجویان مسلمان درمقابل آنها بود. به این خاطر اسم انجمن اسلامی را سازمان دانشجویی نامیدند که آنها اسم سازمان را تصاحب نکنند. در نتیجه گروههای وابسته به مجاهدین خلق در چند دانشگاه، از جمله؛ پلیتکنیک و شریف و در دانشگاه تهران و اکثر دانشگاهها تشکیل شد: به نام انجمن دانشجویان مسلمان.
با این جدایی، حتی کوه نوردی و دیگر کارها، از یکدیگر جدا شد. آنها برای خودشان برنامه داشتند و اینها هم برای خودشان. این جدایی باعث بوجود آمدن رقابتهایی در داخل دانشگاه شد. در سالهای گذشته در تابستان ترم تابستانی بود و بچههای تنجمن اسلامی هم در دانشگاه بودند و دانشگاه یک رونقی داشت، ولی در تابستان آن سال به علت درگیریهای زیاد، ترم تابستانی هم ارائه نشد و دانشگاه هیچ رونقی نداشت، ولی در همان تابستان، ۵ دانشگاه، با یکدیگر جلساتی را تشکیل دادند و حتی تا بعدها نیز این کار ادامه داشت.
از دانشگاه تهران آقایان: شریفزادگان و محمدعلی ـ بیطرف ـ و آقای باطنی آمدند. از علم و صنعت دو نفر بودند، آقای هاشمی و آقای احمدینژاد. البته این جلسات هنوز قبل از تشکیل تحکیم است.
در جلسات تابستان که تعارض بین انجمن اسلامی (که اسم سازمان داشتند و جزء مدافعین انقلاب بودند) و طرفداران مجاهدین خلق (که جزءمنتقدین انقلاب بودند) و آنها یک موضع تهاجمی و انتقاد را انتخاب کرده بودند و بحث مهمشان دامن زدن به مطالبات و خواستههای نابجا و سوق دادن به سوی هرج و مرج بود، بیشتر شد این مجموع کارها باعث شد که بچههای انجمن اسلامی به این نتیجه برسند که ما باید یک تشکل دانشجویی سراسری در کشور بین انجمنهای اسلامی کل دانشگاهها ایجاد کنیم، که بتوانیم هویت داشته باشیم و حرف خودمان را بزنیم و بتوانیم از انقلابمان دفاع کنیم. با این نظر همه موافق بودند. به همین علت این ۵ دانشگاه یکدیگر را میشناختند و قرار شد از دانشگاههای دیگر نیز دعوت کنند. اول جلساتی را تشکیل دادند، بین چند دانشگاه تهران و جلسات بعدی برای دانشگاههای شهرهای مختلف بود. جلسات به صورت مرتب تشکیل میشد. بیشتر در پلیتکنیک بود حول و حوش ۲۰ نفر بودند. وقتی صحبت یک تشکل دانشجویی سراسری را مطرح کردند، همه موافق بودند، چون ضرورت آن رادرک کرده بودند. ممکن بود در بعضی مواقع خیلی ریز بشوند، که چه کار باید کرد اگر چه و چنان شود و … ولی درکل موافق بودند؛ درنتیجه از همه دانشگاههای کشور دعوت کردند، که نمایندگان انجمن اسلامی خود را بفرستند، که نشستی داشته باشند و یک تشکل ایجاد کنند. تا قبل از شهریور این جلسات، در اتاقی در پلیتکنیک برگزار میشد، اما در شهریور در آمفیتئاتر برگزار شد. به علت تعداد زیادی که آمده بودند اداره جلسه هم برعهده محسن میردامادی بود. نتایج ۱۰ الی ۱۵ جلسهای که در طول تابستان برگزار شده بود، در آن نشست عمومی عرضه شد و نظرشان موافق بود، در نتیجه؛ جمعی را به عنوان نمایندگان دانشجو تعیین کردند تا اینها در ارتباط با امام (ره) پیگیری کنند، که افرادی را به عنوان نماینده امام (ره) تعیین کنند و این مجموعه جمعی شوند که درمسائل سیاسی به عنوان حلقه اتصالی بین امام (ره) و دانشگاهها و ایدههای امام (ره) را در دانشگاه دنبال کنند.
این افراد دوبار به دیدن امام (ره) رفتند. ابتدا در همان تابستان، ۵ دانشگاه بودند، که هنوز قبل از اینکه نمایندگان دانشگاه شریف عوض شوند (یعنی هنوز آقایان قدیری و شکرانه بودند) دیدار با امام (ره) در مدرسه علوی بود و وقتی خدمت امام (ره) رفتند ۶ الی ۷ نفر بودیم. اوایل تابستان بود و بحثی که با امام (ره) داشتند، این بود، که یک تشکل سراسری را ایجاد کنیم و همچنین از وضع دانشگاهها یک گزارشی خدمت امام (ره) بدهیم. اصلاً حرکتی که منجر شد که اصرار کنند به ایجاد یک تشکل این بود، که این مجموعه دوستان، معتقدین به تفکر امام (ره) بودند. فکر میکردند به منظور ترویج افکار امام (ره) در دانشگاهها باید فعالیت کنند. هرچقدر مردم و دانشجوها شعار انقلابی میدادند امام (ره) از آنان انقلابیتر بود. امام (ره) از انقلابیترین دانشجوها انقلابیتر بود، حتی از جوانان انقلابیون. تمام دانشجویان همه ایدههای خود را درامام (ره) میدیدند و به دنبال این بودند که این ایدهها را محقق کنند و کسانی که در مقابل امام (ره) بودند، جرأت نمیکردند، حرف مخالف امام (ره) بزنند، ولی کارهایی میکردند که حاصل آن مقابله با امام (ره) و انقلاب بود. مشکلی که در دانشگاهها داشتند این بودکه یک انقلابی اتفاق افتاده بود و در نتیجه تمام شرایط انقلابی بود و انتظارات هم انتظارات انقلابی. منظور از انتظارات، انتظارات رفاهی، خدماتی وعمرانی نیست، انتظارات آنها این بود که رژیم شاه که سقوط کرد، باید تمام مظاهر رژیم برطرف شود و در جلوههای انقلابی ظاهر شود.
مثلاً تا دیروز که نیروهای ارتش به سمت مردم گلوله میبستند حالا باید کاری کنند، که مردم آرامش پیدا کنند، زیرا وجود چنین شرایطی، باعث بوجود آمدن انقلاب شد. آن موقع که دولت مرحوم بازرگان به عنوان نخست وزیر بودند، نقطه مقابل چنین فضای اجتماعی ایجاد شده بود، ایشان زمانی نخستوزیر شده بودند، که اصلاً به روحیاتشان نمیخورد و با دانشجویان نمیتوانستند برخورد خوبی داشته باشند. وقتی که ازکارهایش انتقاد میکردند، که ضعیف عمل میکند، کند است و … یک روز در برنامه تلویزیونی گفت: “میدانید امام (ره) مثل یک بلدوزر است که توقف ندارد، جاده را صاف می کند، میرود جلو ولی من مثل فولکس قورازهای هستم که لکلک میروم جلو.”
خیلی از این بچههایی که جهاد سازندگی را ایجاد کرده بودند، جلساتی مرتب با آقای یزدی و آقای بنیاسدی داشتند، در آن زمان دانشجویان خودشان را وابسته به مملکت میدانستند و اگراتفاقی میآفتاد دوست داشتند، که کاری را برای مملکت انجام دهند. یک روز، که جلسهای با آقای بازرگان داشتند، دانشجویان گفتند: اگر شما میخواهید به دولت کمک کنید (خیلی صریح گفتند) درکار دولت فضولی نکنید. ولی آقای یزدی در برخورد با دانشجویان سیاست خاصی را در پیش میگرفت و این طرز صحبت را خیلی نمیپسندیدند.
تمام این شرایط که از ضعف دولت خبر میداد، باعث شد، که گروههای رقیب انجمن اسلامی مثل مارکسیستها وگروه مجاهدین خلق که جدا شده بودند، دائم روی ناتوانی دولت مانور دهند، که ای مردم: انقلابی که میخواستید ثمرهاش این است!! حتی بعضی از جراید و روزنامهها را تهیه میکردند و به برد دانشگاه میزدند که نشان دهند دولت ناتوان و بیعرضه است و دولت را به سمت هرج و مرج ببرند.
بازرگان نمیتوانست به همه اینها پاسخ دهد ـ به دلیل ضعفی که دولت داشت ـ و گروههای مخالف متذکر میشدند که دولت بازرگان ضعیف عمل میکند. بعد بچههای انجمن اسلامی جلسهای را ترتیب دادند، و در آن جلسه بحث شد که تشکلی که از انجمن اسلامی ایجاد کردهایم، کارش پیاده کردن اندیشههای امام (ره) در دانشگاههاست و به نحوی ارتباط حاصل کرده باشیم. «شریفزادگان» ازامام (ره) انتقاد میکرد که ضعیف عمل میشود و امام (ره) در بیانات خود فرمودند که آن رژیم ۵۰ سال کار کرد، مملکت ما را ویران کرد، شما ۵۰ روز به ما مهلت دهید تا یک سامانی به این مملکت دهیم.
وقتی دانشجویان مسلمان میخواستند تشکل را ایجاد کنند، امام (ره) خیلی موافق بودند و از بین روحانیون که خیلی نزدیک به امام (ره) بودند و ارتباط بیشتری با امام (ره) داشتند، آیتا… خامنهای (حفظها…) بودند که ارتباطشان با دانشجویان خیلی خوب بود. کلاً پایگاهشان در دانشگاه خیلی خوب بود.
آیتا… خامنهای قبل از انقلاب درمشهد بودند و جزء روحانیون روشنفکر بودند. برخلاف ایشان آقای بهشتی و آقا هاشمی خیلی تبلیغات منفی از طرف مجاهدین خلق برای آنها انجام میشد و موقعیتشان در دانشگاهها به علت تبلیغات منفی زیاد خوب نبود. ولی آیتا… خامنهای به طور عمومی موقعیتشان بین بروبچهها در دانشگاهها خوب بود. ارتباطشان با «آقای دکتر شریعتی» خیلی خوب بود
حتی یکجا آقای شریعتی، از آقای خامنهای تعریف کردند به علت اینکه آن موقع افکار آقای شریعتی در دانشگاهها تأثیرگذار بود و حتی قبل از انقلاب آقای مطهری و آقای بازرگان نامهای انتقادآمیز نسبت به دکتر شریعتی نوشته بودند، که این نامه باعث لطمه زدن به موقعیت شهید مطهری و بازرگان شد که علیه دکتر شریعتی چیزی نوشته بودند. دکتر شریعتی افکارش خیلی طرفدار داشت. جملهای که آقای شریعتی نسبت به آیتا… خامنهای (دامعزه) گفته بوند که روحانی هستند خیلی روشنفکر، این حرف برای آیتا… خامنهای (حفظها…) اهمیت داشت.
نخستین انتخابات ریاست جمهوری که صورت گرفت، اقای بهشتی نیز کاندیدا شده بود که دیگران خیلی میخواستند که آیتا… خامنهای (حفظا…) کاندیدا شوند. بچههای انجمن اسلامی جلساتی نیز با معظمله داشتند، در آن موقع، ایشان نماینده اول امام (ره) در وزارت دفاع بودند. آقای سلیمی که رئیس دفتر ایشان بود، که الان فرمانده کل ارتش است، آیتا… خامنهای را از کارهای آنها مطلع میکردند. بعد در نیمه سال ۶۰، جلسهای در پلیتکنیک تشکیل دادند که بحث اصلی تشکل سراسری بود که از نظر امام (ره) مثبت بود، چون اندیشههای امام (ره) به روز بود.
تصمیم گرفتند، جمعی از دانشجویان را تشکیل دهند و جمعی را گرد آورند که به امام (ره) نزدیک هستند، که این مجموعه بشوند به عنوان مفسر اندیشههای امام (ره) یا عملیاتی کننده کارهای امام (ره) در دانشگاهها که بتوانند کارهایی که در دانشگاه انجام میشوند، را به امام (ره) منتقل کنند و همچنین نظرات امام (ره) را در دانشگاهها پیاده کنند، که این جمع بیاید همچنین نقاط ضعفی که در دانشگاه وجود دارد، را پیاده کند و روی آن کار کند، که این کار باعث یک نشست سراسری در پلیتکنیک بود، که یک الی دو روز طول کشید و همه موافق بودند در نتیجه انتخاباتی گذاشتند که هفت نفر از دانشجویان انتخاب شوند و یک لیستی از شخصیتهای مورد قبول خود را تهیه کردند و پیش امام (ره) بردند که از آن لیست ۵ نفر را انتخاب کنند و کار را شروع کنند. از دانشجویان هفت نفر آقایان: اصغرزاده، میردامادی، بیطرف (دانشگاه تهران) ـ دکتر احمدینژاد (علمو صنعت)، سیدینژد (تربیتمعلم) و آقای سلیمانی که دانشجوی دانشکده علوم اجتماعی از دانشگاه تهران بودند، انتخاب شدند.
دانشجویان منتخب خدمت امام (ره) رسیدند. گفتند که از طرف همه انجمنهای اسلامی دانشگاههای کشور آمدیم و نشستی داشتیم که نمایندگانی از دانشگاهها تعیین شدند و از این ۱۵ نفر، ۵ نفر که مورد تایید شما هستند، تعیین کنید که نماینده شما چه کسی است، تا کار دانشگاهها را با هم شروع کنیم. امام «ره» نگاهی به لیست انداختند و گفتند من همه ۱۵ نفر را قبول دارم، با آقای هاشمی و آقای خامنه ای صحبت کنید، جهت تعیین پنج نفر، هر کس را این آقایان انتخاب کردند من قبول درام. ارتباط بچههای انجمن بیشتر با آیت ا… خامنه ای (حفظه ا….) بود، لیست را پیش ایشان بردند، با آقای رفسنجانی زیاد ارتباط نداشتند. به وزارت دفاع نزد معظم له رفتند.
در آن زمان دیگر کار اجرایی دست شورای انقلاب نبود، ولی در چند وزارتخانه علاوه بر وزیر یک نفر به عنوان نماینده از سوی شورای انقلاب تعیین شده بود. آقای صباغیان وزیر کشور بود و آقای رفسنجانی به عنوان نماینده امام (ره) در وزارت کشور بودند. مرحوم شهید چمران در وزارت دفاع بود و آیت ا… خامنه ای (حفظه ا…) نماینده شورای انقلاب در وزارت دفاع بود، جلساتی که با ایشان داشتند در وزارت دفاع تشکیل می شد، به وزارت دفاع رفتند و گفتند : که امام (ره) گفته اند که با شما و آقای هاشمی صحبت کنیم و ما هم به خدمت شما آمدیم.
آیت ا… خامنه ای (حفظه ا….) گفتند، که من خودم با آقای هاشمی صحبت میکنم. قرار بر این شد که دانشجویان با آیت ا… خامنه ای (حفظه ا…) صحبت کنند و ایشان با آقای هاشمی رفسنجانی صحبت نمایند. لیست ۱۵ نفر را دادند و صحبت شد، که چه کسانی باشند.
خیلی دانشگاه ها داشتند، «آقای موسوی خوئینی»، «دکتر حسن حبیبی»، «بنیصدر» و «محمد مجتهد شبستری» بودند و درباره افراد دیگر صحبت میشد و رد میشدند، ولی درباره بنیصدر صحبت شد، آیتا… خامنهای (حفظا…) فرمودند: من فکر میکنم آقای بنیصدر قبول نمیکند که بیاید. گفتند چطور قبول نمیکند، ایشان فرمودند که: بنیصدر حد و حدود خودش را نمیداند اگر کل مملکت را به باغ تشبیه کنیم بنیصدر میخواهد که باغبان کل باغ باشد، نه اینکه فقط به یک درخت بپردازد.
تعبیر محترم ایشان این بود که بنیصدر چون خیلی ادعا دارد نمیآید، که خودش را در دانشگاهها محدود کند. مدعی بود، که هیچ کس بیشتز از ایشان نمیفهمد. آدم خیلی متکبری بود. به این دلایل آیتا… خامنهای (حفظا…) فرمودند: من فکر میکنم بنیصدر نمیآید، ولی اگر بیایند من موافقم. وقتی ۵ نفر تعیین شدند، با هر ۵ نفر صحبت و همگی موافقت کردند و آمدند و تصمیم گرفتند جلسات را شروع کنند.
[۱]- تاریخ جنبش دانشجویی ایران، جلد اول، دفتر تحکیم وحدت، حسین قویدل معروفی، مجید پور نجمی، انتشارات نجم الهدی، چاپ اول، تهران ۱۳۸۵٫
مطلب فوق در مورد کاندیدا شدن شهید بهشتی در انتخابات رییس جمهوری صحیح نیست. در دور اول انتخابات رییس جمهور بنا بر شرایط خاص آن زمان حضرت امام (ره) تاکید داشتند که روحانیون کاندیدا نشوند. بر اساس نظر اما نیز هیچ کدام از کاندیداها روحانی نبودند. بهتر است در ویرایش های بعدی این موضوع اصلاح شود.